آیة الله مطهرى و آزادىهاى سیاسى
شریف لکزایى (1)
تاریخ دریافت: 20/1/81
تاریخ تایید: 15/2/81
اگر این سخن پذیرفته شود که آزادى سیاسى «مادر آزادى»
هاست، مىبایستبه بازاندیشى و بازکاوى این مفهوم در متون اسلامى و آثار متفکران
مسلمان پرداخته و زوایاى نااندیشیده آن بازشناخته شود . مقاله حاضر به چیستى آزادى
سیاسى از منظر متفکر مسلمان، آیة الله مطهرى، مىپردازد و آراى ایشان را در این
زمینه مورد بازخوانى و تحلیل قرارمىدهد .
واژههاى کلیدى: آزادى، سیاست، استاد مطهرى، احزاب .
مقدمه
هدف اساسى مقاله حاضر پاسخ به این پرسش است: آزادى
سیاسى در اندیشه آیةالله مطهرى چیست و مصادیق و سازوکارهاى آن در یک نظام سیاسى
دینى کدام است؟ براى دستیابى به هدف مذکور ناچار بحثهاى زیر در ادامه خواهد آمد
. از این رو در ابتدا باید متذکر شوم که در اندیشه آیةالله مطهرى، آزادى بزرگترین
و عالىترین ارزشهاى انسانى است . به عقیده ایشان براى انسان آزادى ارزشى است
مافوق ارزشهاى مادى . انسانهایى که بویى از انسانیتبردهاند، حاضرند با شکم
گرسنه و تن برهنه و در سختترین شرایط زندگى کنند، ولى در اسارت دیگران و محکوم یک
انسان دیگر نباشند . (2)
مطهرى از معدود اندیشمندانى است که با توجه به شرایط
خفقانآمیز دوره پهلوى و نیازهاى زمان، به طرح و بسط این مساله پرداخت . گرچه
ایشان مجال نیافت که در نظام جمهورى اسلامى و با توجه به تجربه آن، به تفضیل به
این موضوع بپردازد، اما همین مقدار از بحثهاى ایشان نیز مىتواند قابل توجه و
تامل و نقد و بررسى باشد . البته فارغ از این مباحث نیز مىتوان بر اساس
معرفتشناسى، انسانشناسى و هستىشناسى وى به بحث از مساله آزادى در آثار ایشان
توجه کرد و زوایاى این موضوع را مورد سنجش و تامل قرار داد .
از آنجا که گوهر انسان، آزادى است، انسان با توجه به
طبیعت مختار و آزادانهاى که دارد، مىتواند سمت و سو و جهتحرکتخود را انتخاب
کند . مطهرى انسان را فرزند رشید و بالغ طبیعت مىداند که نیازى به قیمومیت و
سرپرستى مستقیم و هدایت اجبارى بهوسیله نیرویى به نام غریزه ندارد: «آنچه سایر
جانداران با نیروى غیر قابل سرپیچى غریزه انجام مىدهند، او در محیط آزاد عقل و
قوانین قراردادى انجام مىدهد» . (3) از اینجاست که مطهرى میان
عقلگرایى و آزادى رابطهاى برقرار مىکند و بر این باور است که یکى از عوامل ختم
نبوت، روند تکامل عقل آدمى است که او را قادر ساخته استبا عقل خویش سره را از
ناسره تشخیص دهد و راه خود را آزادانه انتخاب کند .
به باور مطهرى، انسان «در عین این که انسان است، حیوان
است و در عین این که حیوان است، انسان است . آدمى یک سلسله استعدادهاى مترقى و
عالى دارد که ملاک انسانیت اوست .» (4) انسان داراى سرشتى دوگانه است .
از سویى، داراى تفکر منطقى است و نیز به حقیقتجویى، خیر اخلاقى، جمال و زیبایى،
پرستش حق و ... گرایش دارد و از سوى دیگر، تمایلات حیوانى دارد، نظیر شهوت، حب
مقام، حب ثروت و ... . انسان موجودى مرکب از عقل و نفس یا جان و تن است: «محال است
که بتواند در هر دو قسمت وجودى خود از بىنهایت درجه آزادى برخوردار باشد . رهایى
هر یک از دو قسمت عالى و سافل وجود انسان، مساوى استبا محدود شدن قسمت دیگر» .
(5) پس تعادل و توازن باید برقرار گردد و به هر دو بعد از ابعاد وجودى انسان
توجه کافى شود . در این صورت است که استعدادهاى انسان شکوفا مىشود و زمینه بروز و
ظهور مىیابد . در نگاه مطهرى:
دموکراسى بر اساس آزادى انسان است، اما این آزادى
انسان در آزادى شهوات خلاصه نمىشود . از نظر اسلام این گونه آزادىها سقوط آزادى
انسانى است . اینها رهایى حیوانیت و اسیر شدن انسانیت است . کمال انسان در انسانیت
و عواطف عالى و احساسات بلند اوست . اینکه مىگوییم در اسلام دموکراسى وجود دارد،
به این معناست که اسلام مىخواهد آزادى واقعى دربند کردن حیوانیت و رها ساختن
انسانیت - به انسان بدهد . (6)
مطهرى معتقد است:
از دیدگاه اسلام، آزادى و دموکراسى بر اساس آن چیزى
است که تکامل انسانى انسان ایجاب مىکند . یعنى آزادى، حق انسان بماهو انسان است;
حق ناشى از استعدادهاى انسانى انسان است، نه حق ناشى از میل افراد و تمایلات آنها
. دموکراسى در اسلام یعنى انسانیت رها شده، حال آن که این واژه در قاموس غرب [به]
معناى حیوانیت رهاشده است . (7)
به نظر ایشان باید گوهر آزادى را در انسانیت انسان
جستوجو کرد که آن را در فرهنگ خود داریم و از این که از دیگران آن را اخذ کنیم،
بىنیاز هستیم .
به هر روى، دیدگاه مطهرى به انسان، دیدگاه اندیشمندى است
که قائل به آزادى تمام و کمال آدمى است که بتواند استعدادهایش را به فعلیت درآورد
و البته از آن در جهت کمال و پیشرفت استفاده کند: «انسان در جمیع شؤون حیاتى خود
باید آزاد باشد، یعنى مانعى و سدى براى پیشروى و جولان او وجود نداشته، سدى براى
پرورش هیچ یک از استعدادهاى او در کار نباشد» . (8)
در اندیشه مطهرى، آدمى داراى خصلتهاى آزادى خواهانه
است و «روح آزادى خواهى و حریت در تمام دستورات اسلامى به چشم مىخورد» (9) و
نیز «تعلیمات لیبرالیستى در متن تعالیم اسلامى وجود دارد ... . اسلام دین حریت و
آزادى است» . (10) به نظر ایشان «یک نفر مسلمان باید آزاد زیست کند و
باید آزادىخواه باشد» . (11) بر این اساس یک انسان مسلمان در مقابل
غیر خدا سر تسلیم فرود نمىآورد و تنها به آستان او سر مىسپارد و از قید و بندهاى
غیر خدایى رها مىشود .
به باور وى، اعتقاد به خدا نه تنها آزادى انسان را سلب
نمىکند، بلکه این خود باعث تقویت روح آزادى خواهى و حریتمنشى در انسان مىگردد .
و در واقع «اعتقاد و ایمان به خدا مساوى استبا این که انسان آزاد و مختار باشد» .
(12) مطهرى در کتاب انسان کامل به تفصیل به نقد و بررسى مکتب
اگزیستانسیالیسم، که خداپرستى را در تضاد با آزادى انسان مىداند، مىپردازد و
نظریات آنان درباره آزادى و خداپرستى را به نقد مىکشد . جان کلام وى در آنجا این
است که: «جز با تعلق به خدا، آزادى پیدا نمىشود» . (13)
آزادى در نگاه مطهرى دو رکن دارد: یکى عصیان و تمرد و
دیگرى تسلیم و انقیاد: «بدون عصیان و تمرد، رکود و اسارت است و بدون تسلیم و
انقیاد و اصولى بودن، هرج و مرج است» . انسان (14) از یک سو به همه
امور غیر خدایى پشت پا مىزند و در مقابل آنان عصیان و تمرد مىکند، چه این امور
غیر خدایى در خود وى و چه در میدان اجتماع باشد، و در مقابل حق و حقیقت و خداوند
سر تعظیم فرود آورده و تنها در مقابل خداوند خاضع و تسلیم است .
به هر روى، در اندیشه مطهرى انسان آزاد و مختار آفریده
شده است و جوهر انسانیت را آزادى تشکیل مىدهد . در چنین وضعیتى است که جزا و
پاداش الهى در جهان آخرت نیز معنا و مفهوم مىیابد، چرا که انسان مجبور و
بىاختیار و بىمسؤولیت را خداوند به کیفر نمىرساند و بدون حساب نیز پاداش نخواهد
داد . کیفر و پاداشى براى انسان ارزش دارد که آدمى قبل از آن، آزاد آفریده شده
باشد و به این وسیله راه و رسم زندگى خویش را برگزیند تا اگر در این راه دچار
انحراف شد و از حق و حقیقت از روى عمد و علم دور گشت، به عذاب اخروى دچار گردد و
یا اینکه اگر به حق و حقیقت گرایش یافتبه پاداشى دستیابد و ثمره کارهاى نیکش را
دریافت کند .
از زاویه دیگر، آزادى در اندیشه مطهرى یک راه و روش
براى رسیدن به مقصد است:
آزادى «کمال وسیلهاى» است نه «کمال هدفى» . هدف
انسان این نیست که آزاد باشد، ولى انسان باید آزاد باشد تا به کمالات خودش برسد .
آزادى یعنى اختیار، و انسان در میان موجودات تنها موجودى است که خود باید راه خود
را انتخاب کند و حتى به تعبیر دقیقتر خودش باید خودش را انتخاب کند ... . انسان
اگر آزاد نبود نمىتوانست که کمالات بشریت را تحصیل کند، [همچنان که] یک موجود
مجبور نمىتواند به آنجا برسد . پس آزادى، یک کمال وسیلهاى است، نه یک کمال هدفى
. (15)
بنابراین آزادى در اندیشه مطهرى، به خودى خود تقدس و
ارزش ندارد، بلکه از آن جهت ارزشمند و متعالى است که در فقدان آن انسان نیز همچون
سایر موجودات از قدرت انتخاب برخوردار نیست و در نتیجه تجلى و بروز و ظهور
استعدادها در انسان معنا و مفهومى نخواهد یافت . انسان در پرتو آزادى است که
مىتواند به حرکت درآید و در مسیر زندگى خود دستبه انتخاب بزند و جهت زندگى خویش
را برگزیند: «با آزادى است که ممکن است انسان به عالىترین کمالات و مقامات برسد و
ممکن استبه اسفلالسافلین سقوط کند» . (16)
معناى آزادى و آزادى سیاسى
استاد مطهرى آزادى را یکى از لوازم حیات و تکامل ذکر
کرده و معتقد است موجودات براى رسیدن به مرحله تکامل و رشد به سه عنصر «تربیت» ،
«امنیت» و «حریت» نیازمندند . «تربیت» عبارت است از عواملى که موجود زنده براى
تداوم بقا به آنها محتاج است; براى مثال موجود زنده براى رشد و نمو به عناصرى چون
نور، آب، غذا، و علاوه بر اینها، انسان به تعلیم و تربیت نیازمند است . «امنیت»
یعنى اینکه موجود زنده آنچه را در اختیار دارد، همانند حیات، ثروت، سلامت و ...
از او سلب نگردد . و «آزادى» یعنى «نبودن مانع . انسانهاى آزاد، انسانهایى
هستند که با موانعى که در جلو رشد و تکاملشان هست، مبارزه مىکنند . انسانهایى
هستند که تن به وجود مانع نمىدهند» . (17)
بنابراین مفهوم آزادى در اندیشه استاد مطهرى، فقدان
مانع در راه رشد استعدادها به منظور طى کردن مسیر کمال است . این موانع از جهتى
ممکن است درونى و از جهتى برونى باشند . بر این اساس، آزادى از یک سو، بعدى معنوى
و از سوى دیگر، بعدى اجتماعى و سیاسى مىیابد . استاد مطهرى، درباره آزادى اجتماعى
معتقد است:
بشر باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد اجتماع آزادى
داشته باشد . دیگران مانعى در راه رشد و تکامل او نباشند، او را محبوس نکنند ...
که جلو فعالیتش گرفته شود، دیگران او استثمار نکنند، استخدام نکنند، استعباد
نکنند، یعنى تمام قواى فکرى و جسمى او را در جهت منافع خودشان به کار نگیرند .
(18)
تحلیل مطهرى از آزادى اجتماعى در واقع همان آزادى
سیاسى است که امروزه در ادبیات سیاسى به کار مىرود . آزادى سیاسى بهطور کلى به
نقش مردم در زندگى سیاسى اشاره دارد و مقصود از آن انواع آزادىهایى است که فرد در
حیطه اجتماع و در برابر حکومت داراست; از این رو آزادى بیان و حق اظهار نظر، آزادى
قلم و مطبوعات، آزادى انتقاد و اعتراض و مواردى از این قبیل در شمار آزادىهاى
سیاسى است .
آیة الله مطهرى با طبقهبندى آزادى به معنوى و
اجتماعى، طبقهبندى تقریبا کاملى از آزادى ارائه مىدهد که هم جنبههاى درونى و
معنوى که به خود افراد مربوط مىشود را دربر مىگیرد و هم جنبههاى بیرونى و
اجتماعى و به عبارتى سیاسى را شامل مىشود . مطهرى به درستى متذکر مىشود که آنچه
امروزه در دنیا مقدس و ارجمند است، آزادىهاى اجتماعى و سیاسى است; اما به گمان
ایشان، آزادى معنوى زیربنا و بنیاد آزادىهاى اجتماعى و سیاسى است; از این رو از
سوى وى تاکیدات بسیارى بر آزادى معنوى شده است و آزادى معنوى در اولویت قرار دارد
.
مطهرى فقدان آزادىهاى اجتماعى و سیاسى را یکى از
گرفتارىهاى بشر در طول تاریخ ذکر مىکند و مىگوید: «یکى از مقاصد انبیا به طور
کلى و به طور قطع این است که آزادى اجتماعى را تامین کنند و با انواع بندگىها و
بردگىهاى اجتماعى و سلب آزادىهایى که در اجتماع هست مبارزه کنند» . (19) ایشان
براى اثبات آزادى اجتماعى در دین به آیه 64 سوره آل عمران (20) اشاره
مىکند و در تفسیر آن مىگوید:
در مقام پرستش، جز خداى یگانه چیزى را پرستش نکنیم، نه
مسیح را و نه اهرمن را ... و این که هیچ کدام از ما دیگرى را بنده و برده خودش
نداند و هیچ کس هم یک نفر دیگر را ارباب و آقاى خودش نداند . یعنى نظام آقایى و
نوکرى ملغا، نظام استثمار ملغا، نظام لامساوات ملغا; هیچ کس حق استثمار و استعباد
دیگرى را نداشته باشد . (21)
در نگاه مطهرى، آزادى اجتماعى و سیاسى مقدس است،
همچنانکه دنیاى امروز هم آزادى اجتماعى را مقدس مىشمارد; اما آنچه بیش از آزادى
اجتماعى ارزش دارد، آزادى معنوى است . از نظر مطهرى:
پیغمبران آمدهاند تا علاوه بر آزادى اجتماعى به بشر
آزادى معنوى بدهند ... . آزادى اجتماعى بدون آزادى معنوى میسر و عملى نیست . درد
امروز جامعه بشرى این است که بشر امروز مىخواهد آزادى اجتماعى را تامین کند ولى
به دنبال آزادى معنوى نمىرود ... . آزادى را جز از طریق نبوت، انبیا، دین، ایمان
و کتابهاى آسمانى نمىتوان تامین کرد . (22)
مطهرى مهمترین مساله و مشکل عصر حاضر را نداشتن آزادى
معنوى ذکر مىکند و اینکه جامعهاى که به آزادى معنوى نرسیده، به آزادى اجتماعى
هم نخواهد رسید:
بزرگترین خسران عصر ما این است که همهاش مىگویند
آزادى، اما جز از آزادى اجتماعى سخن نمىگویند . از آزادى معنوى دیگر حرفى
نمىزنند و به همین دلیل به آزادى اجتماعى هم نمىرسند . (23)
ایشان آزادى معنوى را مقدمهاى براى رسیدن به آزادى
اجتماعى مىداند . به باور وى، براى رسیدن به آزادى واقعى اجتماعى، انسانها باید
نخست از درون خود آزاد گردند و بنده و برده شهوات و مادیات و دلبستگىهاى دنیوى
نباشند; به عبارتى، آزادى معنوى، آزادى از خود است و آزادى اجتماعى، آزادى از
بندگى دیگران و بهویژه حکومت: «آزادى اجتماعى، آزادى انسان است از قید و اسارت
افراد دیگر، ولى آزادى معنوى ... آزادى انسان است از قید و اسارت خودش» .
(24) به نظر ایشان:
تقوا به انسان آزادى معنوى مىدهد، یعنى او را از
اسارت و بندگى هوا و هوس آزاد مىکند، رشته آز و طمع و حسد و شهوت و خشم را از
گردنش برمىدارد و به این ترتیب ریشه رقیتها و بردگىهاى اجتماعى را از بین
مىبرد . مردمى که بنده و برده پول و مقام و راحتطلبى نباشند، هرگز زیر بار
اسارتها و رقیتهاى اجتماعى نمىرند . (25)
همچنین مطهرى یکى از مهمترین حکمتهاى زهدورزى را
آزادى و آزادگى ذکر مىکند:
میان زهد و آزادگى پیوندى کهن و ناگسستنى برقرار است .
نیاز و احتیاج، ملاک «رو به مزاجى» است و بىنیازى ملاک «آزادگى» . آزادگان جهان
که سبکبارى و سبکبالى و قابلیت تحرک و پرواز، اصیلترین آرزوى آنهاست از آن جهت
زهد و قناعت را پیشه مىسازند که نیازها را تقلیل دهند و به نسبت تقلیل نیازها،
خویشتن را از قید اسارت اشیا و اشخاص رها سازند . (26)
به هر روى، مسائلى چون تقوا، زهد و صبر ریشه در
آزادمنشى آدمى دارند . انسان در برابر عواملى که درون او را به اسارت مىکشاند و
او را ضعیف و خوار مىسازد، طغیان مىکند و خود را رها مىسازد و این گونه است که
در برابر بندهاى برونى نیز قیام مىکند و تنها به حاکمیتخداوند و دستورهاى او
گردن مىنهد و غیر او را نفى مىکند .
مطهرى بر این باور است که آزادى به طور کلى به دلایل
ذیل صحیح است:
نباید مانع بروز استعدادهاى بشر شد . دیگر به این معنا
صحیح است که بسیارى از چیزهاست که با جبر نمىتوان به بشر تحمیل کرد و دیگر به این
جهت است که بشر موجودى است که باید بالاختیار و در صحنه تنازع و کشمکش به کمال خود
برسد . (27)
بنابراین در کلام مطهرى آزادى سمت و سویى مىیابد که
بنا به دلایلى نباید از انسان سلب شود . این عناصر عبارتند از: این که بروز و ظهور
استعدادهاى آدمى نیازمند فضاى آزاد است . در فضاى بسته و محیط خفقانآمیز و
استبدادى و به عبارتى در فقدان آزادىهاى اجتماعى و سیاسى، زمینهاى براى بروز
خلاقیتها و استعدادها به وجود نمىآید . در فضاى مستبدانهاى که بر جامعه حاکم
است، چاپلوسان و زبانبازان قدر مىیابند و آزادگان و آزاداندیشان ذلیل و حقیر
مىشوند، چرا که وضعیت موجود، اجازه چون و چرا کردن به خیرخواهان و مصلحان را
نمىدهد . تنها آنان که زبان به مدح بگشایند، جایى و مقامى مىیابند و بس .
عنصر دوم که انسان براى آن نیازمند آزادى است این است
که بسیارى از امور و چیزها صلاحیت و قابلیت تحمیل به بشر را ندارند; براى مثال،
دین اجباربردار و اجبارپذیر نیست . نمىتوان کسى را به زور وادار به پذیرش دین
کرد، به ویژه دین اسلام را که حتى پذیرش آن نیز مىبایستبا برهان و استدلال همراه
باشد و آن که از روى تقلید و بدون تحقیق آن را مىپذیرد از او پذیرفته نیست .
اساسا مطهرى نقطه قوت دین اسلام را همین مىداند، چرا که پذیرش خود را منوط به
تحقیق و نه تقلید کرده است .
مطهرى در این باره مىگوید:
بعضى چیزهاست که اصلا اجباربردار نیستیعنى نمىشود
بشر را مجبور کرد که آن را داشته باشد ... . اگر تمام قدرتهاى مادى جهان جمع شوند
و بخواهند با زور آن را اجرا بکنند، قابل اجرا نیست; مثلا محبت و دوستى .
(28)
دین، ایمان، محبت و دوستى و بسیارى چیزهاى دیگر
اجباربردار و تحمیل کردنى نیست و آیات فراوانى در قرآن نیز به این موضوع اشاره
دارد: «لا اکراه فى الدین، قد تبین الرشد من الغى» (29) و از این جهت
است که «قرآن مىفرماید مردم را با حکمت دعوت کن: «ادع الى سبیل ربک بالحکمة و
الموعظة الحسنة» (30) مردم را با دلیل و منطق دعوت کن تا روح و قلب
آنها را خاضع [و] عشق و محبت را در دل آنها ایجاد کنى . در آیهاى دیگر مىخوانیم:
«فذکر انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر» ; (31) اى پیغمبر، وظیفه تو
گفتن و ابلاغ و یادآورى است . تو مسلط بر مردم نیستى که بخواهى به زور آنها را
مؤمن و مسلمان کنى» . (32)
ویژگى سوم براى آزاد بودن انسان این است که قابلیت
کمالیابى انسان در فضایى ارزشمند است که آگاهانه و آزادانه صورت پذیرد . براى
رسیدن به کمال باید با بسیارى از چیزها در تنازع و کشمش به سر برد; ابتدا در درون
خود و براى رسیدن به آزادى معنوى باید تلاش کرد و سپس در بیرون و براى رسیدن به
آزادى اجتماعى و سیاسى .
به هر روى، در اندیشه مطهرى آزادى راه و معبرى براى
رسیدن به مقصد است . در این مسیر باید با هوا و هوسها و خواهشهاى نفسانى مبارزه
کرد و پیروز گشت و براى ادامه این راه، باید بندها و زنجیرهاى بیرونى را گسست و از
هرچه تعلق و وابستگى است آزاد گشت . آزادى در این معنا، وسیلهاى براى بروز و ظهور
استعدادهاى نهفته آدمى است . انسان نیازمند آزادى است و آزادى به صورت فطرى در
نهاد وى به ودیعت نهاده شده است و وى باید در مسیر زندگى خویش و براى بروز و ظهور
استعدادهاى عالى و برتر انسانى از آن استفاده کند . در چنین وضعیتى است که راه رشد
و پیشرفتبه سوى کمال براى انسان گشوده مىشود و جامعه انسانى هر روز بیشتر از
دیروز به پیش گام برمىدارد .
در این جا برخى از مصادیق و سازوکارهاى آزادىهاى
اجتماعى و سیاسى از منظر آیة الله مطهرى مورد بحث قرار گرفته و نظر ایشان در
اینباره بازکاوى و تحلیل مىشود .
حق تعیین سرنوشت و آزادى انتخاب و راى
مهمترین و اساسىترین بحث آزادى سیاسى، حق تعیین
سرنوشتسیاسى و آزادى انتخاب و راى است . این که آیا یک انسان مسلمان مىتواند و
حق دارد که به حکومتى راى دهد و او را انتخاب کند و به آن گردن نهد و یا این که در
مقابل حکومتى بایستد و به آن راى ندهد و در براندازى آن بکوشد، از جمله پرسشهایى
است که پاسخهاى متفاوت و متناقضى به آن داده شده است . هر پاسخى که به این پرسش
بنیادین داده شود، در نهایتباید با پذیرش مردم همراه شود، چه این پذیرش با اجبار
و اکراه توام گردد و چه با اختیار و طوع و رغبت همراه شود . در هر صورت، هر حکومتى
براى دوام و استقرار خود مىبایست مردم را با خود همراه کند و در غیر این صورت،
پایههاى حکومتش براى همیشه سست و لرزان خواهد بود .
در بحثهاى استاد مطهرى نمىتوان به یک نتیجه قطعى در
مورد دیدگاه ایشان درباره مشروعیتحکومت اسلامى رسید . اما برخى مؤلفهها در آثار
مبین آن است که مردم در حکومت تاثیرگذارند و مىتوانند به هر نوع حکومتى که
بخواهند گردن نهند . به ویژه که ایشان حکومتهایى را که بر پایه زور بنا شدهاند
نمىپذیرد و مىگوید:
حکمران بالضروة یعنى کسى که متابعت مشروع دارد، نه کسى
که به زور خود را تحمیل کرده است و آن کسى که متابعت مشروع دارد به دو گونه ممکن
است: یکى به نحو ولایت و دیگر به نحو وکالت . (33)
در اینجا وى حاکم مشروع را حاکمى توصیف مىکند که
مشروعیتش برخاسته از مردم و یا از خدا باشد، یعنى به نحو ولایت از سوى خدا و یا به
نحو وکالت از سوى مردم .
آنچه از استقرا و فحص آراى ایشان برداشت مىشود، مسلم
انگاشتن مشروعیت الهى ولایت فقیه به نحو «انتصاب کلى» است . به این معنا شارع
مقدس با ارائه ملاکها و شرایط کلى، ولى فقیه را مامور تصدى امر قضا و حکومت کرده
است و منشا مشروعیت او هم از این لحاظ به شرع و شریعتبرمىگردد; اما این که آیا
این مصدر به نحو جزءالعلة استیا تمام العلة، جاى بحث و بررسى دارد . ایشان در
تبیین نظریه انتصاب کلى مىگوید:
آن حکومتى که باید میان مردم باشد، باید واجد شرایطى
باشد که آن شرایط را اسلام معین کرده باشد; اگر آن شرایط را که اسلام معین کرده
است، داشته باشد، همان طور که مفتى بدون این که خدا شخصش را معین کرده باشد با آن
شرایط مىتواند فتوا بدهد، حاکم هم بدون این که خدا شخصش را معین کرده باشد،
مىتواند در میان مردم حکومت کند . (34)
همچنین در آثار استاد مطهرى مطالبى مشاهده مىشود که
به نقش مردم در پذیرش حاکم اسلامى اشاره دارد . اسلام براى امامت و رهبرى جامعه
اسلامى شرایط و صفاتى را تعیین و وضع کرده است که با دارا بودن آن شرایط، شخص،
صلاحیت رهبرى و حاکمیت پیدا مىکند . واضح است که به صرف وجدان صلاحیت، رهبرى و
حاکمیت فعلى تحقق نمىیابد، مگر این که مورد پذیرش مردم قرار گیرد . البته محل
مناقشه که آیا حاکم اسلامى تمام مشروعیتحکومتخود را تنها از دین و خدا دریافت
مىکند و انتخاب سایر فقها یا مردم هیچ گونه تاثیرى در آن ندارد یا این که انتخاب
مردم با سایر فقها نیز در مشروعیتحکومت او مؤثر است; به تعبیر دیگر، آیا مصدر
مشروعیت ولایت فقیه یک سویه بوده و نقش انتخاب فقط در کارآمد بودن حکومت است؟ به
هر حال، در برخى آثار مطهرى به این وجه مىرسیم که ایشان براى مردم تنها پذیرش
حاکم اسلامى را مطرح مىکند و مشروعیت را از ناحیه دیگرى مىداند که این مطلب،
انتساب نظریه انتصاب کلى به ایشان را تقویت مىکند .
در موارد دیگرى، استاد مصدر حق شرعى ولى فقیه را مردم
متدین مىداند و با اشاره به حکم امام خمینى به نخست وزیر موقت (35) آن
را چنین تحلیل مىکند:
حق شرعى امام از وابستگى قاطع مردم به اسلام، به عنوان
یک مکتب و ایدئولوژرى ناشى مىشود و مردم تایید مىکنند که او مقام صلاحیتدارى
است که مىتواند قابلیت اشخاص را از جهت انجام وظایف اسلامى تشخیص دهد . در
حقیقتحق شرعى و ولایتشرعى، یعنى مهر ایدئولوژى مردم و حق عرفى، همان حق حاکمیت
ملى مردم است که آنها باید فرد مورد تایید رهبر را انتخاب کنند . (36)
استاد شهید در جایى دیگر به حق انتخاب مردم و عزل حاکم
و موقتى بودن آن اشاره مىکند و این خود قرینه دیگرى استبراى این که مردم در
تعیین سرنوشتخود نقش و اثر دارند . ایشان درباره واژه «جمهورى اسلامى» مىگوید:
کلمه «جمهورى» شکل حکومت پیشنهاد شده را مشخص مىکند
و کلمه «اسلامى» محتواى آن را ... . یعنى حکومتى که در آن حق انتخاب با همه مردم
است، قطع نظر از این که مرد یا زن، سفید یا سیاه، داراى این عقیده یا آن عقیده
باشند . در این جا فقط شرط بلوغ سنى و رشد عقلى معتبر است و نه چیز دیگر . به
علاوه، این حکومت، حکومتى موقت است، یعنى هرچند سال یک بار باید تجدید شود، یعنى
اگر مردم بخواهند مىتوانند حاکم را براى بار دوم یا احیانا بار سوم یا چهارم تا
آنجا که قانون اساسىشان اجازه مىدهد انتخاب کنند و در صورت عدم تمایل، شخص
دیگرى را که از او بهتر مىدانند انتخاب کنند ... . مساله جمهورى مربوط استبه شکل
حکومت که مستلزم نوعى دموکراسى است، یعنى این که مردم حق دارند سرنوشتخود را
خودشان در دستبگیرند . (37)
استاد در عبارت فوق سخن از «انتخاب رئیس حکومت توسط
مردم» ، «موقتى بودن حاکم» و «حق حاکمیت مردم بر رنوشتخود» و این که انتخاب
مردم نه از مقوله «وظیفه» که از مقوله «حق» استبه میان مىآورد . به هر تقدیر
در سخنان ایشان موارد بسیارى مشاهده مىشود که حق تعیین سرنوشت را به خود مردم باز
مىگرداند . اضافه بر این که ایشان قائل به فطرى بودن حقوقى نظیر آزادى و دموکراسى
به معناى حقیقى آن و امانتبودن حکومت در دستحاکم از سوى مردم است . اینها همه
تاثیرگذار بودن مردم و نقش آنها در حکومت را بیان مىکند . حتى اگر بپذیریم که
دیدگاه استاد مطهرى همان نظریه انتصاب کلى فقیه به عنوان حاکم اسلامى است، باز هم
چنین فردى به عنوان حاکم اسلامى مىبایست از طرف مردم مورد پذیرش قرار گیرد، و صرف
وجود شرایط در یک فقیه، منتهى به ایجاد حکومت اسلامى نخواهد شد .
استاد مطهرى در مرحله پس از تشکیل حکومت اسلامى نیز از
حق راى و انتخاب توسط مردم دفاع مىکند و بر این باور است که آزادى دادن به مردم
در انتخاب مسیر و راه حرکت، به رشد آنان منجر مىشود و در فقدان آزادى، مردم به
رشد اجتماعى نخواهند رسید . بنابراین مطهرى باب تحمیل و اجبار را در انتخاب و راى
دادن مسدود مىسازد و نتیجهاش را عدم رشد و پیشرفت ذکر مىکند:
اگر شما بخواهید این را به مردم تحمیل بکنید و بگویید
شما نمىفهمید و باید حتما فلان شخص را انتخاب بکنید، اینها تا دامنه قیامت مردمى
نخواهند شد که این رشد اجتماعى را پیدا کنند . اصلا باید آزادشان گذاشت تا فکر
کنند، تلاش کنند، آنکه مىخواهد وکیل بشود، تبلیغات کند، آن کس هم که مىخواهد
انتخاب بکند، مدتى مردد باشد که او را انتخاب بکنم یا دیگرى را، او فلان خوبى را
دارد، دیگرى فلان بدى را دارد . یک دفعه انتخاب کند، بعد به اشتباه خودش پى ببرد،
باز دفعه دوم و سوم تا تجربیاتش کامل بشود و بعد به صورت ملتى در بیاید که رشد
اجتماعى دارد والا اگر به بهانه این که این ملت رشد ندارد و باید به او تحمیل کرد،
آزادى را براى همیشه از او بگیرند، این ملت تا ابد غیر رشید باقى مىماند . رشدش
به این است که آزادش بگذاریم، و او در آن آزادى ابتدا اشتباه هم بکند . صدبار هم
اگر اشتباه بکند باز باید آزاد باشد . (38)
مطهرى پس از بیان این مطلب، مثالى مىزند در مورد پدرى
که مىخواهد به پسرش شنا را بیاموزد . وى معتقد است تنها با درس دادن این فرد
نمىتواند شنا یاد بگیرد . باید در داخل آب هم رها شود تا پس از چند بار که زیر آب
رفت و مقدارى هم آب خورد، کمکم به فنون شناگرى آشنا شود و در این باب مهارت لازم
را کسب کند . در مسائل اجتماعى نیز چنین است، چرا که فرد مىبایست آزاد باشد تا
بتواند خودش را بیازماید و وارد میدان فعالیت اجتماعى شود و اشتباهاتش را به مرور
جبران کند و تجربه بیندوزد و به رشد اجتماعى برسد و از قدرت انتخاب خویش به طور
درست و دقیق و حساب شده استفاده کند . در همین خصوص مطهرى معتقد است دستیابى به
مرحله رشد دینى، فکرى و اجتماعى جز با آزادى مسیر نمىشود .
اگر به مردم در مسائلى که باید در آنها فکر کنند، از
ترس این که مبادا اشتباه بکنند، به هر طریقى، آزادى فکرى ندهیم یا روحشان را
بترسانیم که در فلان موضوع دینى یا مذهبى مبادا فکر بکنى، که اگر فکر بکنى و یک
وسوسه کوچک به ذهن تو بیاید، به سر در آتش جهنم فرو مىروى، این مردم هرگز فکرشان
در مسائل دینى رشد نمىکند و پیش نمىرود . دینى که از مردم در اصول خود تحقیق
مىخواهد (و تحقیق هم یعنى به دست آوردن مطلب از راه تفکر و تعقل) خواه ناخواه
براى مردم آزادى فکرى قائل است . (39)
به هر روى تا آن جا که از آثار استاد مطهرى مىتوان
برداشت کرد، ایشان قائل به حق تعیین سرنوشتبراى انسان است . یک انسان مسلمان در
تشکیل و برپایى حکومت اسلامى و انتخاب حاکمان نقش عمدهاى دارد; حتى با فرض پذیرش
مقبولیت و نه مشروعیت . از سوى دیگر، پس از تشکیل حکومت اسلامى نیز از آزادى
برخوردار است که پس از تحقیق و تعقل دستبه انتخاب بزند و با آزادى تمام راى دهد و
کارگزاران نظام را برگزیند .
حق اظهارنظر، انتقاد و نظارت
در اندیشه مطهرى - همانگونه که ذکر شد - انسان آزاد و
مختار است و از این روست که مسؤول کارهایى است که انجام مىدهد . (40) مطهرى
با اشاره به مسؤولیت پذیرى انسان در عین آزاد بودن او، معتقد استیکى از علل و
عوامل گرایش به مادىگرایى در غرب، نارسایى برخى مفاهیم اجتماعى و سیاسى بوده است،
زیرا در نگاه آنان، حکمران در مقابل مردم مسؤول و پاسخگو نبود; در حالى که حاکمان
نه تنها در مقابل خداوند مسؤول و پاسخگو هستند، بلکه مردم نیز حق دارند که اعمال
و رفتار آنها را مورد پرسش قرار دهند و آنان نیز موظف به پاسخگویى در مقابل
مردمند .
ایشان این خطر را گوشزد مىکند که آنچه در غرب و در
جهت رشد مادى گرایى رخ داد، این بود که گروهى به نام دین، حکومتهاى استبدادى به
راه انداختند و این باور را در اذهان جاىگزین کردند که حاکم در مقابل هیچ کس
پاسخگو نیست و این چنین بود که خودکامگان در دامان دین پرورش مىیافتند و به نام
دین سلطهگرى و ظلم و ستم مىکردند . در سایه چنین باورى، گرایش مردم به دین کمتر
مىشد، چرا که دین و حامیان دین، عمله استبداد شده بودند و از مستبدان طرفدارى
مىکردند:
آنگاه که مفاهیم خاص اجتماعى و سیاسى در غرب مطرح شد
و مساله حقوق طبیعى و مخصوصا حق حاکمیت ملى به میان آمد و عدهاى طرفدار استبداد
سیاسى شدند و براى توده مردم در مقابل حکمران حقى قائل نشدند و تنها چیزى که براى
مردم در مقابل حکمران قائل شدند وظیفه و تکلیف بود . این عده در استدلالهاى خود
براى این که پشتونهاى براى نظریات سیاسى استبداد مآبانه خود پیدا کنند، به مساله
خدا چسبیدند و مدعى شدند که حکمران در مقابل مردم مسؤول نیست، بلکه او فقط در
برابر خدا مسؤول است، ولى مردم در مقابل حکمران مسؤولند و وظیفه دارند . (41)
و بدین گونه رابطهاى یک سویه به تصویر کشیده مىشد .
رابطهاى که در یک سوى آن صاحبان قدرت قرار داشتند و خود را برتر از دیگران
مىپنداشتند که هیچگونه مسؤولیتى در برابر مردم ندارند و از سوى دیگر، همگان در
مقابل آنان مسؤولند و باید پاسخگو باشند و اوامر آنها را اطاعت کنند . چنین
مسالهاى متاسفانه به نام دین و مورد حمایتبرخى حامیان دین قرار گرفت و از این
جهت ضربهاى مهلک بر دین وارد شد . به هر روى:
در افکار و اندیشهها نوعى ملازمه و ارتباط تصنعى به
وجود آمد میان اعتقاد به خدا از یک طرف و اعتقاد به لزوم تسلیم در برابر حکمران و
سلب حق هر گونه مداخلهاى در برابر کسى که خدا او را براى رعایت و نگهبانى مردم برگزیده
است و او را فقط در مقابل خود مسؤول ساخته است . (42)
بنابراین مفاهیم دینى و خداپرستى در تضاد با آزادى
انسان و دین رو در روى آزادى قرار گرفت و طبیعى است که مردم به ستوه آمده از ظلم و
ستم حاکمان خودکامه، خود را از دین رها ساختند و به آزادى رسیدند .
به باور مطهرى در اسلام این جریان به گونهاى دیگر
بوده و است:
از نظر فلسفه اجتماعى اسلامى، نه تنها نتیجه اعتقاد به
خدا پذیرش حکومت افراد نیست و حاکم در مقابل مردم مسؤولیت دارد، بلکه ... تنها
اعتقاد به خداست که حاکم را در مقابل اجتماع مسؤول مىسازد و افراد را ذىحق
مىکند و استیفاى حقوق را یک وظیفه شرعى معرفى مىکند . (43)
ایشان براى اثبات این که حاکم در برابر مردم مسؤول
استبه سخنان امام علىعلیه السلام در نهجالبلاغه اشاره مىکند که حضرت در آن حق
را دو سویه مىداند و بیان مىکند که کسى را بر دیگرى حقى نیست، مگر آن که آن
دیگرى را هم بر او حقى باشد . همچنین از حقوق متقابل حاکم با مردم سخن به میان
مىآورد و این که حاکم در اسلام مسؤول انجام کارهاى خود است و در مقابل مردم باید
پاسخگو باشد . (44)
در اندیشههاى اسلامى، دین و آزادى نه تنها رو در روى
هم نیستند، بلکه باید دین را آزادانه پذیرفت و اساسا دین اجبار بردار نیست و از
نظر اسلام، دین اجبارى هیچ ارزش و قدرى نداشته و پذیرفته نیست . انسان از آن رو که
آزاد است، مسؤول و مکلف است . به باور مطهرى: «از نظر اسلام، مفاهیم دینى همیشه
مساوى با آزادى بوده است، درستبر عکس آنچه در غرب جریان داشته است ... که مفاهیم
دینى مساوى با اختناق اجتماعى بوده است» . (45) مردم به انجام امورى
موظف و مکلف شدهاند و حاکم نیز از سویى در برابر آنان مسؤول و پاسخگوست . این
گونه نیست که مردم تنها فرمانبردار و مکلف باشند و هیچ حق و حقوقى نداشته باشند و
حاکم، رها از هر قید و بندى، حکومتخودکامهاى بنا کند و مردم را برده و بنده خویش
سازد .
در حکومت اسلامى، رابطه حکومتبا مردم یک سویه نیست و
انسان مسلمان نه تنها حق دارد بلکه موظف است در امر حکومت مشارکت کند; از این روست
که در صورت بروز نارسایى و وجود نابه سامانى در اجتماع، مىبایستبه انتقاد از وضع
موجود بپردازد و آزادانه به ابراز دیدگاههاى خویش مبادرت ورزد . مطهرى بر این
باور است افرادى که با تامل و تفکر آزاد در مسالهاى، به آن معتقد شدهاند
مىتوانند حاصل اندیشه اصیل خود را بیان کنند . به نظر ایشان:
در رژیم جمهورى اسلامى هیچ محدودیتى براى افکار وجود
ندارد و از به اصطلاح کانالیزه کردن اندیشهها، خبر و اثر نخواهد بود . همه باید
آزاد باشند که حاصل اندیشهها و تفکرات اصیلشان را عرضه کنند . (46)
در جایى دیگر مىگوید:
آزادى ابراز عقیده یعنى این که فکر خودتان را، یعنى
آنچه را واقعا به آن معتقد هستید بگویید ... . از نظر اسلام تفکر آزاد است، شما
هر جور مىخواهید بیندیشید، هر جور مىخواهید عقیده خودتان را ابراز کنید به شرطى
که فکر واقعى خودتان باشد ابراز کنید، هر طور که مىخواهید بنویسید، بنویسید، هیچ
کس ممانعتى نخواهد کرد . (47)
مطهرى در ادامه و براى تاکید و تایید سخنانش مىگوید:
به دلیل همین آزادىها بود که اسلام توانستباقى بماند
. اگر در صدر اسلام در جواب کسى که مىآمد و مىگفت من خدا را قبول ندارم،
مىگفتند بزنید و بکشید، امروز دیگر اسلامى وجود نداشت . اسلام به این دلیل باقى
مانده که با شجاعت و با صراحتبا افکار مختلف مواجه شده است . (48)
در ادامه نتیجه مىگیرد:
در آینده هم اسلام فقط و فقط با مواجهه صریح و شجاعانه
با عقاید و افکار مختلف است که مىتواند به حیات خود ادامه دهد . من به جوانان و
طرفداران اسلام هشدار مىدهم که خیال نکنند راه حفظ معتقدات اسلامى، جلوگیرى از
ابراز عقیده دیگران است . از اسلام فقط با یک نیرو مىشود پاسدارى کرد و آن علم
است و آزادى دادن به افکار مخالف و مواجهه صریح و روشن با آنها» . (49)
مطهرى سلب آزادى در نظام اسلامى را در کنار فقدان
عدالت از آفتهاى اصلى انقلاب اسلامى به شمار آورده (50) و معتقد است:
وظیفه حتمى همگى ما این است که به آزادىها به معناى
واقعى کلمه احترام بگذاریم، زیرا اگر بنا شود حکومت جمهورى اسلامى زمینه اختناق را
به وجود بیاورد، قطعا شکستخواهد خورد . (51) اسلام دین آزادى است،
دینى که مروج آزادى براى همه افراد جامعه است . (52)
در اندیشه مطهرى، انقلاب در صورتى راه صحیح پیروزى را
ادامه خواهد داد که افراد از آزادى فکر و بیان و قلم برخوردار باشند:
هر کس مىباید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد و تنها در
چنین صورتى است که انقلاب اسلامى ما راه صحیح پیروزى را ادامه خواهد داد ... . اگر
در جامعه ما محیط آزاد برخورد آرا و عقاید به وجود بیاید به طورى که صاحبان افکار
مختلف بتوانند حرفهایشان را مطرح کنند و ما هم در مقابل، آرا و نظریات خودمان را
مطرح کنیم، تنها در چنین زمینه سالمى خواهد بود که اسلام هرچه بیشتر رشد مىکند .
(53)
مطهرى درباره انتقاد نیز نظرى صریح دارد و بر این باور
است که حتى مراجع نیز فوق چون و چرا نیستند:
در نوشتههاى خود هم تصریح کردهام که مراجع فوق
انتقاد به مفهوم صحیح این کلمه نیستند و معتقد بوده و هستم که هر مقام غیر معصومى
که در وضع غیر قابل انتقاد قرار گیرد، هم براى خودش خطر است و هم براى اسلام .
(54)
در ادامه مىگوید: «مانند عوام فکر نمىکنم که هر که
در طبقه مراجع قرار گرفت، مورد عنایتخاص امام زمان (عج) است و مصون از خطا و گناه
و فسق است . اگر چنین چیزى بود، شرط عدالتبلا موضوع بود» . (55) مطهرى
با توجه به چنین دیدگاهى معتقد است که: «هرگز خود را فوق اشتباه تصور نمىکنم» .
(56) بدین ترتیب روشن مىشود که در زندگى سیاسى و اجتماعى، مردم حق دارند در
امور عمومى و جارى اظهارنظر کنند و به چون و چرا بپردازند . هیچ کس فوق چون و چرا
و نظارت و انتقاد نیست .
به هر روى، مطهرى نه تنها به آزادى بیان معتقد است،
بلکه آن را یگانه راه نجات اسلام در طول تاریخ و نظام جمهورى اسلامى در آینده ذکر
مىکند . بیان اندیشههاى مختلف، فضاى نفاق و دورویى حاکم بر جامعه را از بین برده
و باعثشفافیت هرچه بیشتر اندیشهها مىگردد و افراد بدون هیچ گونه ترس و اضطرابى
آنچه را که بدان اعتقاد دارند، در فضایى آزاد در معرض نقد و بررسى صاحبان فکر و
اندیشه قرار مىدهند و نقاط قوت و ضعف آن را باز مىیابند . بدین صورت است که
آزادى بیان باعث قوت و رونق علم و حکمت در سطح جامعه مىگردد و فضاى نفاق، دورویى
و چاپلوسى از جامعه رختبرمىبندد .
آزادى احزاب و گروههاى سیاسى
مطهرى در مباحثخود درباره احزاب و تشکلهاى سیاسى،
بیشتر به بیان مرز آزادى آنها در حکومت اسلامى پرداخته است . اما دیدگاه کلى وى در
این باره مبتنى بر آزادى احزاب است، منتها احزابى که بدون توطئه و فریب کارى به
فعالیت اشتغال داشته باشند: «در حکومت اسلامى احزاب آزادند . هر حزبى اگر عقیده
غیر اسلامى هم دارد، آزاد است . اما ما اجازه توطئهگرى و فریب کارى نمىدهیم» .
(57) احزاب و گروهها تنها در صورتى مىتوانند آشکارا فعالیت کنند که عقاید
و دیدگاههاى خود را صریحا بیان کنند و با منطق و استدلال به گفتوگو با دیگران
بپردازند:
احزاب و افراد در حدى که عقیده خودشان را صریحا
مىگویند و با منطق خود به جنگ منطق ما مىآیند، آنها را مىپذیریم; اما اگر
بخواهند در زیر لواى اسلام، افکار و عقاید خودشان را بگویند، ما حق داریم که از
اسلام خودمان دفاع کنیم و بگوییم اسلام چنین چیزى نمىگوید; حق داریم بگوییم به
نام اسلام این کار را نکنید . چنین آزادى بحث و گفتوگویى را گمان نمىکنم در جایى
دیگر نظیرى بتوان برایش پیدا کرد . (58)
در اندیشه مطهرى، هر فرد، گروه و حزبى تا آنجا آزاد
است که با صراحتبه طرح آرا و دیدگاههاى خود بپردازد و در این باره هیچ محدودیتى
وجود ندارد . گروهها و جریانهاى سیاسى حق ندارند با پنهان کارى و فریب کارى
فعالیتهاى خود را به گونهاى وانمود کنند که مردم در مورد آنان باور درستى نداشته
باشند . تشکلهاى سیاسى مىبایست آن قدر جرات و شجاعت داشته باشند که عقاید و آراى
خود را آزادانه و البته صادقانه اظهار کنند . به باور مطهرى، احزاب و گروهها در
حکومت اسلامى از چنین آزادىاى برخوردارند .
به عقیده آیةالله مطهرى - همان گونه که گذشت - عرضه
اندیشههاى اصیل از سوى افراد و جریانهاى مختلف آزاد است، اما: «این امر سواى
توطئه و ریاکارى است . توطئه ممنوع است، اما عرضه اندیشههاى اصیل، آزاد است» .
(59) وى معتقد است همان گونه که افرادى مانند ایشان اندیشههاى خود را بدون
هیچ گونه پوششى و به صورت شفاف بیان مىکنند، امثال مارکسیستها و دیگران نیز از
این شیوه استفاده نمایند و افکار، عقاید و آراى سیاسى خود را به صورت روشن و صریح
مطرح سازند تا مردم به عمق اعتقاداتشان پى ببرند . به باور ایشان:
باید جلو دروغ و حقه بازى را گرفت، یعنى دیگر یک
مارکسیست نباید تمسک به آیه قرآن بکند و بگوید فلان آیه قرآن اشاره به فلان اصل
مارکسیسم است . ما با این شویه مخالفیم . این خیانتبه قرآن است . (60)
در اندیشه مطهرى، اسلام و حکومت اسلامى آن قدر از قوت
استدلال و منطق برخوردار است که به دیگران آزادى بدهد تا صریحا بتوانند به نشر
افکار خود و نقد حکومت اسلامى و کارگزاران آن بپردازند و اساسا هر نظام سیاسى و
دینى که به خود ایمان و اعتقاد داشته باشد مىبایست طرفدار آزادى باشد:
هر مکتبى که به ایدئولوژى خود ایمان و اعتقاد داشته
باشد، ناچار باید طرفدار آزادى اندیشه و آزادى تفکر باشد و به عکس، هر مکتبى که
ایمان و اعتمادى به خود ندارد، جلو آزادى اندیشه و آزادى تفکر را مىگیرد . این
گونه مکاتب ناچارند مردم را در یک محدوده خاص فکرى نگهدارند و از رشد افکارشان
جلوگیرى کنند . این همان وضعى است که ما امروز در کشورهاى کمونیستى مىبینیم . در
این کشورها به دلیل وحشتى که از آسیبپذیر بودن ایدئولوژى رسمى وجود دارد، حتى
رادیوها طورى ساخته مىشود که مردم نتوانند صداى کشورهاى دیگر را بشنوند و در
نتیجه یک بعدى و قالبى، آن چنان که زمامداران مىخواهند، بار بیایند . (61)
از فحواى کلام مطهرى مىتوان برداشت کرد که وى اعتقادى
به تکبعدى و تک صدایى مردم ندارد و از جامعه چند صدایى و چند بعدى دفاع مىکند .
جامعهاى که در آن گروهها و افراد با سلیقهها و عقاید گوناگون وجود دارند و
صادقانه و منطقى با یکدیگر برخورد مىکنند . از همین روست که مطهرى مىگوید:
من اعلام مىکنم که در رژیم جمهورى هیچ محدودیتى براى
افکار وجود ندارد و از به اصطلاح کانالیزه کردن اندیشهها، خبر و اثر نخواهد بود .
همه باید آزاد باشند که حاصل اندیشهها و تفکرات اصیلشان را عرضه کنند . البته
تذکر مىدهم که این امر سواى توطئه و ریاکارى است . توطئه ممنوع است، اما عرضه
اندیشههاى اصیل، آزاد . (62)
مطهرى، حکومتحضرت علىعلیه السلام را الگویى از حکومت
اسلامى مىداند که در آن حتى به مخالفان حکومت در حد اعلا آزادى داده شده بود:
امیرالمؤمنین با خوارج در منتها درجه آزادى و دموکراسى
رفتار کرد . او خلیفه است و آنها رعیتش; هرگونه اعمال سیاسى برایش مقدور بود، اما
او زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتى سهمیه آنان را از بیتالمال قطع نکرد، به
آنها نیز همچون سایر افراد مىنگریست ... . آنها در همه جا در اظهار عقیده آزاد بودند
و حضرت خودش و اصحابش با عقیده آزاد با آنان رو به رو مىشدند و صحبت مىکردند،
طرفین استدلال مىکردند، استدلال یکدیگر را جواب مىگفتند . شاید این مقدار آزادى
در دنیا بىسابقه باشد که حکومتى با مخالفین خود تا این درجه با دموکراسى رفتار
کرده باشد . (63)
البته روشن است که آزادى آنان تا جایى بود که دستبه
سلاح نبرده بودند و علیه امنیت اجتماعى و حکومت مشروع به قیام مسلحانه دست نزده
بودند . بنابراین هنگامى که امنیت عمومى را مختل شد و علیه حکومتبه صورت مسلحانه
قیام کردند، دیگر جاى گذشت و آزاد گذاشتن نبود، زیرا دیگر مساله اظهار عقیده مطرح
نبوده، بلکه به امنیت اجتماعى اخلال وارد گردیده و علیه حکومت مشروع به صورت
مسلحانه قیام شده بود . (64) استاد مطهرى بر اساس چنین الگویى درباره
نظام جمهورى اسلامى نیز معتقد است:
از آنجا که ماهیت این انقلاب ماهیتى عدالتخواهانه
بوده است، وظیفه حتمى همگى ما این است که به آزادىها به معناى واقعى کلمه احترام
بگذاریم، زیرا اگر بنا بشود حکومت جمهورى اسلامى، زمینه اختناق را به وجود بیاورد،
قطعا شکستخواهد خورد . (65)
همچنین در ادامه مىگوید: «هر کس مىباید فکر و بیان و
قلمش آزاد باشد و تنها در چنین صورتى است که انقلاب اسلامى ما، راه صحیح پیروزى را
ادامه خواهد داد» . (66) مطهرى پیروزى انقلاب و تداوم آن را وابسته به
میزان آزادى افراد و گروهها در فکر، بیان و قلم مىداند و بر این باور است که
باید به معناى واقعى کلمه به آزادىها احترام گذاشته شود . بنابراین در بحث آزادى
باید از صورت به عمق رسید و به تدریجبه این معنا معتقد شد که باید به آزادىهاى
افراد و گروهها و جریانهاى سیاسى احترام گذاشته شود .
به هر روى، در اندیشه مطهرى احزاب و تشکلها در حکومت
اسلامى آزادند و آزادى آنان تا اندازهاى است که صریحا به ابراز نظر بپردازند .
شروع توطئه از سوى آنان، پایان آزادى فعالیت آنان است . ایشان در این باره حتى
معتقد است در صورتى که نظام جمهورى اسلامى زمینه اختناق را به وجود آورد و
آزادىهاى مشروع و قانونى را سلب کند، تداوم نخواهد یافت و خود به خود زمینه شکست
انقلاب را فراهم مىسازد . افراد و احزاب سیاسى و تشکلها و گروهها باید در بیان
مواضع خود صادق باشند و به دور از هرگونه فریب و ریاکارى و تحریک و تضعیف،
دیدگاههاى خود را به طور شفاف در معرض دید همگان قرار دهند تا مردم درباره آنها
قضاوت کنند .
خاتمه
مقاله حاضر با این هدف نگارش یافت که اندیشههاى
آیةالله مطهرى در خصوص آزادى سیاسى را مورد بازخوانى و تحلیل قرار دهد . در این
راستا ضمن توجه به اهمیت این موضوع و ذکر معناى آزادى معنوى و اجتماعى - سیاسى،
برخى مصادیق و سازوکارهاى آزادى سیاسى نیز بیان گردید . آنچه در جمعبندى مىتوان
ارائه کرد این است که مطهرى - که خود متفکرى آزاداندیش است - در گستره اجتماعى و
در ساختار حکومتبه بسط آزادىهاى سیاسى مىاندیشد . بر این اساس، مردم مىتوانند
آزادانه در سرنوشتخویش دخالت و نوع حکومتى که خواستار آن هستند براى خود انتخاب
کنند .
علاوه بر این، پس از تاسیس حکومت نیز از آزادى انتخاب
و آزادى راى برخوردارند و مىتوانند با آراى آزادانه خود در تعیین مسؤولان مشارکت
و دخالت کنند و بهطور کلى تاثیرگذار باشند . با تعیین کارگزاران حکومتى، حق دارند
درباره اعمال و رفتار آنان داوطلبانه داورى و اظهار نظر کنند و احیانا به انتقاد
از آنان بپردازند . نظارت در این مرحله حق مردم شمرده مىشود و در آموزههاى
اسلامى نیز از آن با امر به معروف و نهى از منکر یاد شده است و مصداق بارز آن در
برابر کارگزاران دولتى نمود مىیابد . همچنین مطهرى آزادى گروهها و احزاب سیاسى
را در چارچوب قانون مجاز مىداند و تا هنگامى که گروههاى مذکور دستبه فعالیتهاى
مسلحانه نزنند و در چارچوب قانون فعالیت کنند از آزادى برخوردار خواهند بود و کسى
نمىتواند آزادىهاى آنان را محدود کند .
پىنوشتها
1) دانش آموخته حوزه علمیه قم و پژوهشگر پژوهشکده
اندیشه سیاسى اسلام .
2) ر . ک: مرتضى مطهرى، انسان کامل (تهران: صدرا، چاپ
دوازدهم، 1374) ص 48 - 50 .
3) همو، ختم نبوت (تهران: صدرا، چاپ دوازدهم، 1377) ص
20 .
4) همو، پیرامون انقلاب اسلامى (تهران: صدرا، چاپ نهم،
1372) ص 101 .
5) همان، ص 101 .
6) همان، ص 102 و 103 .
7) همان، ص 104 . گفتنى است استاد مطهرى در جاى دیگر
معیارهاى انسانیت را به تفصیل مطرح مىسازد که عبارتند از: دانش، پرورش یا خلق و
خوى و محبت، اراده، آزادى، مسؤولیت و تکلیف و زیبایى . البته در این بحثها عمدتا
به طرح نظریههاى گوناگون درباره معیار انسانیت پرداخته و در آخر این بحث وعده
داده است که در سخنرانى دیگرى به نقد این نظریات بپردازد و نظر اسلام و دین را در
این باره مطرح سازد . اما گویا چنین جلسهاى تشکیل نشده یا به دست ما نرسیده است .
ر . ک: مرتضى مطهرى، گفتارهاى معنوى (تهران: صدرا، چاپ پنحم، 1366) ص 221 - 235 .
8) مرتضى مطهرى، پیرامون جمهورى اسلامى (تهران: صدرا،
چاپ هفتم، 1372) ص 91 .
9) همو، پیرامون انقلاب اسلامى، ص 41 و 42 .
10) همان، ص 44 .
11) همان، ص 53 .
12) مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 1 (تهران: صدرا، چاپ
دوم، 1370) ص 566 .
13) ر . ک: همو، انسان کامل، ص 325 - 354 .
14) حسین یزدى (گردآورنده)، آزادى در نگاه استاد مطهرى
(تهران: صدرا، چاپ اول، 1379) ص 32 .
15) مرتضى مطهرى، انسان کامل، ص 346 و 347 .
16) همان، ص 347 .
17) مرتضى مطهرى، گفتارهاى معنوى (تهران: صدرا، چاپ
پنجم، 1366) ص 14 .
18) همان، ص 14 .
19) همان، ص 18 .
20) قل یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمة سواء بیننا و
بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون
الله; بگو اى اهل کتاب، بیایید بر سر سخنى که بین ما و شما یکسان استبایستیم که
جز خداوند را نپرستیم و براى او هیچگونه شریکى نیاوریم و هیچ کس از ما دیگران را
به جاى خداوند به خدایى بر نگیرد» .
21) مرتضى مطهرى، گفتارهاى معنوى، ص 17 .
22) همان، ص 19 .
23) همان، ص 51 .
24) همان، ص 32 .
25) مرتضى مطهرى، سیرى در نهجالبلاغه (تهران: صدرا،
چاپ ششم، 1368) ص 207 و 208 .
26) همان، ص 231 . در پژوهشى دیگر، مساله زهد در آثار
استاد مطهرى را تبیین کردهام . ر . ک: پیام حوزه، سال پنجم، ش 18 (تابستان 1377)
ص 33 - 50 .
27) حسین یزدى (گردآورنده)، پیشین، ص 19 .
28) مرتضى مطهرى، پیرامون جمهورى اسلامى، ص 117 .
29) بقره (2) آیه 256 . «در کار دین اکراه روا نیست،
چرا که راه از بیراهه به روشنى آشکار شده است» . بیان آیه محتمل نفى و نهى است: 1
. نفى: زمخشرى و اغلب معتزله آن را انتخاب کردهاند . یعنى خداوند امر ایمان را بر
اجبار و اکراه و وادار کردن ننهاده، بلکه بر تمکین و اختیار نهاده است، چنان که در
جاى دیگر فرموده است: «اگر پروردگارت مىخواست همه کسانى که در روى زمین هستند
ایمان مىآوردند، پس آیا مردم را وا مى دارى (اکراه مىکنى) که مؤمن شوند؟» -
(یونس (10) آیه 99) ; 2 . نهى: کسى را بر اسلام آوردن اجبار نکنید، زیرا ایمان
اجبارى اعتبار ندارد، بلکه کفر اجبارى هم اعتبار ندارد .(آیه تقیه: نحل (16)
آیه6) ر . ک: توضیحات بهاءالدین خرمشاهى ذیل آیه مورد بحث .
30) نحل (16) آیه 125 .
31) غاشیه (88) آیه 21 و 22 . همچنین در همین باره ر .
ک: به آیات: مائده (4) آیه 92 و 95; یونس (10) آیه 108; اسراء (17) آیه 54; زمر
(39) آیه 41; ق (50)، 45; انعام (6) آیه 107 و ... .
32) مرتضى مطهرى، پیرامون جمهورى اسلامى، ص 119 .
33) همو، پیرامون جمهورى اسلامى، ص 150 . براى توضیح
بیشتر دیدگاه استاد مطهرى درباره مشروعیتحکومت اسلامى، ر . ک: به محمدحسن قدردان
قرا ملکى، «مشروعیتحکومت اسلامى از منظر شهید مطهرى» . نامه مفید، ش17 (بهار
1378) ص 205 - 232 . در این مقاله دیدگاه استاد مطهرى درباره موضوع مورد بحثبه
نحو مبسوط بحثشده است، اما نویسنده به یک نتیجه قطعى از دیدگاه نرسیده و آن را
محل تامل دانسته است .
34) به نقل از: محمدحسن قدردادن قراملکى، پیشین، ص 227
.
35) بر حسب حقشرعى و حق قانونى ناشى از آراى اکثریت
قاطع قریب به اتفاق ملت ایران جنابعالى را بدون در نظر گرفتن حزبى و بستگى به
گروهى خاص، مامور تشکیل دولت موقت مىنمایم» - (امام روح الله خمینى، صحیفه نور،
ج 15، ص 27).
36) مرتضى مطهرى، پیرامون جمهورى اسلامى، ص 86 .
37) همان، ص 80 و 81 .
38) همان، ص 122 .
39) همان، ص 123 .
40) دکتر شریعتى نیز در همین باره جملهاى دارد و
معتقد است: «مسؤولیت زاییده آدمى است و انسان چون آزاد است مسؤول است» - فرهنگ
لغات کتب دکتر على شریعتى (تهران: قلم، چاپ دوم، 1371) ص 328 .
41) مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 1، ص 553 .
42) همان، ص 553 و 554 .
43) همان، ص 554 .
44) براى تفصیل بیشتر ر . ک: نهجالبلاغه، تحقیق صبحى
صالح، خطبه 216 .
45) مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 1، ص 555 .
46) مرتضى مطهرى، پیرامون انقلاب اسلامى، ص 11 .
47) همان، ص 15 .
48) همان، ص 18 .
49) همان، ص 19 .
50) ر . ک: مرتضى مطهرى، پیرامون جمهورى اسلامى، ص 22
.
51) همو، پیرامون انقلاب اسلامى، ص 62 .
52) همان .
53) همان، ص 63 .
54) مرتضى مطهرى، پاسخهاى استاد به نقدهایى بر مساله
حجاب (تهران: صدرا، چاپ اول، 1367) ص 71 .
55) همان، ص 71 .
56) همان .
57) مرتضى مطهرى، پیرامون انقلاب اسلامى، ص 17 .
58) همان، ص 17 و 18 .
59) همان، ص 11 .
60) همان، ص 14 .
61) همان، ص 11 .
62) همان، ص 11 .
63) مرتضى مطهرى، جاذبه و دافعه علىعلیه السلام
(تهران: صدرا، چاپ هجدهم، 1374) ص 139 .
64) ر . ک: همان، ص 143 .
65) مرتضى مطهرى، پیرامون انقلاب اسلامى، ص 62 .
66) همان، ص 63 .