بهبود پورتال

02188272631   09381006098  
تعداد بازدید : 67
6/26/2023

جایگاه سیاست در حکمت متعالیه

نجف لک‏زایى

1- زندگى سیاسى

صدر الدین محمد شیرازى، مشهور به صدر المتالهین و ملا صدرا، در سال‏979 ه. ق. در شیراز متولد شد. وى تنها پسر ابراهیم شیرازى بود.

ابراهیم مدتها منصب امارت داشت و از چهره‏هاى قدرتمند سیاسى واجتماعى شهرش به شمار مى‏رفت. صدر الدین، پس از تکمیل تحصیلات‏مقدماتى، رهسپار کاشان شد و پس از مدتى تلمذ در کاشان، در حدودسال 995 ه. ق. براى تکمیل تحصیلات عازم اصفهان گردید. در اصفهان نزدشیخ بهایى به تحصیل علوم نقلى و در محضر میرداماد به کسب علوم عقلى‏پرداخت. ملا صدرا به دلایلى چند; از جمله راضى نبودن به تحصیلات رسمى‏مرسوم، از زندگى در اصفهان سرباز زد و بین هفت تا پانزده سال (بنابراختلاف اقوال) در روستاى کهک، از توابع شهرستان قم کنج عزلت گزید وبه تهذیب نفس پرداخت تا همچنان که خود در مقدمه کتاب اسفار مى‏گوید،به شهود عالم معقول نائل آمد. پس از آنکه به کمال صورى و معنوى دست‏یافت، بار دیگر به زندگى دنیوى بازگشت. این سیر مطابق چهار سفرى‏است که وى در آغاز کتاب اسفار به توضیح آنها پرداخته و کتاب عظیم‏خویش در حکمت متعالیه را بر آن اساس سامان داده است. الله‏وردى‏خان وطبق نقل برخى منابع، امام‏قلى فرزند الله‏وردى‏خان، که در این زمان ازسوى شاه عباس، حاکم شیراز بوده و مدرسه بزرگى در این شهر ساخته بود،از ملا صدرا دعوت کرد تا به شیراز رفته و سرپرستى مدرسه جدید را برعهده بگیرد. صدر المتالهین این دعوت را پذیرفت و به زادگاهش برگشت‏و مدرسه خان را کانون اصلى آموزش علوم عقلى در ایران قرار داد. اوتا پایان عمر در آنجا ساکن بود و واپسین دوره زندگى خاکى خود رایکسره وقف تعلیم و تصنیف کرد. وى، به هنگام بازگشت از هفتمین سفرى‏که جهت انجام زیارت خانه خدا انجام داد، در سال 1050 ه. ق. در بصره‏بدرود حیات گفت و بنا به وصیتش، او را در کنار مرقد امیرالمؤمنین‏على(ع) دفن کردند.

از نظر تفکر و بویژه تفکر سیاسى، ملا صدرا ازکسانى چون افلاطون، ارسطو، افلوطین، فارابى، ابن‏سینا، سهروردى، غزالى، خواجه نصیر الدین طوسى، ابن‏عربى، شیخ بهایى و میردامادتاثیر پذیرفته و متقابلا بر کسانى چون فیض کاشانى، عبدالرزاق‏لاهیجى، قاضى سعید قمى، ملا على نورى، ملا هادى سبزوارى، سید جمال‏الدین اسدآبادى، ملا على مدرسى زنوزى، علامه محمد حسین طباطبایى،مرتضى مطهرى، امام خمینى و... تاثیر گذاشته است. در نامه‏اى که امام‏خمینى(ره) براى گورباچف، صدر هیاءت رئیسه اتحاد جماهیر شوروى سابق‏فرستادند، آمده است: «واز اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه‏صدر المتالهین رضوان‏الله تعالى علیه و حشره الله مع النبیین والصالحین مراجعه نمایند تا.. ..»

ملا صدرا، معاصر پنج تن از شاهان‏سلسله صفویه بوده است. این پنج تن عبارتند از: طهماسب اول (930984 ه. ق. سالهاى سلطنت)، اسماعیل دوم (985 984)، محمد خدابنده(985986)، عباس اول (9861038) و صفى اول (10381052) . عمده‏فعالیتهاى موءثر صدر المتالهین مربوط به عصر شاه عباس اول و شاه‏صفى است. عصر شاه عباس اول مصادف ست‏با دوره اوج سلسله صفویه و پس‏از مرگ وى است که دوره انحطاط این سلسله آغاز مى‏شود.

ملا صدرا درجاى جاى آثار خویش درباره اوضاع زمانه خود گفت و گو کرده و درواقع بیشتر این مطالب، به گلایه‏ها و شکایتهایى که وى از عصر خویش وکسانى که با آنها محشور است، مربوط مى‏شود. از جمله، وى در اشعارخویش بسیار اظهار دلتنگى کرده است. بخشهایى از این اشعار را، که درفهم تفکر سیاسى وى نیز موءثر است، در اینجا مى‏آوریم:

سیر شد جانم ز غوغاى جهان‏دل ندیدم در سراپاى جهان بس مکاره از زمانه دیده‏ام‏بس سخنها کز بدان بشنیده‏ام جملگى چون قالب افسرده‏اندبى‏حیات علم و ایمان مرده‏اند بر دل ایشان ز حق آثار نیست‏اندرین خانه کسى دیار نیست از برون دارند گفتار فصیح‏وز درون دارند کردار قبیح در بخش دیگرى از کتاب مثنوى خویش آورده است: دفتر فرزانگى را گاو خوردخانه عقل و خرد را آب برد ز اشک چشمم دیده دریایى شده‏بعد از این کارم به رسوایى شده آتش اندر سینه پنهان تا به کى؟گریه اندر زیر مژگان تا به کى؟ آتش جان را به پیراهن چه کار؟آب دریا را به پرویزن چه کار؟ آه آتشبار چون خواهد شدن‏مى‏ندانم کار چون خواهد شدن دل ز بس بیچارگى آمد به تنگ‏شیشه ناموس و تقوى زد به سنگ یک به یک یاران ز من بگریختندرشته پیوندها بگسیختند غمگساران من از من مى‏رمندهمدمان من به من نامحرمند بس‏که زخم دل چنین ناسورگشت‏دور و نزدیک از بر من دور گشت دل که نبود با که سازند انجمن‏جان‏که نبود با که گوید کس سخن بس که دیدم از فلک درد و محن‏سیر گشتم از وجود خویشتن آه آه از محنت‏شبهاى من‏شب مگو دود دل درواى من

شکوه و شکایت از اوضاع و احوال زمانه، کم و بیش در مقدمه بسیارى ازآثار ملا صدرا، از جمله در مقدمه اسفار، قابل مشاهده است.در اینجا درباره تعداد تالیفات صدر المتالهین و آراى بدیع او درفلسفه و بویژه تاسیس حکمت متعالیه سخن نمى‏گوییم; چرا که از بحث ماخارج است و هم اینکه در این باره، کم و بیش در برخى منابع اشاراتى‏وجود دارد. آنچه براى این پژوهش از اهمیت‏برخوردار است، توجه به‏جنبه‏هاى سیاسى تفکر صدر المتالهین مى‏باشد. منابع ذیل، با توجه به‏این نکته که مباحث مطرح شده در آثار ملاصدرا، برخى موضوعا سیاسى وبرخى منظرا ، در حوزه تفکر سیاسى قرار مى‏گیرند، براى بحث ما داراى‏اهمیت‏خواهند بود.

1- الحکمه المتعالیه فى الاسفار الاربعه العقلیه;

2- شرح اصول کافى (اگرچه کامل نیست);

3- رساله سه اصل (تنها رساله به نثر فارسى از صدر المتالهین، براساس اطلاعات موجود);

4- الشواهد الربوبیه فى المناهج السلوکیه;

5- کسر اصنام الجاهلیه;

6- المبدا و المعاد;

7- تفسیر برخى از سوره‏هاى قرآن، که مجموعا در هفت جلد منتشر شده‏است;

8- شرح الهدایه الاءثیریه;

9- المظاهر الا لهیه;

10- مثنوى ملا صدرا. کتاب اخیر فشرده افکار صدر المتالهین به زبان‏شعر است که به تازگى منتشر شده و از همیت‏بسزایى، در تبیین تفکرسیاسى وى برخوردار است.

2 جایگاه علم سیاست در تقسیمات علوم

ملا صدرا، در موارد متعددى دست‏به طبقه بندى علوم زده است، در هر یک از این طبقه بندى‏ها جایگاه ویژه‏اى را به دانش سیاسى اختصاص داده‏است. در اینجا به برخى از این طبقه بندى‏ها اشاره مى‏شود:

الف- طبقه بندى علوم در شرح الهدایه الاءثیریه:

در مقدمه کتاب مذکور، ملا صدرا متذکر شده است که چون دیدم جمعى ازاهل علم به خواندن کتاب هدایه حکیم کامل و نحریر فاضل اثیر الدین‏مفضل [فضل] ابهرى مشغول هستند، به شرح این رساله پرداختم. تقسیمات‏علوم، با توجه به اینکه موضوع کتاب مذکور حکمت است، از همین زاویه‏مورد توجه قرار گرفته است. ملا صدرا مى‏گوید که حکمت دو قسم است; حکمت‏نظرى و حکمت عملى. وى ضمن تعریف هر یک، به برترى حکمت نظرى بر حکمت‏عملى حکم داده و سپس، به ذکر اقسام هر یک از دو حکمت پرداخته است;اقسام حکمت نظرى عبارتند از: علم اعلى، طبیعى و ریاضى.

و حکمت عملى نیز سه قسم است: علم اخلاق، حکمت منزلى و حکمت مدنى.

ترجمه متن کتاب شرح الهدایه در خصوص اقسام حکمت عملى بدین شرح است:

«اما حکمت عملى; آنچه موضوع آن، نفس انسانى است از جهت اتصاف آن به‏اخلاق و ملکات، نیز بر سه قسم است.

به خاطر اینکه تدبیرهاى بشر و سیاستهاى انسانى یا مخصوص یک شخص‏است‏یا بیشتر از یک شخص; اگر مخصوص به یک شخص باشد، حکمتى است که‏توسط آن، معیشت دنیوى فاضله و زندگى اخروى کامله انسان سامان مى‏گیردو چنین حکمتى علم اخلاق نامیده مى‏شود.

و اما آنچه فراتر از یک شخص است و ضرورى است که ترکیبى از افرادکه تشکیل دهنده اجتماع هستند در آن حضور داشته باشند، خود بر دوبخش است: یا بر حسب خانواده است‏یا بر حسب نظام سیاسى (مدینه)،اولى، حکمت منزلى و دومى، حکمت مدنى نامیده مى‏شود.

کسانى که در تقسیم مذکور، به چهار دانش اشاره نموده‏اند، قسم دوم(حکمت مدنى) را دو بخش کرده‏اند; زیرا امور مربوط به مدینه تقسیم‏مى‏شود به آنچه متعلق به مملکت‏دارى و سلطنت است و آنچه متعلق به نبوت‏و شریعت است. اولى، علم سیاست و دومى علم‏نوامیس نامیده مى‏شود.

[...] و افلاطون، در نهایت نیکویى و ظرافت، کتابى درباره آنچه مربوطبه شریعت و نبوت است، تالیف کرده است که به نام «نوامیس‏» مشهوراست. چنانکه ارسطو نیز در همین مورد کتابى دارد، و هر دو، درباره‏سیاست نیز کتاب نوشته‏اند. همچنین معلم اول، کتاب نیکویى درباره‏تهذیب اخلاق تصنیف کرده است. از متاخرین نیز ابوعلى مسکویه، کتاب‏خوبى در همین باب، به رشته تحریر درآورده است و آن را «الطهاره‏»نامیده است. [و]محقق طوسى [خواجه نصیر الدین] قدس سره [نیز]کتاب اخیر را تلخیص کرده است‏».

اهمیت فقره مذکور، در توجه دقیق‏صدر المتالهین به علم سیاست و حتى تفکیک آن از شریعت و نبوت و توجه‏به پیشینه بحث‏سیاست و حکمت عملى در آثار متقدمان است، آن هم درمقدمه کتابى که گفته شده در جوانى تالیف کرده است. وى در ادامه‏طبقه بندى مذکور، پیشنهاد کرده است که منطق نیز در بخش حکمت نظرى‏قرار داده شود. این تقسیم بندى، که اساسا تقسیم بندى بر اساس مکتب‏مشاء است، در برخى از دیگر آثار وى، همچون آغاز کتاب اسفار نیزتکرار شده است.

ب طبقه بندى علوم در کتاب اکسیر العارفین:

در کتاب اکسیر العارفین، علوم به دو دسته دنیوى و اخروى تقسیم شده‏اند. علوم دنیوى سه دسته‏اند; علم اقوال، علم اعمال و علم احوال‏یا افکار. علم اقوال مشتمل است‏بر علوم الفبا، صرف، نحو، عروض،معانى و بیان و تعاریف منطقى، اصطلاحات (حدود). علم اعمال، شامل‏چیزهایى است که به اشیاء گوناگون مادى تعلق دارد و از آنها، فنون‏بافندگى، کشاورزى و معمارى پدید مى‏آید. یک مرتبه بالاتر از آن، فن‏کتابت، علم حیل (مکانیک)، کیمیا و غیره قرار دارد. سپس آنچه براى‏معیشت فرد و اجتماع لازم است و از آن، علم خانواده، حقوق، سیاست وشریعت‏به وجود مى‏آید و سرانجام، آنچه به کسب فضایل معنوى و اخلاقى وزدودن رذائل مى‏پردازد; یعنى علم طریقت. اما علم افکار و احوال،عبارتند از: علم برهان منطقى، علم ریاضى و علم هندسه که خود، شامل‏علم نجوم و احکام نجوم است. علوم طبیعت، شامل پزشکى و علومى مى‏شودکه به معدن و نبات و حیوان مى‏پردازد. علوم اخروى، که عقل عادى‏نمى‏تواند به آنها برسد و لازم است تا از وحى و تهذیب نفس براى رسیدن‏به آنها کمک گرفت، عبارتند از: فرشته‏شناسى، شناخت جواهر غیر مادى،شناخت لوح محفوظ، شناخت قلم اعلى، شناخت مرگ و رستاخیز و سایرامورى که به زندگى اخروى مربوط است.

در این تقسیم بندى نیز جایگاه‏مستقلى به علم سیاست داده شده است. ملا صدرا در کتاب کسر اصنام‏الجاهلیه، علوم را قسیم احوال و کردارها قرار داده است. در رساله‏مذکور آورده است که حرکات و کردار در خدمت صفات و احوال بوده و صفات‏و احوال در خدمت علوم هستند. در حالى که به نظر ملا صدرا، کوتاه‏اندیشان، علوم را مقدمه احوال، و احوال را مقدمه کردار مى‏دانند.

وى سپس علوم را به دو دسته علوم مکاشفات و علوم معاملات تقسیم کرده‏است. در این تقسیم‏بندى، تاثر وى از غزالى مشهود است.

ج- طبقه بندى علوم در کتاب المظاهر الالهیه:

در «المظاهر الا لهیه‏» که گویا از آخرین تالیفات وى به حساب‏مى‏آید، یک دوره حکمت متعالیه و حکمت عرشیه و قدسیه، به اختصار تمام‏آمده است. این کتاب از «بهترین کارهاى ملا صدرا» شمرده شده است.

پیش فرض ملا صدرا در این کتاب، آنگونه که خود در مقدمه کتاب تصریح‏کرده این است که غایت و هدف حکمت و قرآن کریم، آموختن راه سفر طبیعى‏و حرکت و سیر تکاملى به سوى آخرت و وصول به خداوند ذى‏الکمال، به‏انسان است. بر همین اساس، به نظر ملا صدرا، این سفر شش مرحله دارد که‏سه مرحله آن، مهمتر از سه مرحله دیگر است.

سه مرحله مهم این سیر و سلوک عبارتند از:

1- خداشناسى به منزله هدف‏شناسى (معرفه الحق الاو ل);

2- شناخت مراحل و منازل سفر به منزله راه‏شناسى (معرفه الصراط‏المستقیم);

3- شناخت معاد به منزله شناخت مقصد و منزل نهایى و پایان سفر(معرفه المعاد).

مرحله سوم از سه مرحله بعدى، که در حوزه حکمت عملى قرار مى‏گیردمشتمل بر سه بخش است که عبارتند از:

4- خودسازى و تربیت افراد که اخلاق نامیده مى‏شود;

5- سازمان بخشى به خانواده، که هسته اصلى تشکیل دهنده جامعه است،و تدبیر منزل نام دارد;

6- اداره جامعه مدنى و سیاسى و نهادهاى اجتماعى آن، که فقه و حقوق‏و قوانین و مقررات کوچک و بزرگ دینى یا غیر دینى در این بخش جامى‏گیرد و فلاسفه به آن، علم سیاست مى‏گویند.

متن مربوط به بخش حکمت عملى را براى مزید فایده عینا مى‏آوریم:

«و اما سه دانش فرعى:

یکى از آن سه دانش، شناخت کسانى است که از سوى خدا، براى دعوت مردم‏و نجات آدمیان برانگیخته شده‏اند; اینان راهنمایان سفر آخرت و رئیس‏کاروانهاى بشرى هستند.

دومى، حکایت گفتار منکران و برملا کردن ناخالصى‏ها و زدودن گمراهیهایى‏است که در عقل آنان راه یافته است; مقصود از این دانش، هشدار دادن‏نسبت‏به راههاى باطل است.

دانش سوم، عبارت است از: آموزش دادن عمران و آباد کردن منزلها ومراحلى که به سوى خدا است و بندگى خدا و چگونگى برداشتن توشه براى‏سفر آخرت [...]، مقصود از این دانش، چگونگى برخورد و رابطه انسان باامور این دنیاست; بعضى از این امور مربوط به درون انسان است; مانند:

نفس و نیروهاى شهوت و غضب آن; این علم تهذیب اخلاق نامیده مى‏شود. وبعضى از این امور مربوط به خارج از وجود انسان است; چون انسانها یادر منزل واحد مجتمع هستند، مانند همسر و خدمتکار و پدر و فرزند، این‏علم تدبیر منزل نامیده مى‏شود; یا در یک کشور (مدینه واحد) گرد هم‏آمده‏اند; که علم سیاست و احکام شریعت نامیده مى‏شود».

همانگونه که ملاحظه مى‏شود در این کتاب نیز دانش سیاسى از جایگاه خاص‏خویش برخوردار است. با اینکه نگرش اشراقى ملا صدرا در این کتاب برکسى پوشیده نیست، در طبقه بندى اول و سوم، نکته ظریفى به کار رفته‏است و آن، توجهى است که ملا صدرا همچون فارابى در احیاء العلوم، به‏تفکیک علم سیاست در معناى امروزى از فقه سیاسى مى‏کند. در واقع، بخشى‏از امور مدینه توسط شارع مشخص شده است و یا توسط مجتهدین در هر زمان‏مشخص مى‏شود و بخش دیگر، به تدبیر خود انسانها واگذار شده است و علم‏سیاست و شریعت‏شامل هر دو مى‏شود. در طبقه بندى اخیر این فرق میان‏ملاصدرا و فارابى وجود دارد که علم اخلاق و تدبیر فرد در بیان ملاصدرابه صورت مستقل ذکر شده است، در حالى که فارابى علم اخلاق و علم کلام وفقه و علم سیاست را تماما ذیل علم مدنى طبقه بندى نموده است.

هدف‏از ارائه طبقه بندى‏هاى مذکور، ذکر دو نکته مهم بوده است;

1- ملا صدرا علم سیاست را مى‏شناسد، به آن توجه دارد و براى آن‏جایگاه خاصى قائل است.

2- وى علم سیاست و تمامى علوم را در یک شبکه و منظومه خاص که دینى‏و الهى است، مى‏بیند و بر این اساس، علوم اخروى و الهى و حکمت نظرى‏را مقدم بر علوم دنیوى و حکمت عملى مى‏داند.

ملا صدرا تقسیم بندى‏هاى دیگرى نیز در باب علوم دارد که از حوصله بحث‏ما خارج است. همچنین چگونگى تمایز علوم از یکدیگر، معیارهاى برترى‏علوم بر یکدیگر، چگونگى خلق و تولید معرفت، چگونگى نقد معارف و...

از اهم مباحثى است که باید در جاى خود مد نظر قرار گیرند. مطالبى که‏ملا صدرا به تمامى آنها توجه داشته و آنها را مورد کند و کاو قرارداده است.

3- ویژگیها و اصول تفکر سیاسى صدر المتالهین

گرچه صدر المتالهین در تفکر سیاسى خویش متاثر از مکاتب فلسفى وفکرى پیش از خویش، و حتى پیش از اسلام است، اما صبغه حاکم بر تفکرسیاسى وى، صبغه و رنگ دینى، اسلامى و بویژه شیعى است. بنابراین به‏طور کامل از تفکرات سیاسى قدرت محور، دنیا گرا و انسان محور جدااست. در فهم اندیشه‏هاى سیاسى ملا صدرا، لازم است‏به عناصر و شاخصه‏هاى‏حاکم بر اندیشه و تفکر وى، بویژه مواردى که از این پس ذکر خواهد شد،توجه شود. اهم ویژگیهاى حاکم بر تفکر سیاسى ملا صدرا از این قراراست: الف اندیشه سیاسى ملا صدرا، اندیشه‏اى است‏خدامحور; در این‏اندیشه، خداوند متعال حضورى جدى و اصلى در متن زندگى فردى و اجتماعى‏دارد. عناصر اجتماع در این تفکر عبارتند از: خدا، انسان و طبیعت.

بنابراین، همانگونه که به رابطه انسان با انسان و رابطه انسان باطبیعت توجه مى‏شود، به رابطه انسان با خدا نیز توجه مى‏شود. از همین‏رو است که انسان خلیفه خدا در روى زمین قلمداد مى‏شود: «انى جاعل‏فى الارض خلیفه‏» و حاکمیت اصلى از آن خدا است، به تعبیر ملاصدرا:

«آدمى بالقوه خلیفه خدا است‏». و «حمال بار امانتى است‏».

ب-در این اندیشه ،انسان مسافرى است که از سوى خدا آمده و به سوى اودر حرکت است. به تعبیر ملا صدرا: «ان الدنیا منزل من منازل‏السایرین الى الله تعالى و ان النفس الانسانیه مسافر الیه تعالى ولها منازل و مراحل...».

ج- انبیا، اوصیا و علما براى هدایت وراهنمایى این مسافر از سوى خدا وظیفه دارند. وى در این باب، همچون‏عموم دانشمندان شیعه، به قاعده لطف استناد و استدلال کرده است:

«چنانکه در عنایت‏بارى، ارسال باران مثلا براى انتظام نظام عالم،ضرور است و باران مى‏فرستد، همچنین در نظام [عالم] کسى که صلاح دنیا وآخرت را به ایشان بشناساند، ضرورى است‏».

د- رهبران الهى هدایت‏انسان در زندگى دنیایى را نیز بر عهده دارند. بنابراین دین و دنیا،دین و سیاست، دنیا و آخرت و عالم ماده و معنا مکمل هم و بلکه لازم وملزوم یکدیگر هستند. در این مورد، در ادامه مقاله سخن گفته خواهدشد. «و ناچار شارعى مى‏خواهد که معین نماید از براى مردم منهجى راکه به سلوک آن منهج، معیشت ایشان در دنیا منتظم گردد».

در باب‏نسبت دین و سیاست، معتقد است که سیاست‏بدون شریعت همچون جسد بدون‏روح و مرده است. «اعلم ان نسبه النبوه الى الشریعه کنسبه الروح‏الى الجسد الذى فیه الروح، و السیاسه المجرده عن الشرع کجسد لا روح‏فیه ».

ه- بنابراین، تفکر سیاسى ملا صدرا، تفکرى غایتمدار و هدف‏محور است. در این تفکر، همه عناصر فکرى و عملى به سوى خدا و قیامت وخیر و سعادت و تکامل انسان تنظیم مى‏شود. «خیر» چیزى است که انسان‏را به خدا برساند. بالاترین علوم، علم الهى است. بهترین نیتها وانگیزه‏ها آن است که الهى باشد. هر کس به خدا نزدیکتر است، مى‏تواندسکاندار جامعه و رهبر آن باشد. وى معتقد است که: «آن علمى که مقصوداصلى و کمال حقیقى است و موجب قرب حق تعالى است، علم الهى و علم‏مکاشفات است، نه علم معاملات و جمیع ابواب علوم‏». نیز: «میان‏کار دل و کار گل، فرق، بسیار است و تفاوت، بى‏شمار».

و بدین‏گونه است که: «عمارت دنیا که راهگذار سراى عقبى و دار بقا است، به‏اصناف گران جانان و غلیظ طبعان برپا است‏». وى تصریح مى‏کند که‏مقصود اصلى از وضع قوانین الهى، «سوق دادن آفریدگان به جوار الله‏تعالى‏» و «رساندن آنان به معرفت ذات او و رهاسازى ایشان از صفات‏نکوهیده و خوى‏هاى ناپسند است، که موجب وابستگى ذات آنان به امور پست‏و ایستائى‏شان در مراتب دورى و حرمان و خذلان مى‏گردد. [...] و خلاصه‏سخن، متحقق گشتن به زهد حقیقى از دنیا و دنیا داران و مال و مقام آن‏است‏».

وى در جاى دیگر، چنین مى‏گوید: «غرض از وضع شرایع و ایجاب طاعات، آن است که غیب، شهادت را خدمت‏بفرماید و شهوات، عقول را خدمت کنند و جزء به کل و دنیا به آخرت‏برگردد و محسوس معقول شود و از عکس این امور منزجر گردد تا آنکه ظلم‏و وبال لازم نیاید و موجب وخامت عاقبت و سوء مآل نشود».

بحث از ویژگیهاى اندیشه ملا صدرا باید در جاى دیگرى پى‏گیرى شود; امابه دلیل اهمیت این بحث و تاثیر آن در فهم مدل خاص تفکر سیاسى‏اندیشمندان مسلمان و بویژه صدر المتالهین، فقراتى از سخنان وى راعینا نقل مى‏کنیم . شاید که کفه تایید مباحث، به نفع این تحقیق،سنگینتر شود: «به شواهد شرع و بصائر عقل، محقق و مبین شده است که‏مقصود همه شرایع، رسانیدن خلق است‏به جوار بارى تعالى و به سعادت‏بقاى آن حضرت و ارتقا از حضیض نقص به ذروه کمال و از هبوط اجساددنیه به شرف ارواح طیبه‏».

«پس این است غایت قصوى در بعثت‏انبیاء صلوات‏الله علیهم ولکن این مقصود، حاصل نمى‏شود مگر در حیات‏دنیا; زیرا که نفس در اول تکونش، ناقص و بالقوه است. [...] و ارتقااز حال نقص به حال تمام نمى‏تواند بود مگر به حرکت و زمان و ماده‏قابله، و وجود این اشیاء از خصایص این نشاءه حسیه است. و قول رسول‏خدا(ص) الدنیا مزرعه الال‏خره اشاره به همین معناست. پس حفظ دنیا که‏نشاءه حسیه است‏براى انسان نیز مقصود ضرورى تابع دین گردیده است;زیرا که وسیله است‏به سوى آن، و از امور دنیا آنچه متعلق مى‏باشد به‏معرفت‏حق و تقرب به او و تحصیل نشاءه آخرت و قرب به سوى آن، دو چیزاست; نفوس و اموال‏».

بنابراین، دنیا هدف نیست; بلکه ابزارى است‏که براى رسیدن به آخرت ضرورى بوده مورد توجه قرار گیرد و بر همین‏اساس است که به نظر ملا صدرا، آنچه موجب حفظ حیات مى‏شود، از افضل‏اعمال دنیوى به حساب مى‏آید: «افضل اعمال دنیویه آن چیزى است که‏حفظ شود به آن معرفت‏بر نفوس یا به تعلیم و هدایت و یا به تعلم ودراست. و تالى آن است آنچه نفع بخشد در این باب، و آن چیزى است که‏موجب حفظ حیات بر ابدان باشد و بعد از آن، آن است که موجب حفظ اموال‏بر اشخاص گردد».

و با توجه به پنج‏شاخص پیش گفته، نظام سیاسى‏مورد نظر صدر المتالهین نظامى دینى است. در دوره نبوت، نبى درراس نظام سیاسى است. در دوره امامت، امام معصوم در راس نظام‏سیاسى است و در عصر غیبت، حکیم الهى و عارف ربانى سرور عالم و درراس نظام سیاسى است. «و چنانکه براى همه خلیفه است که واسطه است‏میان ایشان و حق تعالى، باید که براى هر اجتماع جزئى، والیان وحکامى باشند از جانب آن خلیفه، و ایشان پیشوایان و علمااند وچنانکه ملک، واسطه است میان خدا و پیغمبر، و پیغمبر واسطه است‏میان ملک و اولیا، که ائمه معصومین(ع) باشند، ایشان نیز واسطه‏اندمیان نبى و علما و علما واسطه‏اند میان ایشان و سایر خلق. پس عالم به‏ولى قریب است و ولى به نبى و نبى به ملک و ملک به حق تعالى و ملائکه‏و انبیا و اولیا و علما را در درجات قرب، تفاوت بسیار است‏».

ملا صدرا در جاى دیگر چنین گفته است: «حکیم الهى و عارف ربانى، سرور عالم است و به ذات کامل خود، که منور به نور حق است و فروغ گیرنده از پرتوهاى الهى است، سزاوار است‏تا نخستین مقصود خلقت‏باشد و فرمانروا بر همگى خلایق، و مخلوقات دیگربه طفیل وجود او موجود و فرمانبردار اوامر اویند.

این سزاوارى سرورى در او، ودیعه خدایى است و فرقى نمى‏کند که دیگران‏او را بشناسند و فرمانش برند و یا نشناسند و منکرش باشند و بسا پیش‏آید که چنین کسى در اثر ناخودنمایى میان مردمان، حتى قوت روزانه‏ى‏خود را نداشته باشد».

وى تاکید کرده است که:

«چنین کسى سزاوار سرورى است، خواه مردمان از او فایده گیرند و یادر اثر گمنامى و دورى جستن او از اشرار و گوشه‏گیرى به خاطر عبادت‏خداوندى و همگونى با نیکان و معصومین اطهار، کسى از او فایده نبرد.

چرا که اگر با اینکه او به چنین مرتبه‏اى رسیده کسى از او فایده نبردنه به خاطر کمبود او است; بلکه سبب کوتاهى دیگران است. کمبود کسانى‏که گوش بدو نمى‏دارند و در حالت او ژرف نمى‏اندیشند».

ضمن اینکه از فقرات مذکور، نظریه انتصاب رهبرى قابل استخراج است،حتى براى دوره غیبت امام معصوم (عج)، به نظر مى‏رسد که در فقره‏اخیر، ملا صدرا نظر به خود داشته باشد. فقره‏اى که از این پس مى‏آوریم،ضمن اینکه منشا مشروعیت رهبر را توضیح مى‏دهد، استنباط ما را موردتایید و تاکید قرار مى‏دهد. «آشکار است که سیاستمدار و پیشوا وامام، این مقام را به خاطر تخصص و فنى که دارد، دارا است، خواه‏دیگران از او بپذیرند و سخن او را گوش فرا دارند و یا نپذیرند. وطبیب در اثر تخصص و دانش خود و توانایى که در معالجه بیماران دارد،طبیب است، حال بیمارى باشد و یا نباشد و طبیب بودن او را نبودن‏بیمار از میان نبرد. همچنین امامت امام و فلسفه فیلسوف و سرورى‏سروران در اثر نبودن وسائلى که بدان خواستهاى خود انجام توانند دادو یا نبودن افرادى که لازم است تا در راه تحقق اهدافشان به کارگیرند، فساد نپذیرد و تباهى نگیرد».

اما حکیم راستین کیست که‏مى‏تواند سرور عالم باشد؟ به نظر ملا صدرا: «عارف و حکیم راستین کسى‏است که هر مقدار حالات و احوال گوناگون بر او پدید آید، حقائق الهى ومعالم ربوبى را به یقین و برهان بداند، به طورى که شکى در آن راه‏نیابد. و دیگر اینکه به زهد حقیقى متصف بوده و اخلاق و خوى‏هاى خویش‏پاک کرده باشد».

درباره اوصاف رهبران، در بخش بعدى این پژوهش سخن‏خواهیم گفت. با توجه به آنچه آمد اکنون مى‏توان این نکته را بیان کردو پذیرفت که طرح کلان ملا صدرا که بر اساس آن، حکمت متعالیه پى ریزى‏شده است; از اساس، طرحى سیاسى و در جهت هدایت مردم به سوى‏بارى‏تعالى، توسط فیلسوف و حکیمى است که خود، به درجه سرورى عالم‏رسیده باشد. ملاصدرا خود در آغاز کتاب بزرگ فلسفى خویش، یعنى; الحکمه‏المتعالیه فى الاسفار العقلیه، به همین مطلب توجه داده است، آنجا که‏مى‏گوید:

«واعلم ان للسلا فى العرفاء و الاولیاء اسفارا اربعه:

احدها السفر من الخلق ا لى الحق;

و ثانیها السفر بالحق فى الحق;

و السفر الثالث‏یقابل الاول لانه من الحق ا لى الخلق بالحق;

و الرابع یقابل الثانى من وجه لانه بالحق فى الخلق‏».

پس از بیان مطلب فوق، آورده است که «کتاب خویش بر اساس همین سفرهاى‏چهارگانه تنظیم کرده‏ام و نامیده‏ام‏».

4- مباحث‏سیاسى در آثار صدر المتالهین

این مقاله درصدد بحث از محتواى اندیشه صدر المتالهین است. آنچه پیش از این آمد و یا پس از این خواهد آمد، صرفا در این جهت است که توجه‏خواننده را به جایگاه و اهمیت‏بحث‏سیاست در نزد ملا صدرا جلب کند. برهمین اساس، در این بخش نیز سعى خواهد شد در عین رعایت اختصار، اهم‏مطالب سیاسى مذکور در آثار ملا صدرا، البته تا آنجایى که نگارنده‏تفحص کرده است و به صراحت مى‏گوید که این تفحص کامل نیست و از این پس‏نیز ادامه خواهد داشت، در معرض افکار اهل فن قرار دهد. روش ما دراین قسمت تورق برخى از آثار و نشان دادن مباحث مورد نظر در آنهاخواهد بود.

الف مباحث‏سیاسى در کتاب مبدا و معاد

مقاله چهارم ازکتاب مبدا و معاد، که مشتمل بر دوازده فصل مى‏باشد، حاوى مباحث‏سیاسى است. این مقاله که داراى عنوان اصلى «در ذکر نبوات‏» است ازفصل ششم تا پایان فصل دوازدهم، حاوى مهمترین عناصر تفکر سیاسى صدرالمتالهین است. عناوین فصول از این قرار است: فصل ششم، در اثبات‏آنکه وجود پیغمبر ضرورى است و بیان آنکه واجب است اعتقاد به او واینکه خدا او را فرستاده است تا دین خدا را ظاهر گرداند و طریق حق‏را به مردم بیاموزاند و به صراط مستقیم هدایت نماید; فصل هفتم، دربیان سیاسات و ریاسات مدینه و آنچه به آن ملحق مى‏گردد از سرارشریعت‏به وجه تمثیلى; فصل هشتم، در ذکر صفاتى که باید براى رئیس اول‏باشد به حسب کمال اولى او; فصل نهم، در ذکر کمالات ثانویه رئیس مطلق;فصل دهم، در ذکر اشاره اجمالى به اسرار شریعت‏و حکمت تکالیف; فصل‏یازدهم، در اشاره تفصیلیه به منافع بعضى اعمال مقرب به حق تعالى;فصل دوازدهم، در بیان آنکه مقصود همه شرایع، تعریف عمارت منازل طریق‏الى‏الله و کیفیت تهیه زاد و استعداد به اخذ سلاح براى رفع قطاع الطریق‏است. برخى از مطالب این کتاب عینا در اینجا آورده مى‏شود:

1- بخشهایى از مطالب فصل ششم:

«انسان مدنى الطبع است; یعنى حیاتش منتظم نمى‏گردد مگر به تمدن و تعاون و اجتماع; زیرا که نوعش منحصر در فرد نیست و وجودش به انفرادممکن نیست، پس اعداد متفرقه و احزاب مختلفه و انعقاد بلاد در تعیشش‏ضرور است، و در معاملات و مناکحات و جنایات به قانونى محتاج مى‏باشندکه عامه خلق به آن رجوع نمایند، و بر طبق آن قانون به عدل حکم‏نمایند، و الا جمع، فاسد و نظام مختل مى‏گردد، زیرا که هر احدى مجبوراست‏به جلب آنچه رغبت و احتیاج به آن دارد و بر کسى که در آن چیزمزاحم او گردد، غضب مى‏کند و آن، قانون شرع است. و ناچار شارعى‏مى‏خواهد که معین نماید از براى مردم منهجى را که به سلوک آن منهج،معیشت ایشان در دنیا منتظم گردد، و سنت قرار دهد از براى ایشان‏طریقى را که وصول به جوار خدا به واسطه آن حاصل شود، و باید آوردایشان را از امور آخرت و رحیل به سوى پروردگار خود، و انذار کندایشان را روزى که: «ینادون من مکان قریب‏» و «تنشق الاءرض عنهم‏سراعا» و هدایت کند ایشان را به طریق مستقیم. و باید که شارع‏انسان باشد; زیرا که تعلیم ملک انسان را و تصرفش در ایشان، بر این‏وجه ممتنع است، و درجه باقى حیوانات از این مرتبه نازل است. [...]پس نظر کن به لطف و رحمت‏بارى که چگونه جمع نموده است در ایجاد آن‏شخص میان نفع عاجل در دنیا و خیر آجل در آخرت. بلى، کسى که انبات‏شعر بر حاجبین و تقعیر اخمص قدمین را مهمل نگذارده است، چگونه وجودرحمت عالمین و سائق عباد به سوى رحمت و رضوان را در نشاءتین مهمل‏گذارد؟ پس این شخص خلیفه خدا است در زمینش و معناى خلیفه خدا درزمین، بعد از این مذکور خواهد شد.

2- بخشهایى از مطالب فصل هفتم

شکى در این نیست که براى انسان ممکن نیست که به کمالاتى برسد که براى آن مخلوق شده است، مگر به اجتماع جمعى کثیر که هر یک، یکدیگر را درامرى که به آن محتاج است، معاونت نماید. و از مجموع آنها همه آنچه‏در بلوغ انسان به کمال ضرور است، مجتمع گردد.

و به این سبب، اجتماعات براى انسان حاصل مى‏شود که بعضى از آنها کامل‏است و بعضى غیر کامل. و کامل آن بر سه قسم است:

یکى، عظمى و آن، اجتماع جمیع افراد ناس است در معموره زمین، و دوم،وسطى مثل اجتماع امتى در جزوى از معموره زمین، سیم، صغرى ماننداجتماع اهل یک شهر در جزئى از مسکن یک امت. و اجتماع غیر کامل،مانند اجتماع اهل ده و اهل محله یا کوچه یا خانه. و فرق آن است که‏قریه مثل خادم مدینه است و محله جزو آن است و کوچه جزو محله است وخانه جزو کوچه است،و جمیع اهل مداین و مساکن امتها، اجزاى اهل‏معموره‏اند. و خیر افضل و کمال اقصى رسیده مى‏شود به مدینه فاضله وامت فاضله که همه شهرهاى آن امت، اعانت مى‏نمایند یکدیگر را بر نیل‏غایت‏حقیقیه و خیر حقیقى، نه در مدینه ناقصه و امت جاهله که دررسیدن به شرور یکدیگر را اعانت نمایند. پس مدینه فاضله به بدن تام‏صحیحى شباهت دارد که همه اعضاى آن در تتمیم حیات یکدیگر را معاونت‏مى‏کنند. و در آن اعضا، یک عضو رئیس است که قلب است، و مراتب قرب‏اعضاى دیگر به این رئیس، متفاوت است. [...]

و همچنین اجزاى مدینه به‏حسب فطرت و طبایع مختلفند و در هیئات متفاضل، به حسب عنایت‏بارى‏تعالى بر بندگانش [...]

پس در مدینه، انسان واحدى هست که رئیس ومطاع است و دیگران در قرب به آن متفاوتند. [...]

و ممکن نیست که هرانسانى اتفاق افتد که رئیس مدینه فاضله باشد، زیرا که ریاست‏براى‏کسى سزاوار است که به حسب فطرت و طبع مستعد ریاست‏باشد و صفت ریاست‏به هیئت و ملکه ارادیه او را حاصل باشد. [...]

3- بخشهایى از مطالب فصل هشتم و نهم

باید که رئیس مطلق، انسانى باشد که نفسش کامل و در مرتبه عقل بالفعل باشد، و باید که قوه متخیله‏اش به حسب طبع و قوه در غایت‏کمال باشد، و همچنین قوه حساسه و محرکه است در غایت کمال باشد، همه‏آنها به نوعى از فعل، نه به انفعال محض، بر وجهى که اشاره به آن‏نمودیم. پس به قوه حساسه و محرکه‏اش مباشر سلطنت گردد و احکام الهیه‏را جارى گرداند، و با دشمنان خدا محاربه کند و دفع کند دشمن را ازمدینه فاضله، و با مشرکین و فاسقین از اهل مدینه جاهله و ظالمه وفاسقه مقاتله کند تا برگردند به سوى امر خدا.

[...] و این حالت اگر براى جزو نظرى از قوه ناطقه حاصل شود، آن‏انسان حکیم و فیلسوف خواهد بود; و اگر در قوه نظریه و عملیه ومتخیله حاصل گردد، آن انسانى مى‏باشد که وحى بر او نازل مى‏گردد به‏توسط ملک، و ملک، عقل فعال است. [...]

این انسان واقف است‏بر هرفعلى که ممکن است‏به سعادت کشاند. [...]

بعد هذا، باید که بوده باشداز براى او، با آنچه مذکور شد، قدرتى در زبانش بر جودت تخیل برگفتار مر آنچه را که مى‏داند آن را، یعنى قوه تقریرش کامل باشد. وقدرتى بر جودت ارشاد و هدایت‏به سعادت و به اعمالى که سعادت به آنهاحاصل مى‏شود، و بوده باشد از براى او با آنها جودت ثبات در بدنش براى‏مباشرت حروب. پس چنین کسى، رئیس اول است‏براى مدینه فاضله و امت‏فاضله و رئیس کل معموره زمین.

و ممکن نیست که کسى بگردد به این حال، مگر کسى که جمع شده باشد دراو دوازده خصلت که بر آنها مفطور باشد:

اول آنکه، تام الاعضاء و قوى الاعضاء باشد. [...]

دوم آنکه، فهم و تصورش در آنچه مى‏شنود، نیکو باشد. [...]

سیم آنکه، حفظش نیکو باشد. [...]

چهارم آنکه، ذکا و فطنتش قوى باشد. [...]

پنجم آنکه، حسن العباره باشد. [...]

ششم آنکه، محب علم و حکمت‏باشد. [...]

هفتم آنکه، بالطبع حریص نباشد بر شهوات. [...]

هشتم آنکه، کبیر النفس و محب کرامت‏باشد. [...]

نهم آنکه، درهم و دینار و سایر اعراض دنیویه در نظرش خوار و بى‏مقدارباشد.[...]

دهم آنکه، به حسب طبع محب عدل و اهل آن و مبغض جور و ظلم و اهل آن‏باشد. و درباره اهل خودش و غیر اهل خودش، انصاف مرعى دارد و بر آن‏ترغیب نماید، و بر جورى که بر کسى وارد شود، اندوهناک گردد و درمقام تدارک آن باشد. [...]

یازدهم آنکه، در هر جا به عدل و حسن و جمیل دعوت کرده شود، به آسانى‏انقیاد نماید. [...]

دوازدهم آنکه، غرضش در آنچه وقوعش سزاوار باشد قوى باشد.[...]

[...] و اجتماع همه اینها در یک انسان مشکل است. [...] و از این‏جهت‏یافت نمى‏شود کسى که مفطور باشد بر این فطرت، مگر یکى بعد ازدیگرى. [...]

4- مطالبى از فصل دوازدهم:

[...] دنیا، منزلى است از منازل سایرین الى الله،ونفس انسانیه، مسافرى است‏به سوى خدا از اول منزلى از منازل وجودش که هیولیتى‏باشد که در غایت‏بعد از خداوند است، چون که ظلمت محض و خست صرف‏است، و سایر مراتب وجودیه از جسمیت و جمادیت و نباتیت و شهویت وغضبیت و احساس و تخیل و توهم، و بعد از آن انسانیت از اول‏درجه‏اش تا به آخر شرفش و بعد از آن ملکیت‏بر طبقات متفاوته‏اش به‏حسب قرب و بعد از خیر محض، همه آنها منازل و مراحلند به سوى‏خداوند، و ناچار است مسافر به سوى او را که بگذرد بر همه اینها تاآنکه به مطلوب حقیقى برسد.

و قوافل نفوس انسانیه در این مراحل در عقب یکدیگرند و متخالفند،بعضى قریب الوصول و بعضى بعید الوصول، و بعضى ایستاده‏اند و بعضى‏راجعند، و بعضى سریع السیر در اقبال و بعضى در ادبار، و بعضى بطى‏ءالسیر در اقبال یا در ادبار، به حسب آنچه قضا و قدر الهى در حق هریک از اهل سعادت و شقاوت جارى شده است. و انبیاء صلوات الله علیهم‏روءساء قوافل و امراء، مسافرین به سوى اویند، و ابدان مراکب‏مسافرین‏اند. و هر که از تربیت مرکب و تدبیر منزل ذاهل و غافل گردد،سفرش تمام نمى‏شود، و مادام که امر معاش در دنیا که عبارت است ازحالت تعلق نفس به حس و محسوس، تمام نباشد، امر تنقل و انقطاع به‏سوى بارى تعالى که عبارت از سلوک باشد، صورت نمى‏گیرد، و امر معیشت‏در دنیا تمام نمى‏گردد تا آنکه باقى بماند بدنش سالم و نسلش دائم ونوعش مستحفظ. و این دو امر، تمام نمى‏شود مگر به اسبابى که وجود این‏دو را حفظ نماید و اسبابى که مفسد است و مهلکات این دو را دفع‏نماید. [...] پس اگر امر را در افراد مهمل واگذارده بود، بدون‏قانونى مضبوط در تخصیصات و تقسیمات، هر آینه در منازعه و مقاتله‏مى‏افتادند و آن، ایشان را از سلوک طریق و سیر به حق باز مى‏داشت وامر به فساد و افساد منجر مى‏شد. پس شریعت الهیه ضوابطى قرارداد ازبراى اختصاصات اموال در باب عقود بیوعات، معاوضات و مداینات و قسمت‏مواریث و مواجب نفقات و قسمت غنایم و صدقات و در ابواب عتق و کتابت‏و استرقاق و اسیر کردن و شناسانیدن کیفیت تخصیص را نزد استفهام به‏اقاریر و ایمان و شهادات، و ایضا قرارداد قوانین اختصاصى به‏مناکحات را در ابواب نکاح و طلاق و خلع و رجعت و عده و صداق و ایلاءو ظهار و لعان و ابواب محرمات نسب و رضاع و مصاهرات. و اما ابواب‏دفع مفاسد، پس آنها عقوبات زاجره از آنها است، مانند امر به قتال‏کفار و اهل بغى و ظلم و ترغیب بر آن و حدود و غرامات و تعزیرات وکفارات و دیات و قصاص. [...]

ب مباحث‏سیاسى در کتاب الشواهد

الربوبیه. مشهد پنجم از کتاب شواهد الربوبیه، اختصاص به بحث نبوات‏و ولایات دارد. تقریبا مشابه آنچه در مقاله چهارم مبدا و معاد آمده‏بود، در این کتاب تکرار شده است، از جمله مباحث جدید در این کتاب،توجه بیشترى است که نسبت‏به بحث رابطه شریعت و سیاست صورت گرفته‏است. ضمن اینکه سیاست‏بدون شریعت، چون جسد فاقد روح دانسته شده است،قول کسانى را که قائل به عدم تفاوت سیاست و شریعت‏برآمده‏اند رد کرده‏و چهار تفاوت بین این دو ذکر نموده است. این تفاوتها عبارتند از:

تفاوت در مبدا، تفاوت در غایت، تفاوت در فعل و تفاوت در انفعال.

نتیجه‏گیرى ملا صدرا این است که در هر حال، سیاست‏باید تابع شریعت‏باشد. «فنهایه السیاسه هى الطاعه للشریعه و هى لها کالعبد للمولى‏تطیعه مره و تعصیه اخرى‏».

ج مباحث‏سیاسى در کتاب رساله سه

اصل. تا آنجا که اطلاعات موجود به ما اجازه اظهار نظر مى‏دهد، رساله‏سه اصل و مثنوى صدر المتالهین، تنها آثارى هستند که از سوى وى به‏زبان فارسى ارائه شده است. درباره مثنوى در ادامه سخن خواهیم گفت.

این که چرا ملا صدرا رساله سه اصل را به فارسى تالیف کرده است، جاى‏تامل دارد. به نظر نگارنده، عامل مهم نگارش رساله به زبان فارسى‏همانا انگیزه و هدفى است که وى از تالیف این رساله داشته است.

رساله مذکور، پاسخى است‏به تمام کوته نظران و ظاهر بینان و عالم‏نمایانى که به نام علم و دین با حکمت و عرفان خصومت مى‏ورزند. کسانى‏که راه سعادت را فرو مى‏گذارند و گمان مى‏کنند که با ابزار شقاوت‏مى‏توان تحصیل سعادت کرد. کسانى که درخانه ظالمان، قبله آنان است.

و کسانى که از علم الهى و علم مکاشفات خبر ندارند و تنها هنر آنان،دانستن چیزهایى از علوم معاملات است.

هدف اصلى این رساله، نقداوضاع سیاسى و اجتماعى عصر صدر المتالهین و بخصوص نقد وضعیت‏گروههایى از اهل علم و بویژه نقد چگونگى رابطه آنها با دربار صفوى‏است. به نظر ملا صدرا، موانع و حجابهایى که اکثر مردم را از ادراک‏حقیقت و کسب علم الهى و علم مکاشفات محروم مى‏دارد که در نتیجه ازسعادت حقیقى باز مى‏مانند و دچار شقاوت مى‏شوند، مشتق از سه اصل است:

اصل اول: «جهل است‏به معرفت نفس که او حقیقت آدمى است‏».

اصل دوم:«حب جاه و مال و میل به شهوات و لذات و سایر تمتعات‏».

اصل سوم:«تسویلات نفس اماره است و تدلیسات شیطان مکاره و لعین نابکار، که بدرا نیک و نیک را بد مى‏نماید». به نظر صدر المتالهین; «جهل به‏معرفت نفس‏» از «معظم‏ترین اسباب شقاوت و ناکامى عقباست که اکثر خلق‏را فرو گرفته در دنیا، چه; هر که معرفت نفس حاصل نکرده خداى رانشناسد. [...] و هر که خداى را نشناسد با دواب و انعام برابرباشد».

وى در نقد رفتار متصوفه چنین گفته است: «اگر ذره‏اى ازنور معرفت در دل ایشان تابیده مى‏بودى، کجا در خانه ظلم و اهل دنیارا قبله خود مى‏ساختند و همیشه با نفس و هوا نرد محبت مى‏باختند».

روشن است که نقد متصوفه بهانه‏اى است‏براى طعن کسانى که به اهل دنیاو حکومت نزدیک مى‏شوند و از این طریق منافع شخصى خود را تامین‏مى‏کنند و به دنبال تامین منافع بندگان خدا نیستند، آنچه در ادامه‏مى‏آید، استنباط مذکور را تایید مى‏کند. «همچنین است‏حال آنها که‏خود را از علما مى‏شمارند و روى از جانب قدس و طلب یقین گردانیده، متوجه محراب ابواب سلاطین شده‏اند و ترک اخلاص و توکل کرده، طلب روزى وتوقع آن، از دیگران مى‏نمایند».

روشن است که منظور وى از این‏عالمان، کسانى چون میرداماد و شیخ بهایى نیستند، چه، مى‏دانیم که‏صدرالمتالهین تا آخر عمر از ارادتمندان واقعى اساتید خود، بویژه‏میرداماد، بود.

تقرب کسانى چون میرداماد و شیخ بهایى به دربار شاهان صفوى براى‏تامین منافع شخصى نبود; بلکه براى تلاش در جهت اصلاح رفتار شاه وانجام وظایف دینى در جهت‏خدمت‏به مردم بود. همانگونه که در متن نقل‏قول، تصریح شده، منظور وى کسانى هستند که جهت طلب روزى، متوجه دربارسلاطین مى‏شوند. چه، به نظر وى «فرق از زمین تا آسمان حاصل است‏میانه اسلام زبانى و ایمان قلبى‏». وى در همین رساله و نیز درسایر آثارش بارها هشدار داده است که الفاظ علم و فقه و حکمت در زمان‏پیغمبر(ص) و سادات طریقت‏به معناى دیگر، غیر از معانى مصطلح در نزدمتاخران اطلاق مى‏شده است. «چنانچه بعضى از دانایان تصریح بدان‏نموده‏اند که در ازمنه سابقه لفظ فقه را اطلاق مى‏کرده‏اند بر علم طریق‏آخرت و معرفت نفس و دقائق آفات و مکاید و امراض وى و تسویلات و غرورشیطانى فهم نمودن و اعراض نمودن از لذات دنیا و اغراض نفس و هوا ومشتاق بودن به نعیم آخرت و لقاى پروردگار و خوف داشتن از روز شمار.

و اکنون پیش طالب علمان این زمان، فقه عبارت است از: استحضار مسائل‏طلاق و عتاق و لعان و بیع و سلم و رهانت و مهارت در قسمت مواریث ومناسخان و معرفت‏حدود و جرائم و تعزیرات و کفارات و غیر آن. و هر که‏خوض در این مسائل بیشتر مى‏کند، و اگرچه از علوم حقیقیه هیچ نداند،او را افقه مى‏دانند. [... در حالى که] فقیه کسى است که بیش از همه‏کس از خداى ترسد و خوف و خشیت در دل وى بیشتر باشد».

د- مباحث‏سیاسى در کتاب کسر اصنام الجاهلیه.

این رساله، در واقع مکمل رساله سه اصل است، با این تفاوت که اولى،به فارسى و این دومى به عربى تالیف شده است. کسر اصنام الجاهلیه‏توسط آقاى محسن بیدار فر به فارسى و به نام عرفان و عارف نمایان‏ترجمه شده است; گرچه ترجمه دقیق آن «شکستن بتهاى جاهلیت‏» مى‏شود.

این کتاب قصد وى از نوشتن آن را، که همانا اصلاح گرى و نفى خرافات ازجامعه و فکر اسلامى است، به خوبى منعکس مى‏کند. وى، خود در مقدمه کتاب‏به انگیزه تالیف اشاره کرده است. «در این زمان که تاریکیهاى‏نادانى و نابینایى در شهرها پراکنده گشته است و کوته فکرى و نادرستى‏همه آبادیها را فرا گرفته است، گروههایى را مى‏بینم که با تمامى توان‏خویش، در عقائد و گفتار به نادانى و هذیان گرائیده‏اند و بر فسادگرى‏در کردار اصرار مى‏ورزند. [...] چون دیدم که دفع این شر، کارى خطیردر امر دین است [...] از خداوند خیرجویى نموده [...] این رساله‏پرداخته گشت‏». در همین رساله، چنانکه پیش از این گفته شد، رهبرى‏و ریاست مدینه فاضله به تفصیل مورد بحث و بررسى قرار گرفته است وعالمان دربارى مورد نقد و عتاب قرار گرفته‏اند. از جمله مى‏نویسد:

«حال بنگر تا چگونه این رسمها از روى زمین برچیده شده و چگونه‏نامهاى «صوفى‏» و «شیخ‏» و «فقیه‏» به کسانى گفته مى‏شود که صفاتى‏درست مخالف آنچه را باید، [داشته باشند] دارند، چه، نام صوفى در این‏روزگار کسى را نهند که جماعتى به دور خود جمع کند و مجالس شکم چرانى‏و سماع و دست زنى و پاى کوبى به راه اندازد. به همان سان، فقیه، کسى‏را مى‏نامند که با فتاوى باطل و حکمهاى ظالمانه به حکام وسلاطین وظالمان و دستیارانش تقرب جوید و به آراى خود، موجب جرئت آنان درمنهدم ساختن قوانین شرع و جسارتشان در ارتکاب محرمات و سلطه بخشى‏آنان بر مساکین و تصرف اموال آنان گردد. و همواره کوشش در ساختن کلاه‏شرعیها و جدلهاى فقهى کند و موجب رخصت و جرئت در کارهایى شود که دین‏را سست نموده و متابعت روش مؤمنین را از میان ببرد. [...] بر این‏قیاس نام حکیم نیز در این دوران بر طبیب و شاعر و منجم اطلاق مى‏گرددو حتى طاس گردان راه نشین را هم حکیم مى‏نامند، در صورتى که خداونددرباره حکمت مى‏فرماید: کسى که حکمت‏به او داده شود، خیر فراوان به‏او داده شده است. [بقره /269]».

وى در پایان این اثر، تاکیددارد که قصدى جز اصلاح نداشته است و در سخنان عتاب‏آمیزى که آورده‏است، شخص خاصى را در نظر نداشته است; بلکه مى‏خواسته است گمراهى وفساد از جامعه ریشه کن شود. «برادران و رهروان راه نجات، دانسته‏باشند که مخاطب ما در این نوشتار یک یا دو نفر معین نیستند [...].

بلکه هدف، آگاهاندن افراد پاک دل و صاحبان ذوق سلیم است‏بر فسادزمانه و انحراف بیشترى مردمان از راه علم و عرفان و شیوع بیمارى‏نادانى و گمراهى است میان اهل دوران‏».

ه- مباحث‏سیاسى در کتاب الحکمه المتعالیه فى الاسفار الاربعه

این کتاب از ابعاد مختلف، چه از نظر برخى موضوعات و چه از منظرمباحث‏سیاسى براى کشف مبانى تفکر سیاسى، داراى اهمیت است. مع الوصف‏در اینجا فقط به مفاهیمى که کارکرد سیاسى دارند و در این کتاب موردبحث قرار گرفته‏اند، اشاره مى‏شود.

الحرکه الارادیه، الحکمه، الخوف و الرجاء، الدنیا، الراى، الروح،الشجاعه و الجبن، الشریعه، الشقاوه و اهلها، الشیطان، الصراط،العداله، العقل، العله و المعلول، العلم، التعقل، العنایه، الغضب،اقسام الفاعل; الفاعل بالاختیار، الفاعل بالتسخیر و.. .، الفطره،الفقه، القدره، القضاء و القدر، القوه، الکمال، اللذه و الاءلم،الموت، الموجود: عشق الموجودات، مراتب و اقسامه، الموجود المادى،الموسیقى، المیل، النظام الاءحسن، النبوه، ا راده النفس، خروج‏النفس من القوه الى الفعل، سعاده العقلى، النفس الا نسانیه، قوى‏النفس الا نسانیه، هبوط النفس، محب الله تعالى، الوحى، الوعد والوعید و... .

و- مباحث‏سیاسى در المظاهر الا لهیه

همانگونه که پیش از این گفته شد، در این کتاب، علم سیاست در بخش طبقه بندى علوم‏ذکر شده است و در بحثى کوتاه، اما پرمعنا، به بحث‏حکومت‏با عنوان‏خلافت و خلافت اللهى انسان و رابطه دین و سیاست و فرق نبوت و شریعت‏و سیاست پرداخته شده است.

ز- مباحث‏سیاسى در تفسیر القرآن الکریم

مباحث تفسیرى صدر المتالهین از برخى سوره‏هاى قرآن، در یک مجموعه‏هفت جلدى منتشر شده است. در این تفسیر، بسیارى از مباحث‏سیاسى مطرح‏شده است، که از جمله مى‏توان به مباحث ذیل اشاره نمود:

وجوب نماز جمعه (ج‏7، ص‏253)، شرایط امامت (ج 4، ص 220)، اهمیت وموارد زکات (ج‏7، ص 390)، سعادت، اقسام سعادت، عوامل سعادت و شقاوت،اختیار انسان در گزینش سعادت و شقاوت (ج 2، ص 184 و331; ج 4، ص 200;ج 5، ص 54; ج‏6، ص‏97; ج‏6، ص 265 و268 و293; ج‏7، ص 180); مفهوم‏طاغوت (ج 4، ص 202)، مراد از طاغوت (ج 4، ص 204)، رابطه ولایت طاغوت‏با دورى از ولایت‏خدا (ج 4، ص 248); مفهوم قدرت و حقیقت آن (ج 2، ص‏36; ج‏3، ص‏456)، شرایط امر به معروف و نهى از منکر (ج‏3، ص 260)،بحث‏خلافت انسان (ج 2، صص 367300; ج‏3، ص‏126)، شرایط وصول انسان‏به مقام خلافت‏خدا (ج 5، ص 310)، و تفاوت استعداد انسانها و فلسفه‏آن (ج 1، ص 344 و350). در جلد7 ص 180 و181 مى‏گوید:

«ثم اعلم ان کل ما فى عالم المله و الملکوت له طباع خاص [...] الاالانسان فانه مسخر للاختیار، [...] فالمختاریه مطبوعه‏ل فیه،اضطراریه له‏». «بدان که هر چه در عالم ملک و ملکوت است، داراى‏طبع ویژه‏اى است. [...] به جز انسان; زیرا انسان در اختیار نیروى‏اختیار خویش است; [...] بنابراین، مختاریت در طبع انسان قرار داده‏شده و اضطرارى وجود او گشته است‏».

وى درباره سعادت و اقسام آن نیز مطالب جالبى دارد، از جمله مى‏گوید:

«سعادت دو قسم است; دنیوى و اخروى‏سعادت دنیوى دو قسم است; سعادت جسمى از قبیل: صحت و سلامت ونیروى فراوان و شهامت. و سعادت خارجى از قبیل: رو به راه بودن لوازم‏زندگى و تامین مسائل مادى زندگى.

سعادت اخروى نیز دو قسم است; سعادت علمى از قبیل: کسب معارف وحقایق. و سعادت عملى از قبیل: انجام اطاعت الهى. اولى، بهشت مقربین‏است و دومى، بهشت اصحاب یمین. همان طورى که حسن و جمال از عوارض‏قسم اول از سعادت دنیوى است، فضائل و اخلاق زیبا نیز از عوارض قسم‏اول از سعادت اخروى است. اقسام شقاوت، به تعداد اقسام سعادت، متعددو متنوع است‏». ملا صدرا درباره نوع ولایت و نوع نظام سیاسى، معتقداست که هر جامعه‏اى ولایت متناسب با خودش را دارد:

«از آنچه آمد، این معنا استفاده مى‏شود که خداوند تبارک و تعالى به‏هر کسى ولایتى را داده است که استحقاق آن را داشته است. در واقع، این‏یک مساله ذاتى و فطرى است. ذاتى که فرمان «کن‏» را شنید و اطاعت‏کرد. بنابراین، کسى که ولایت‏خدا را داشت و دوستدار ملاقات پروردگاربود و اوامر شرعى و تکالیف دینى را اجرا کرد; چنین کسى از ولایت الهى‏برخوردار است و البته خداوند به صالحان ولایت مى‏دهد. و کسى که ازتکالیف دینى و اوامر شرعى تجاوز کرد، طغیان کرده است و ولایت طاغوتهارا پذیرفته است و هواى نفس را پیروى کرده است. با توجه به اینکه‏براى هر نوع از هواى نفس، طاغوتى است، خداوند به این اشخاص، ولایتى‏را مى‏دهد که خود خواسته‏اند. براى هر شخصى، معبودى است که در دنیا وآخرت با آن قرین و همنشین است. و ما على الرسول الا البلاغ المبین.

خداوند ما را از شر شیاطین و پیروى هواى نفس نجات دهد و ما را ازبندگان صالح خود قرار دهد; کسانى که در روز قیامت‏با رحمت‏خویش ازآنها سرپرستى خواهد کرد».

 

بهبود پورتال پورتال پرتال پرتال سازمانی پورتال سازمانی پورتال شرکتی سامانه سازمانی سامانه شرکتی پرتال شرکتی وب سایت شرکتی وب سایت سازمانی مدیریت آسان مدیریت محتوا مدیریت محتوا بدون دانش فنی پنل ویژه همکاران نظرسنجی آنلاین فیش حقوقی آپلود فیش حقوقی مدیریت بیمه مدیریت خدمات بیمه خدمات بیمه بیمه تکمیلی آموزش پیشنهادات انتقادات مدیریت جلسات فرم ساز مدیریت منو مدیریت محتوا مدیریت سئو پنل مدیریتی چند کاربره ریسپانسیو گرافیک ریسپانسیو
All Rights Reserved 2022 © BSFE.ir
Designed & Developed by BSFE.ir