موعود
در قرآن
عبد الرسول هادیان
شیرازى
منبع: بنیاد اندیشه
اسلامى
هوالذى ارسل رسوله
بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله و لوکره المشرکون
او کسى است که رسول
خود را همراه با هدایت و آئین حق فرستاد تا او را بر همه ادیان پیروز کند هر چند که مشرکان کراهت داشته
باشند.
این آیه شریفه، هم در
سوره توبه آیه 33 و هم در سوره صف آیه 9 آمده است . مشابه این در سوره فتح آیه 28 نیز ذکر شده است. با
این تفاوت که در آن ( ولوکره المشرکون ) تعبیر به
( وکفى بالله شهیدا ) شده است.
اگر بخواهیم آیاتى را
که بیانگر اهداف بعثت انبیا استبررسى کنیم و با این آیه شریفه مقایسه کنیم به نظر مىرسد که این آیه
جامع همه این اهداف است و هدف کلى و نتیجه نهایى بعثت
انبیا در این آیه جمع شده است.
در این آیه کریمه
خداوند اولا رهاورد پیامبرش را بیان فرموده و این که او از جانب خداوند به همراه دلائل روشن و براهین آشکار
مردم را به دین حق دعوت کرده است. جهانى که با هدف خلق
شده است و باطل خلق نشده (1)
بنابراین باید اهداف
آن نیز حق باشد و آنچه که ما را به این اهداف سوق مىدهد آنها نیز باید حق باشند.
با این توضیح که
خداوند اراده همیشگى خود را اینگونه بیان کرده است که:
یریدالله ان یحق الحق
بکلماته
خداوند اراده کرده
است که حق را بوسیله کلمات خود تقویت کند (2)
براى رسیدن به این
هدف هم، پیام را نازل و پیامبر را مبعوث کرده و راجع به پیام فرموده است:
نسبتبه پیام فرمود:
تلک آیاتالله نتلوها
علیک بالحق
ما این آیات الهى را
به حق بر تو تلاوت مىکنیم (3)
نسبتبه پیامآور هم
فرمود:
انا ارسلناک بالحق
ما ترا با حق
فرستادیم (4)
و یا فرمود:
یا ایهاالناس قدجاءکم
الرسول بالحق من ربکم
اى مردم، پیامبر با
حق از جانب پروردگارتان به سراغ شما آمد. (5)
بنابراین، قرآن هم در
مرحله انزال و هم در مرحله نزول همراه با حق بود (6) و باطل از هیچ جهتى به طرف او راه ندارد. (7) و از
این رو هیچگاه مطالبش قابل نسخ و زوال نیست. چنین
دینى، دین حق مىشود.
پیامبران بهترین
رهاورد و توشه را به مردم داده و آنها را به یک امر واقعى و حقیقى رهنمون کردهاند و چنین چیزى باید باقى
بماند. بنابراین، اراده الهى بر این قرار گرفته که چنین
دینى باید پا برجا و جهانى شود و سایر ادیان را تحتسیطره خود قرار دهد و آنچه را که باطل و جزء اوهام و
خرافات است از بین ببرد.
روى همین اصل خداوند
متعال در جریان جنگ بدر و وعده پیروزى مسلمین بصورت یک قاعده کلى هدف را اینگونه بیان کرد:
لیحق الحق و یبطل
الباطل
هدف این است که حق را
تثبیت کند و باطل را از میان ببرد. (8)
همچنین به این نکته
توجه داد که با آمدن حق ، دیگر جایى براى باطل نمىماند:
و قل جاء الحق و زهق
الباطل، ان الباطل کان زهوقا
و بگو حق آمد و باطل
نابود شد ، محققا باطل از بین رفتنى است (9)
این از خصوصیات حق
است که بر باطل مسلط مىشود و جایى براى او نمىگذارد.
بل نقذف بالحق
علىالباطل فیدمغه ، فاذا هو زاهق
بلکه ما به وسیله حق
بر باطل مىکوبیم تا آن را نابود کند و باطل در این هنگام محو و نابود مىشود (10)
در جاى دیگر براى
روشن شدن این مطلب از راه تمثیل وارد شده و مىفرماید:
انزل من السماماء
فسالت اودیة بقدرها، فاحتمل السیل زبدا رابیا و مما یوقدون علیه فىالنار ابتغاء حلیة او متاع زید مثله ، کذلک
یضرب الله الحق و الباطل ، فاماالزبد فیذهب جفاء
و اما ما ینفعالناس فیمکث فىالارض ، کذلک یضربالله الامثال
خداوند از آسمان آبى
فرستاد، هر ذرهاى به اندازه خودش آن را حمل کرد، سپس سیل کفهایى را بر بالاى خود حمل مىکند و (همچنین)
در فلزاتى که به وسیله آتش ذوب مىشوند، تا از آن
زینت آلات و یا وسائل زندگى بسازند، کفهایى همانند کفهاى آب وجود دارد. اینچنین خداوند براى حق و باطل مثال
مىزند. اما کفها به کنار مىروند و اما آنچه که براى مردم سودمند است در زمین مىماند،
اینگونه خداوند مثالهایى مىزند.
(11)
در این آیه کریمه ،
هم طبیعتحق و باطل بیان شد و هم منشا این دو روشن شد. بنابراین، طبیعتحق این است که یک امر واقعى و
ریشهدارى است که با قوانین خلقت هماهنگ است و با صدق
و درستى همراه است. چنین چیزى باقى مىماند. اما باطل امرى است غیرواقعى و ساختگى که با قوانین خلقت
هماهنگى ندارد و چنین چیزى از خصوصیاتش این است که از بین رفتنى است.
با توجه به نکاتى که
ذکر شد، روشن مىشود که کار حکیمانه زمینهسازى براى احیاء حق و سیطره آن است. و در آیه محل بحث نیز
خداوند حکیم هدف بعثت انبیاء را اینگونه بیان کرد که
آنها دین حق را در سراسر گیتى گسترش دهند.
دین حق کدام است؟
قرآن تنها دین حق را
که ریشه دار و هماهنگ با قوانین طبیعت و مطابق با خواستههاى فطرت بشرى است ، همان توحید مىداند و
مىفرماید:
فاقم وجهک للدین
حنیفا ، فطرةالله التى فطرالناس علیها لاتبدیل لخلقالله ..
روى خود را متوجه دین
معتدل و میانه کن ، این فطرتى است که خداوند انسانها را بر اساس آن آفریده است و دگرگونى در آفرینش خدا
نیست. (12)
چنین دینى چون مطابق
فطرت است ، حق است و چون حق است ، پایدار و استوار استبنابراین در ادامه همین آیه شریفه فرمود:
ذلک الدین القیم و
لکن اکثرالناس لایعلمون
این دین محکم و
استوار است ولى اکثر مردم نمىدانند (13)
بر اساس همین اصل
تنها دین رسمى ، نزد خداوند، اسلام است (14) و اگر کسى دینى غیر از اسلام انتخاب کند از او قبول نمىشود.
(15) حال که چنین است اراده خداوند بر این قرار
گرفته است که با ارسال رسل این دین رسمى را که مطابق با فطرت نیز مىباشد، همگانى کند و چنین مىفرماید که:
هوالذى ارسل رسوله
بالهدى و دینالحق لیظهره علىالدین کله و کفى بالله شهیدا.
«او کسى است که پیامبرش را به همراه هدایت در دین حق فرستاد تا این دین را بر همه ادیان چیره کند و خداوند براى شهادت
کافى است.» (16)
خدایى که «عالمالغیب
والشهادة» است (17) و کوچکترین چیزى در زمین و آسمان از او پنهان نیست (18) و راستگوتر از او و بالاخره
کسى بیش از خدا به عهد خود وفادارتر نیست (21)
چنین خدایى براى شهادت به این مساله کافى است و او خبر مىدهد که چنین امرى تحقق مىیابد.
از طرف دیگر چون دست
و قدرت خداوند بالاترین دستها و قدرتها است (22)
و او بر تمام بندگان خود مسلط است (23)
، کسى
قادر نیست که در برابر خداوند قد علم کند و مانع تحقق اراده و خواسته او شود. بنابراین، در همین آیه محل بحث در
سوره صف و توبه، بعد از خبر دادن از غلبه حق فرمود: «ولوکره المشرکون»; یعنى این امر تحقق
مىیابد هر چند که مشرکین از این کار بدشان بیاید.
مشرکین و سایر رهروان
راه باطل با قدرت ناچیز خود ، تلاش در خاموش کردن نور حق دارند ولى خداوند تمام تلاش آنها را بیهوده
مىداند و نور خود را کامل مىکند.
در سوره صف قبل از
آیه محل بحث مىفرماید:
یریدون لیطفئوا
نورالله بافواههم والله متم نوره ولوکره الکافرون
آنها مىخواهند نور
خدا را با دهان خود خاموش کنند ولى خداوند نور خود را کامل مىکند هر چند که براى کافران ناخوشایند است.
(24)
همچنین شبیه همین
تعبیر با مقدارى تفاوت در سوره توبه قبل از آیه محل بحث آمده است:
یریدون ان یطفئوا
نورالله بافواههم ویابى الله الا ان یتم نوره و لوکره الکافرون
آنها مىخواهند نور
خدا را با دهان خود خاموش کنند ولى خداوند فقط مىخواهد نور خود را کامل کند هر چند که براى کافران
ناخوشایند است. (25)
کافران براى رسیدن به
مقاصد شوم خود از هر درى وارد مىشوند . گاهى از طریق مسخره کردن اسلام و مسلمین گاهى از طریق محاصره
اقتصادى ، گاهى از طریق جنگ ، گاهى از طریق حرکت
منافقانه و اختلاف در صفوف مسلمین ، گاهى از طریق انحرافات اخلاقى ، گاهى از طریق سلطه سیاسى ، نظامى یا اقتصادى
. ولى بالاخره خداوند وعده داده که پیروزى نهایى با حق
است و آنها تسلیم اراده حق گردیده و نابود مىشوند و این در حقیقت همان تحقق وعده الهى است که مىفرماید:
والعاقبة للتقوى (26)
و یا در چند جاى دیگر
از قرآن مىفرماید:
والعاقبةللمتقین
(27)
این وعده الهى است که
آنچه سرانجام باقى مىماند و مفید و سازنده و حیاتبخش است تقوى است و سرانجام پیروزى با متقیان است.
مرحوم علامه طباطبائى در این باره چنین مىگوید:
سرانجام دنیا تسلیم
حق خواهد گشت ، چون این وعده خداوند است که (والعاقبة للتقوى) علاوه بر اینکه نوع انسانى به آن فطرتى که
در او به ودیعتسپردهاند طالب سعادت حقیقى خویش
است، و سعادت حقیقى او در این است که بر کرسى فرماندهى بر جسم و جان خویش مسلط شود، زمام حیات اجتماعیش را
به دستخویش بگیرد، حظى که مىتواند از سلوک خود در دنیا و
آخرت بگیرد، به دست آورد و این همانطور که توجه فرمودید همان اسلام و دین توحید است. (28)
ایشان در قسمت دیگرى
درباره علت تحقق غلبه حق بر همه دنیا چنین مىگویند:
اسلام به آن معنایى
که مورد بحث است هدف نهایى نوع بشر و کمالى است که بشر با غریزه خود رو به سویش مىرود، چه اینکه بطور
تفصیل توجه به این مسیر خود داشته باشد و یا نداشته
باشد، تجربههاى پى در پى که در سایر انواع موجودات شده نیز این معنا را به طور قطع ثابت کرده که هر نوع از
انواع موجودات در سیر تکاملى خود متوجه به سوى آن هدفى است
که متناسب با خلقت و وجود اوست و نظام خلقت او را به سوى آن هدف سوق مىدهد، انسان هم یک نوع از انواع
موجودات است و از این قانون کلى مستثنى نیست. (29)
کیفیت تحقق وعده الهى
فخر رازى در مورد این
مساله که مراد از غلبه حق در این آیه چیست؟ پنج احتمال داده است: (30)
احتمال اول: منظور
غلبههایى است که در بعضى نقاط ، براى مسلمین حاصل شد مثل اخراج یهودیان از بعضى از بلاد عرب و پیروزى بر
مسیحیان در بلاد شام و روم ، و پیروزى بر بتپرستان
در بسیارى از جزیرةالعرب و هند.
احتمال دوم: منظور
وعده الهى است که اسلام بر همه ادیان برترى مىیابد و طبق روایات، این مربوط به زمان خروج عیسى(ع) و طبق
روایت «سومى» مربوط به زمان خروج حضرت مهدى(ع) است.
احتمال سوم: منظور
پیروزى اسلام بر جزیرةالعرب است که حاصل شد.
احتمال چهارم: منظور
، آگاه ساختن پیامبر اسلام بر همه شرایع سابق است.
احتمال پنجم: منظور ،
پیروزى منطقى اسلام بر سایر ادیان است.
بهترین راه براى بدست
آوردن منظور واقعى این آیه ، نظر کردن به درون خود آیه است. از این آیه مىتوان سه پیام براى حل مشکل بدست
آورد.
پیام اول: این آیه
خبر از واقعهاى است که هنوز اتفاق نیفتاده و در آینده به وقوع مىپیوندد.
پیام دوم: آیه بشارت
پیروزى و غلبه جهانى اسلام بر سایر ادیان است.
پیام سوم: آیه بیانگر
ناراحتى مشرکین از این امر است (ولوکره المشرکون)
با توجه به پیام اول
نمىتوان احتمال پنجم (پیروزى منطقى) را پذیرفت چون پیروزى منطقى اسلام بر سایر ادیان از همان آغاز
آشکار بود. بنابراین مراد از پیروزى غلبه و استیلاى خارجى
است.
با توجه به پیام دوم
آیه جایى براى احتمال اول (غلبه موضعى) و احتمال سوم (پیروزى بر جزیرةالعرب) باقى نمىماند چون این
پیروزیها، جهانى نبود و همچنین بعضى از آنها در زمان رسول
اکرم(ص) اتفاق افتاد و در حالى که آنچه از آیه استنباط مىشود، خبر از واقعهاى در آینده است.
با توجه به پیام سوم
آیه ، احتمال چهارم معنا ندارد. چون آگاه ساختن پیامبر بر همه شرایع چیزى نیست که موجب ناخوشایندى مشرکین
باشد و سیاق آیه چنین نظریهاى را رد مىکند.
بنابراین، با توجه به اینکه این آیه شریفه در صدد بیان استیلا و غلبه دین حق بر تمام جهانیان است که در آینده
اتفاق مىافتد به نظر مىرسد از این احتمالات پنجگانه ،
احتمال دوم قابل پذیرش باشد و در بحث روایى که در پیش داریم و روایات فریقین در مورد این آیه مطرح مىشود،
همین معنا را تایید مىکند.
بحث روایى
آیه محل بحثبیانگر
یک امر کلى بود که زمانى فرا مىرسد که اسلام بر همه ادیان دیگر غلبه پیدا مىکند. اما چون قرآن نسبتبه
جزئیات آن ساکت استبراى روشن شدن قضیه به سراغ
بعضى از روایاتى مىرویم که در ذیل این آیه از فریقین نقل شده است.
الف - روایات شیعه:
1- روایتى است از امام باقر(ع) که در ذیل این آیه فرمودند:
ان ذلک یکون عند خروج
المهدى من آل محمد ، فلایبقى احدالا اقر بمحمد(ص)
این واقعه مربوط به
زمان خروج مهدى از آل محمد(ص) است که هیچکس در روى زمین باقى نمىماند مگر اینکه به [نبوت حضرت] محمد(ص)
اقرار کند. (31)
2- از امام صادق(ع) روایتشده است که در ذیل این آیه فرمودند:
والله ما نزل تاویلها
بعد و لاینزل تاویلها حتى یخرج القائم ، فاذا خرج القائم لم یبق کافر بالله العظیم و لا مشرک بالامام
الا کره خروجه
قسم به خدا، تاویل و
حقیقت این آیه تا به حال نازل نشده است و نازل نمىشود مگر زمانى که قائم خروج کند. سپس زمانى که آن
قائم(ع) خروج کرد هیچ کافر به خداى عظیم و هیچ مشرک به
امام نیست مگر اینکه از خروج او ناخوشایند است. (32)
3- روایتى است از امام باقر(ع) که فرمود:
القائم منا منصور
بالرعب ، موید بالنصر .... یبلغ سلطانه المشرق و المغرب و یظهرالله عزوجل دینه على الدین کله ولوکره المشرکون
، فلایبقى فىالارض خراب الاعمر، و ینزل
روحالله عیسى بن مریم فیصلى خلفه ...
آن کسى که از میان ما
قیام مىکند به وسیله رعب (در دل کفار) یارى مىشود. و به وسیله یارى (از جانب ما و مؤمنین) تائید مىشود
.... حکومتش مشرق و مغرب را فرا مىگیرد و خداوند
عزوجل دینش را بر همه ادیان غلبه مىدهد ، هر چند که مشرکان ناراحتباشند. پس در این هنگام زمین خرابى نیست مگر
اینکه آباد شود ، و همچنین روحالله عیسى بن
مریم (ع) نیز فرستاده مىشود و پشتسر آن حضرت نماز مىخواند. (33)
4- در روایت دیگرى از امام حسین(ع) مشخص شده است که این فرد ، دوازدهمین امام و نهمین فرزند آن حضرت است .
منا اثنى عشر
مهدیااولهم امیرالمؤمنین علىبنابى طالب(ع) و اخرهم التاسع من ولدى و هوالقائم بالحق، یحیىالله به الارض
بعد موتها و یظهر به الدینالحق علىالدین کله و
لوکره المشرکون
از میان ما دوازده
هدایت کننده مىباشد که اولین آنها امیرالمؤمنین و آخرین آنها نهمین فرزند من مىباشد ، او به حق قیام
مىکند، خداوند به وسیله او زمین را بعد از بىحاصلیش
زنده مىکند و به وسیله او دین حق بر همه ادیان غلبه پیدا مىکند هر چند که براى مشرکین ناخوشایند است. (34)
اینها نمونهاى از
روایات بود که از طریق شیعه نقل شده و خبر از قیامکنندهاى مىدهد که هم نامش و هم نسبتش و هم
کارهایش مشخص است. او به وسیله قیام خود بر سراسر
جهان حکومت مىکند و حضرت عیسىبن مریم 8 نیز او را همراهى مىکند.
ب - روایات اهل سنت:
1- در تفسیر «الدرالمنثور» در ذیل این آیه روایتى به این شرح نقل شده است:
«الادیان ستة: الذین امنوا والذین هادوا والصابئین و النصارى و المجوس والذین اشرکوا ، فالادیان کلها تدخل فىدین
الاسلام و الاسلام لایدخل فى شى منها ، فانالله قضى فیما
حکم و انزل ان یظهر دینه علىالدین کله و لوکره المشرکون»
ادیان بر شش گروهند:
مؤمنین (مسلمانان) ، یهودیان ، ستاره پرستان ،
نصارى ، مجوس و مشرکان
همه این ادیان داخل در دین اسلام مىشوند و اسلام
داخل در هیچ یک از این ادیان نمىشود. همانا
خداوند در آنچه حکم کرده است انجام مىدهد. و چنین نازل کرده است که دینش را بر همه ادیان غلبه دهد هر چند که
براى مشرکین ناخوشایند است.» (35)
2- در روایت دیگرى است که:
لا یکون ذلک حتى
لایبقى یهودى و لا نصرانى صاحب ملة الا الاسلام ... و یکسر الصلیب و یقتل الخنزیر...
این امر تحقق
نمىیابد مگر زمانى که هیچ یهودى و نصرانى صاحب مذهب نخواهد بود مگر اسلام ...و صلیب شکسته مىشود و خوک کشته
مىشود...
اما این واقعه به دست
چه کسى صورت مىگیرد؟ در ادامه روایت است که:
و ذلک اذانزل عیسى بن مریم
این زمانى اتفاق
مىافتد که عیسى بن مریم (ع) نازل شود.
اما از (سدى) نقل
شده است که مىگوید:
ذاک عند خروج المهدى
لایبقى احد الا دخل فى الاسلام او ادى الجزیه
این مربوط به زمان
خروج مهدى « است که هیچ کس باقى نمىماند مگر اینکه یا مسلمان مىشود یا جزیه مىپردازد. (36)
(قرطبى) بعد از نقل این مطلب از بعضى نقل مىکند که معتقدند «مهدى» همان (عیسى) است . ولى خودش مىگوید:
این حرف صحیح نیست
چون اخبار صحیفه متواترى داریم که مىگوید:
مهدى از خاندان
رسولالله (ص) است. (37)
نمونه این اخبار
حدیثى است از ام سلمة که مىگوید: من از رسول خدا(ص) شنیدم که مىگفت:
المهدى من عترتى من
ولد فاطمة
مهدى(ع) از خاندان من
و از فرزندان فاطمه (س) مىباشد (38)
بنابراین نمىتوان
گفت مراد عیسى بن مریم است.
3- احمد حنبل در مسند خود از «ابوسعید خدرى» نقل مىکند که پیامبر(ص) اسلام فرمود:
لاتقوم الساعة حتى
تمتلا الارض ظلما و عدوانا، فقال: ثم یخرج رجل من عترتى او من اهل بیتى یملاها قسطا و عدلا کماملئت ظلما و
عدوانا
قیامتبر پا نمىشود
تا اینکه زمین پر از ظلم و ستم شود، سپس مردى از خاندان من قیام مىکند و زمین را پر از قسط و عدل مىکند
همانطور که از ظلم و ستم پر شده است. (39)
از مجموع اخبارى که
از اهل سنت نقل شد همان نتایجى گرفته مىشود که از روایات شیعه استفاده مىشود، منتهى در روایات اهل
سنتبعضى این واقعه را حمل بر خروج عیسى بن مریم 8
کردهاند که ما مىگوییم اینها با هم منافاتى ندارند چرا که حضرت عیسى بن مریم نیز به همراه حضرت مهدى(ع) قیام
مىکند.
اللهم انا نرغب الیک
فى دولة کریمة ، تعزبها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله و تجعلنا فیها منالدعاه الى طاعتک و
القادة الى سبیلک و ترزقنا بها کرامة الدنیا و
الاخرة
برنامه دولت کریمه
الذین ان مکناهم
فىالارض اقامواالصلوة و اتواالزکوة و امروا بالمعروف و نهوا عنالمنکر و لله عاقبةالامور (40)
اینها (یاران خدا)
کسانى هستند که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم، نماز بر پا مىدارند و زکات مىپردازند، و امر به معروف
و نهى از منکر مىکنند و پایان همه کارها از آن
خداست.
در مقالههاى پیشین،
آیات دربردارنده بشارت وراثت زمین به صالحان، مستضعفان و متقیان و پیروزى اهل حق بر باطل بیان شد. در
بررسى سوره نور آیه 55، سه ویژگى براى این حکومت ذکر
شد:
1.برقرارى ثابت و پایدار دین مورد پسند خداوند.
2. مبدل شدن خوف و ترس به امنیت و آرامش
3. حاکمیت توحید و نفى مطلق شرک.
اما در آیه محل بحث،
سخن از برنامههاى عملى یاوران خداست که اگر در زمین قدرت پیدا کنند، اجراى احکام الهى را سرلوحه
برنامههاى خود قرار مىدهند و با بر پایى نماز به خودسازى
مىپردازند، و با پرداخت زکات مشکل اقتصادى جامعه را، حل مىکنند و با امر به معروف و نهى از منکر از
جامعهاى سالم و خداپسند برخوردار مىگردند.
در اینجا به بررسى
آیه مىپردازیم:
1. موقعیت آیه: قبل از این آیه، خداوند مطالبى درباره دفاع از مظلومان در برابر ظالمان و قدرت خود بر یارى آنها را
بیان کرده، سپس در فایده دفاع مىفرماید: اگر دفاع نباشد، عبادتگاههاء و مساجدى که در آن یاد
خدا مىشود، از بین مىرود و در پایان تاکید مىکند
کسانى که خدا را یارى مىکنند، خداوند نیز آنها را یارى مىکند. چون او قوى و نفوذ ناپذیر است و هنگامى که با یارى
خداوند پیروز و حاکم زمین شوند، اجراى احکام الهى را
سرلوحه برنامه خود قرار مىدهند و دین الهى را حاکمیت مىبخشند.
2. برنامه عملى یاوران خدا: اینها پس از پیروزى، همچون خودکامگان، غرور مستى و دنیاطلبى را شیوه خود نمىکنند تا اینکه
خود طاغوت جدیدى شوند; بلکه زندگى صالحانه توام با
اصلاح خود و جامعه را به ارمغان مىآورند و بدین طریق حکومت مورد رضایتخداوند را فراهم مىسازند. برنامههاى
اصلى اینها در سه امر خلاصه مىشود:
الف) بر پا داشتن
نماز: اولین برنامه حکومت مورد پسند خداوند، حاکمیت توحید و ایجاد روح معنویت و تزکیه نفس است که راه را براى
کمال نفسانى انسان هموار مىکند. البته، مراد
نمازى است که به خاطر رعایت تمام شرایط ظاهرى و معنوى، انسان را از فحشا و منکرات باز دارد و مقبول حضرت حق، جل
و علا، واقع شود. چنین نمازى اطاعت، خشیت و تقواى
الهى را در همه شؤون زندگى فراهم مىسازد و نتیجه آن کامیابى و رستگارى است.
چنانکه مىفرماید:
و من یطعالله و
رسوله و یخشالله و یتقه، فاولئک همالفائزون. (41)
هرکس خدا و رسولش را
اطاعت کند و از خدا بترسد و پرهیزگارى پیشه کند; پس آنها رستگارانند.
ب) پرداخت زکات:
پرداخت زکات از دو جنبه ارزشمند است:
1. همدلى و همراهى با مردم و زدودن فقر و اصلاح اقتصادى در جامعه;
2. زدودن حرص، بخل و مال پرستى از وجود انسانها و جایگزینى روح ایثار و همدردى; تا بخل در درون انسانهاست راه سعادت
و رستگارى به روى آنها بسته است:
و من یوق شح نفسه
فاولئک هم المفلحون. (42)
و هر کس جان خود را
از بخل حفظ کند، او رستگار است.
بنابراین، پرداخت
زکات هم وسیلهاى براى رستگارى و کمال نفسانى است و هم عدالت اجتماعى را گسترش مىدهد. امام صادق،
علیهالسلام، مىفرماید:
زکات براى این قرار
داده شده تا ثروتمندان امتحان شوند، و کمکى براى فقرا باشد. اگر مردم زکات اموال خود را مىپرداختند، هیچ
مسلمانى فقیر و محتاج نبود و مردم با این زکاتى که
خدا براى استفاده فقرا واجب کرده، بىنیاز مىشدند و مردم، فقیر، محتاج، گرسنه و عریان نمىشوند مگر به خاطر
گناه ثروتمندان... سوگند مىخورم به کسى که مردم را
خلق کرد و روزى را گسترش داد، هیچ مالى د رخشکى و دریا تلف نمىشود مگر به خاطر ترک زکات... و محبوبترین مردم
به خدا کسى است که در بخشندگى سخىترین مردم باشد،
و سخى ترین مردم کسى است که در آنچه که خداوند از اموالش بر مؤمنان واجب کرده، بخل نورزد. (43)
در حکومت صالحان،
زکات، هم به همان صورتى که خداوند واجب کرده، پرداخت مىشود، و هم به مصارف واقعى خودش مىرسد; و در نتیجه
هم نفس انسان پاک مىشود و هم اقتصاد سالمى بر
جامعه حکمفرما مىگردد.
ج) امر به معروف و
نهى از منکر: یکى دیگر از وظایف یاوران دین خدا در زمان حکومتخود ترویج تمام خوبیها و اوامر الهى در میان
همه افراد است و تمام کوشش آنها زدودن بدیها و گناهان
در جامعه است. در چنین حکومتى اسلام و مسلمین چنان عزیز و کفار و منافقان چنان ذلیلاند که صالحان به خاطر
اطاعت از فرمان خدا و ترک معصیت تمسخر نمىشوند و
تعدى به حقوق دیگران و معصیت علنى خداوند، رختبرمىبندد.
در چنین جامعهاى، هر
انسانى خود را در برابر دیگران مسؤول مىبیند; بنابراین با بهترین وجه ممکن، بر اساس دستورهاى
خداوند، در رشد و شکوفایى جامعه کوشش مىکند و مسلم
است که در چنین موقعیتى، جایى براى تسلط اشرار باقى نمىماند.
3. مصادیق آیه: هر حکومتى که توحید و نفى شرک را اساس خود قرار دهد و در خودسازى و اجراى احکام دین و اصلاح جامعه
کوشا باشد، این حکومت از مصادیق آیه محل بحث مىشود. در بعضى روایات، اهل بیت،
علیهمالسلام، این آیه را با خود منطبق دانسته و گفتهاند:
نحن هم; (44) ما همین گروه هستیم.
امام صادق،
علیهالسلام، در روایتى که در ذیل آیه مزبور وارد شده مىفرماید:
فهذه لآل محمد الى
آخرالآیة، والمهدى و اصحابه یملکهمالله مشارقالارض و مغاربها، و یظهرالدین و یمیتالله به و
باصحابهالبدع و الباطل کما اماتالشقاةالحق،
حتى لایرى اینالظلم، و یامرون بالمعروف و ینهون عنالمنکر. (45)
این آیه تا آخر آن
درباره آل محمد و مهدى و اصحاب اوست که مشرقها و مغربهاى زمین را تصاحب مىکند و دین پیروز مىشود. و خداوند
به وسیله او و اصحابش، بدعتها و باطل را مىمیراند،
همانطور که اشقیا، اهل باطل را از بین بردند، به گونهاى که ظلم در هیچ جا دیده نمىشود، و امر به معروف و
نهى از منکر مىکنند.
بنابراین، مصداق کامل
این آیه، در زمان ظهور حضرت مهدى، علیهالسلام، تحقق مىیابد. همانطور که پیامبر اسلام،
صلىاللهعلیهوآله، نیز مىفرمایند:
یفرج الله بالمهدى عن
الامة بملا قلوب العباد عبادة و یسعهم عدله، به یمحق الکذب، و یذهب الزمان الکلب و یخرج ذل الرق من
اعناقکم. (46)
خداوند به وسیله مهدى
براى این امت گشایش ایجاد مىکند، و دلهاى بندگان را از عبادت پر مىکند، و عدلش را همه جا مىگستراند و
به وسیله او دروغ ریشهکن مىشود و دوران
سختسپرى مىشود، و ذلتبندگى از گردنهاى شما خارج مىشود.
یکى از برنامههاى
مهم حکومتحضرت مهدى، علیهالسلام، فقرزدایى کامل از جامعه به وسیله اجراى عدالت، و زدودن حرص و طمع از
دلهاى مردم است. در روایتى از اهل سنت این برنامه
اینگونه تشریح شده است:
بشارت باد بر شما،
مهدى ! مردى از قریش که از خاندان من است، در اختلاف و سستى مردم خروج مىکند، پس از آن زمین را پر از قسط
و عدل مىکند همانطور که از ظلم و جور پر شده است.
ساکنان زمین و آسمان از او راضى هستند، و ثروتها به صورت صحیح و مساوى تقسیم مىشود. دلهاى امت محمد از
بىنیازى پر مىشود، و عدالتش چنان گسترده مىشود که آن حضرت منادى را مامور مىکند که ندا
دهد: چه کسى به من نیاز دارد؟ اما غیر از یک نفر که
درخواست مال مىکند هیچ کس به سراغ او نمىآید. منادى به او مىگوید: پرده خانه کعبه را بیاور تا از اموال به
تو بدهم. آن شخص پرده خانه کعبه را مىآورد، منادى
مىگوید: من فرستاده مهدى هستم تا مالى را به تو بدهم و سریع مال را به او مىدهد اما قدرت حمل آن را ندارد،
بنابراین مقدارى از آن را کم مىکند تا بتواند آن را حمل
کند. پس از آن که بیرون مىآید از کار خود پشیمان مىشود و مىگوید: من حریصترین امت محمد هستم. همه مردم
براى گرفتن این مال دعوت شدند، اما غیر از من همگى آن را
رها کردند، بنابراین، اموال را به منادى بر مىگرداند، ولى منادى مىگوید: ما چیزى را که عطا کنیم پس
نمىگیریم... (47)
آرى، در چنین دولت
کریمهاى، اسلام و مسلمین عزیز هستند، نفاق و اهل آن خوار و ذلیلاند، مردم به اطاعتخداى متعال دعوت
مىشوند، و کرامت و بزرگوارى در دنیا و آخرت نصیبشان مىشود.
این حکومت، حکومتى
است قرآنى و خداپسند که ارزشهاى دینى بارور مىشود، مشکلات زندگى فردى و اجتماعى از بین مىرود، انسان
از پوچى نجات مىیابد و در یک کلمه انسان به هدف
آفرینش رهبرى مىشود.
اللهم انا نرغب الیک
فى دولة کریمة، تعزبها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله و تجعلنا فیها من الدعاة الى طاعتک، والقادة
الى سبیلک و ترزقنا بها کرامةالدنیا و
الآخرة. (48)
فرج
بعد از شدت
امن یجیب المضطر اذا
دعاه و یکشف السوء، و یجعلکم خلفاء الارض، ء اله معه
الله، قلیلا ما تذکرون (1)
کیست که درمانده را
زمانى که او را بخواند اجابت کند، و گرفتارى را برطرف سازد و شما را جانشینان این زمین قرار دهد؟ آیا
معبودى با خداست؟ چه کم پند مىگیرید!
1. بررسى جایگاه و موقعیت آیه
خداوند متعال در این
آیه و دو آیه قبل و بعد آن پرسشهایى درباره بعضى واقعیتهاى جهان هستى مطرح کرده تا بدین وسیله از
مردم اعتراف بگیرد که کسى نمىتواند در این
کارها همراه با خدا باشد، و شریک او معرفى شود.
در آیه 60 سؤال
درباره خالق زمین و آسمان، نازل کننده باران و رویاننده درختان است.
در آیه 61 سؤال
درباره کسى است که در زمین اسقرار و آرامش ایجاد کرد و رودها و کوهها را در آن قرار داد و در میان دو دریا برزخى
ساخت؟
و بالاخره در آیه 64
سؤال مىکند: چه کسى است که آفرینش زمین را آغاز مىکند سپس آن را برمىگرداند؟ و چه کسى از آسمان و زمین
به شما روزى مىدهد؟
حال در بین این چهار
آیه، در آیه 62 سؤال درباره این است که وقتى انسان همچون غریقى در امواج دریا غوطهور است و هیچ
پناهگاهى ندارد، و از تمام اسباب قطع امید کرده است، در
این حالت چه کسى است که اگر انسان او را صدا زند و از او یارى طلبد، جوابش مىدهد و او را از گرفتارى نجات
مىدهد؟ آیا غیر از خدایى که خالق همه چیز و رازق همه مردم
است، و همه امور از مبداو معاد تحت قدرت اوست، کسى شایسته عبودیت است!؟
این آیه از راه رجوع
به فطرت، ما را به خدایى رهنمون مىسازد که انسانهاى درمانده و مضطر را، در صورتى که او را بخوانند و از
او یارى طلبند، اجابت کرده و از گرفتارى مىرهاند.
2. اضطرار چیست؟ مضطرکیست؟
اضطرار حالتى درونى
است و زمانى به وجود مىآید که انسان هیچ وسیله و پناهگاهى براى حل مشکل خود ندارد و دستش از همه
راههاى طبیعى کوتاه شده است، در این حالت درونش او را به
یک وسیله معنوى راهنمایى مىکند و به وسیله آن امید نجات پیدا مىکند. دل انسان در حالت اضطرار به گونهاى
به خداوند متصل مىشود و آدمى با تمامى وجودش خدا را مىبیند
و صدایش مىزند.
در روایت است که مردى
خدمت امام صادق، علیهالسلام، رسید و گفت: یابن رسولالله! خداوند را به همان گونهاى که هست، به
من معرفى کن.
حضرت فرمودند: آیا تا
به حال سوار کشتى شدهاى؟
جواب داد: بله.
- آیا کشتى تو شکسته است، به گونهاى که نه کشتى دیگرى باشد و نه شناگرى که تو را نجات دهد؟
- بله.
- آیا در آن حالت قلبتبه چیزى مرتبط نشده که قدرت داشته باشد تا تو را از این مهلکه نجات دهد؟
- بله.
حضرت فرمودند: این
همان خدایى است که قدرت بر نجات و فریاد رسى دارد در جایى که هیچ نجات دهنده و فریاد رسى نیست. (2)
این از ویژگیهاى
انسان است که هنگام گرفتارى به یاد خدا مىافتد و در همه حال او را صدا مىزند; گرچه ممکن ستبعد از رفع
مشکل دوباره خدا را فراموش کند.
و اذا مس الانسان
الضر دعانا بجنبه او قاعدا او قائما، فلما کشفنا عنه ضره، مر کان لم یدعنا الى ضر مسه. (3)
و هنگامى که به انسان
ناراحتى برسد، ما را در حالى که به پهلو خوابیده، یا نشسته و یا ایستاده است، مىخواند. اما هنگامى که
ناراحتى او را برطرف کردیم چنان مىرود، مثل اینکه
هرگز ما را براى حل مشکلى که به او رسیده، نخوانده است.
ناسپاسان مستکبر نیز
در گرفتاریها، در حالى که با اخلاص خدا را مىخوانند با خود عهد مىبندند که در صورت نجات شکرگزار خدا
باشند.
حتى اذا کنتم فى
الفلک و جرین بهم بریح طیبة و فرحوا بها، جاءتها ریح عاصف و جاءهم الموج من کل مکان و ظنوا انهم احیط بهم، دعوا
الله مخلصین له الدین، لئن انحینا من هذه لنکونن
من الشاکرین. فلما انجاهم اذاهم یبغون فى الارض بغیر حق. (4)
... تا اینکه زمانى که در کشتى قرار گرفتید و بادهاى ملایم آنها را حرکت داد و به آن خوشحال شدند، ناگهان طوفان شدیدى
مىوزد و امواج از هر سو به طرف آنها مىآید و یقین پیدا
مىکنند که در محاصره آن قرار گرفتهاند، در این هنگام با اخلاص در دین، خدا را مىخوانند که اگر ما را نجات
دهى از سپاسگزاران خواهیم بود.
در این حالتحتى
مشرکان نیز از بتها قطع امید مىکنند و فقط به خدا پناه مىبرند، هرچند که بعد از رهایى از گرفتارى دوباره
به شرک رو آورند.
فاذا رکبوا فى الفلک
دعواالله مخلصین له الدین، فلما نجاهم الى البر اذا هم یشرکون. (5)
هنگامى که سوار بر
کشتى شوند با اخلاص در دین، خدا را مىخوانند، اما وقتى خداوند آنها را سوى خشکى نجات داد، در این هنگام
مشرک مىشوند.
آرى، هنگامى که امواج
بلاها و سختیها و حوادث دردناک انسان را احاطه کرد و دست او از همه جا کوتاه شد، حجابهایى که جان آنها
را فرا گرفته بود کنار مىرود و با تمام وجود خدا را
مىبیند و با اخلاص فراوان او را مىخواند. اما پس از رفع گرفتاریها، دوباره پردههاى غفلتسراسر وجود انسان
را فرا مىگیرد، به همین دلیل خداوند در بعضى مواقع
به مردم سختیهایى مىدهد تا به درگاه او روى آورند و تضرع کنند.
و ما ارسلنا من قریة
من نبى الا اخذنا اهلها بالباساء و الضراء لعلهم یضرعون. (6)
در هیچ شهر و آبادى
پیامبرى نفرستادیم مگر اینکه اهل آن را به سختیها و دردها دچار کردیم، شاید تضرع کنند.
خداوند متعال در
آیهاى دیگر از قرآن پس از بیان همین نکته، کسانى را که بر اثر سختیها تربیت نشدهاند توبیخ کرده و مىفرماید:
و لقد ارسلنا الى امم
من قبلک، فاخذناهم بالباساء و الضراء لعلهم یتضرعون * فلولا اذ جاءهم باسنا تضرعوا و لکن قست قلوبهم و
زین لهم الشیطان ما کانوا یعلمون. (7)
ما براى امتهاى پیش
از تو پیامبرانى را فرستادیم و آنها را به سختیها و دردها دچار کردیم، شاید برگردند. پس چرا وقتى
مجازات ما به آنها رسید برنگشتند، ولى قلبهاى آنها سختشد و
شیطان آنچه را انجام مىدادند بر ایشان زینت داد.
بنابراین رنج و سختى
از عوامل مهم بازگشتبه سوى خداست; اما کسى که بر اثر گناه سنگدل شود، شیطان در درون او راه مىیابد و
اعمال زشت او را زینت مىدهد و راه بازگشتبه سوى خدا را
بر او مىبندد.
3. رابطه اضطرار و اجابت دعا
از آیه محل بحث
استفاده مىشود که براى اجابت دعا تحقق دو شرط لازم است:
1. انسان به حد اضطرار و درماندگى برسد.
امن یجیب المضطر
2. انسان از تمام اسباب مادى نا امید شود و با تمام وجود فقط خدا را بخواند.
اذا دعاه
در این حالت انسان،
ارتباط قوى و محکمى با خدا پیدا مىکند و خداوند نیز دعاى او را مستجاب مىکند و گرفتارى را از او برطرف
مىکند.
و یکشف السوء
اگر مریض است،
عافیتخود را به دست مىآورد.
اگر گرفتار است،
رهایى مىیابد.
اگر فقیر است،
بىنیاز مىشود.
اگر از گناهانش
پشیمان است، توبهاش پذیرفته مىشود.
اگر هراسناک است،
امنیتبه دست مىآورد.
و بالاخره اگر در
جامعهاى ظلم و ستم فراگیر شود، مردمى که به ضعف کشیده شدهاند یار و یاورى نداشته باشند تا آنها را از
این رنج و بلا نجات دهد، و تلاش و کوشش آنها براى تغییر
اوضاع اثر نداشته باشد، در این حالت اگر مردم با قطع همه واسطهها، ارتباط کامل با خداوند پیدا کنند، آن
وعده الهى - که همان تحقق خلافت در زمین براى مؤمنان
صالح و مستضعفان روى زمین است - محقق خواهد شد.
این بخش از آیه که
مىفرماید:
و یجعلکم خلفاء الارض
بیانگر خواسته مهمى است که مردم باید طالب آن
باشند، و همین جمله قرینهاى است که یکى از مصادیق
«سوء» چیره شدن ظالمان بر مستضعفانى است که پناهگاهى جز خدا ندارند. و لذا اگر در این حال مستضعفان با اخلاص
تمام خدارا بخوانند، وعده الهى محقق مىشود و آنها
وارث زمین مىگردند.
بنابراین، آیاتى که
در بحثهاى گذشته بیان شد و در آنها خداوند وعده داده بود که دین الهى بر همه ادیان غلبه پیدا مىکند، و حق
بر باطل پیروز مىشود، و مؤمنان صالح و مستضعفان وارث
زمین مىشوند، و... زمانى محقق مىشود که مردم، خود قدم اول را بردارند و با تمام وجود براى رسیدن به این اهداف
کوشا باشند.
4. مصادیق آیه محل بحث
از مصادیق بارز این
آیه، مردمى هستند که با تحمل همه سختیها و گرفتاریها، زمینه حکومت جهانى حضرت مهدى، عجلاللهتعالىفرجه،
را فراهم مىکنند.
در روایتى از پیامبر
اکرم، صلىاللهعلیهوآله، آمده است که:
سیکون من بعدى خلفاء،
و من بعد الخلفاء امراء، و من بعد الامراء ملوک، و من بعد الملوک جبابرة، ثم یخرج رجل من اهل بیتى یملا
الارض عدلا کما ملئت جورا. (8)
بعد از من خلفایى
مىآیند، و پس از آن امیرانى مىآیند، و بعد از آن پادشاهانى مىآیند، و پس از آن جبارانى مىآیند،
سپس مردى از خاندان من قیام مىکند و زمین را پر از عدل
مىکند همانطور که از ظلم پر شده بود.
در حدیث دیگرى نیز
چنین آمده است:
ینزل بامتى فى آخر
الزمان بلاء شدید من سلطانهم. لم یسمع بلاء اشد منه حتى تضیق عنهم الارض الرحبة، و حتى یملاء الارض جوراو
ظلما، لا یجد المؤمن ملجا یلتجى الیه من الظلم، فیبعث
الله تعالى رجلا من عترتى، فیملا الارض قسطا و عدلا کما ملدت ظلما و جورا. (9)
در آخرالزمان از جانب
حاکمان بلاى شدیدى بر امت من نازل مىشود که شدیدتر از آن شنیده نشده است، تا اینکه سرزمین پهناور بر آنها
تنگ مىشود و زمین پر از ظلم و جور مىشود. مؤمنان
هیچ پناهگاهى از این ظلم نمىیابند تا بدان پناه برند، پس خداوند مردى از خاندان مرا برمىانگیزد تا زمین را
از قسط و عدل پر کند همانگونه که از ظلم و جور پر شده
بود...
در حالت عادى، مردم
وقتى خواهان عدالتند که اجراى آن به نفع خودشان باشد، و در جایى که عدالتبراى آنها ضرر داشته باشد، پذیراى
آن نیستند. اما زمانى که با تمام وجود طعم ظلم را
چشیدند، از دل و جان در همه شرایط عدالت را مىپذیرند. فراهم شدن این آمادگى نیز کار آسانى نیست.
حضرت مهدى، عجلالله
تعالى فرجهالشریف، نیز در نامه خود به
محمد بن عثمان، مردم را به دعا براى
ظهور فرج ترغیب کرده و فرمودهاند:
و اکثرواالدعاء
بتعجیلالفرج، فان ذلک فرجکم. (10)
براى تعجیل فرج زیاد
دعا کنید، چون همین دعا موجب فرج شماست.
وجود مبارک آن حضرت
نیز از مصادیق مضطرین است که با مشاهده ضعف و خوارى مسلمانان و ظلم ستمگران به آنها، در مقدسترین مکان
روى زمین دستبه دعا برمىدارد و تقاضاى کشف سوء
مىکند. امام صادق، علیه السلام، در ذیل این آیه مىفرماید:
نزلت فى القائم من آل
محمد، علیهمالسلام، هو والله المضطر اذا صلى فى المقام رکعتین و دعا الى الله، فاجابه و یکشف السوء
و یجعله خلیفة فى الارض. (11)
این آیه در مورد قیام
کنندهاى از آل محمد است، به خدا سوگند، او همان مضطر است، هنگامى که در مقام ابراهیم دو رکعت نماز
مىخواند و با دستبه سوى خدا دعا مىکند، پس خداوند به
او جواب مىدهد و ناراحتى را برطرف مىکند و او را خلیفه در زمین قرار مىدهد.
و درروایت دیگرى از
امام صادق، علیهالسلام، نیز چنین آمده است:
و الله لکانى انظر
الى القائم و قد اسند ظهره الى الحجر، ثم ینشد الله حقه... قال: هو والله المضطر فى کتاب الله فى قوله:
امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم
خلفاء الارض. (12)
به خدا سوگند گویا من
به سوى قائم مىنگرم در حالى که پشتش را به حجرالاسود زده و خدا را به حق خود مىخواند... سپس فرمود: به
خدا سوگند مضطر در کتاب خدا در آیه «امن یجیب
المضطر...» اوست.
آرى، انتظار فرج وقتى
از حالت دعاهایى که فقط بر زبان جارى استخارج شود و همه به مرحلهاى برسند که واقعا منتظر قیام مهدى، علیهالسلام،
باشند و خود را براى آن روز آماده کنند و
با تمام وجود از خداوند درخواست فرج کنند، دعاى آنها به اجابت مىرسد.
اللهم اکشف عنا
السوء، و عجل فى فرج مولانا صاحب الزمان، و سهل مخرجه، و اجعلنا انصاره و اعوانه، آمین یا مجیب دعوة
المضطرین.
سلام
بر مظهر آب روان
قل ارایتم ان اصبح
ماؤکم غورا فمن یاتیکم بماء معین. (1)
بگو: اگر آب [سرزمین]
شما فرو رود و پنهان شود چه کسى آب روان برایتان مىآورد؟
در این آیه خداوند
خطاب به پیامبر اکرم، صلىاللهعلیهوآله، مىفرماید: اى محمد! به این کفار بگو: به من خبر دهید این آبى که
خداوند در چشمهها و نهرها براى شما قرار داده تا از
منافع آن بهرهمند شوید، اگر به گونهاى در زمین فرو رود که دسترسى به آن ممکن نباشد، چه کسى است که شما را به
آب جارى رهنمون سازد؟
این آیه بیانگر
مهمترین نعمت و رحمت الهى است که بر بندگان نازل شده است.
الم تر ان الله انزل
من السماء ماء فسلکه ینابیع فى الارض ثم یخرج به زرعا مختلفا الوانه... (2)
آیا ندیدهاى که
خداوند از آسمان آبى فرستاد، سپس آن را به چشمههایى در زمین راه داد، آنگاه به وسیله کشتزارى که رنگهاى آن
گوناگون استبیرون مىآورد.
یکى از آثار این رحمت
الهى، آبهاى زیرزمینى است که با قرار گرفتن آن در چشمهها، چاهها، و قناتها ذخیرهاى براى بهره
بردارى از آن در موقع مناسب مىشود. خداوند در این آیه با
بیان نقش آبهاى زیرزمینى در حیات بخشیدن موجودات زنده، و سؤال از عامل اصلى و رساندن مردم به این آب،
مخاطبان خود را به رجوع به فطرت براى دریافت جواب آن، دعوت مىکند تا مردم متوجه شوند که تنها
قدرتى که در وقت نیاز باید به او رجوع کرد و به او
متکى بود، خداى قادر متعال است.
این ظاهر آیه است که
درک آن براى همه ممکن است; اما در باطن آن معانى عمیقى نهفته است که همه کس قدرت فهم آن را ندارند. فهم
باطن قرآن مخصوص معصومان و پاکانى است که به سرچشمه فیض
الهى و هدایت ربانى رسیده و از کوثر زلال آن سیراب شدهاند، آنها مىتوانند ما را از این پوسته رویین عبور دهند
و به مغز و محتوا برسانند.
آب مهمترین عامل
زندگى مادى بشر است، اما روح انسان نیز نیاز به چشمهاى دارد که او را از کوثر زلال معارف الهى سیراب کند و
حیات تازهاى در جانش بدمد و او را به اوج کمال
برساند. آن سرچشمه هدایت الهى است که بدون راهنما و (خضر راه) رسیدن به آن ممکن نیست.
قطع این مرحله بى
همرهى خضر مکن
ظلمات استبترس از
خطر گمراهى (3)
انبیا و اولیاى الهى
با نور هدایتخود براى رهایى مردم از تاریکیها از هیچ تلاش و کوششى دریغ نکرده، و هر کدام همانند
سرچشمهاى هستند که با تمام شدن آب آن، دوباره رحمت الهى
ریزش مىکند و آبهاى جدیدى جایگزین آن مىشود، و به همین جهت در زیاراتى از امام صادق، علیهالسلام، خطاب به
على، علیهالسلام، چنین آمده است:
السلام علیک یا...
مظهر الماء المعین (4)
سلام بر تو اى مظهر
آب روان!
از امام رضا،
علیهالسلام، درباره این آیه سؤال شد، حضرت فرمودند:
ماؤکم یعنى ابوابکم
که مراد از آن امامان
هستند که هر کدام ابواب الهى بین او و خلق اویند. (5)
اگر هر کدام از این
درهاى رحمت الهى بسته شود، سرچشمه حیات معنوى انسان بسته مىشود، و افراد هوشیار احساس سرگردانى مىکنند و
براى یافتن راهبرى دیگر تلاش مىکنند. به همین جهت
وقتى على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر، علیهالسلام، درباره تاویل این آیه سؤال کرد، حضرت فرمودند:
اذا فقدتم امامکم فلم
تروه فماذا تصنعون؟ (6)
هرگاه امامتان را
نیابید و او را نبینید چه مىکنید؟
اما خداوند هیچ گاه
زمین را خالى از حجت قرار نمىدهد و با سپرى شدن عمر هر کدام امام دیگرى مىفرستد، بنابراین امام صادق،
علیهالسلام، در تاویل این آیه مىفرمایند:
اذا غاب امامکم فمن
یاتیکم بامام جدید؟ (7)
هرگاه امامتان از شما
پنهان شود چه کسى امام جدید برایتان مىفرستد؟
با ختم نبوت و سپرى
شدن حیات امامان معصوم دوران غیبت فرا رسید. این دوران همچون آبى است که براى ذخیره به زمین فرو رود، به
امید روزى که با فراهم شدن زمینه جامعه براى پذیرش آن،
این ذخیره الهى فوران کند و تشنگان واقعى معرفت را سیراب کند. امام باقر، علیهالسلام، در تاویل آیه محل بحث
مىفرماید:
نزلت فى القائم،
علیهالسلام، یقول: ان اصبح امامکم غائبا عنکم لا تدرون این هو؟ فمن یاتیکم بامام ظاهر یاتیکم باخبار السموات و
الارض، و حلال الله و حرامه. ثم قال: و الله ما جاء
تاویل هذه الآیة و لابد ان یجیى تاویلها. (8)
این آیه درباره امام
قائم، علیهالسلام، نازل شده است. مىگوید:
اگر امامتان از شما غایب گردد و ندانید کجاست چه
کسى براى شما امامى مىفرستد که اخبار
زمین و آسمان و حلال و حرام خدا را براى شما بیاورد، سپس فرمود: سوگند به خدا، تاویل این آیه نیامده و سرانجام
خواهد آمد.
در روایتى است که
عمار از پیامبر اکرم، صلىاللهعلیهوآله، سؤال کرد که مهدى کیست؟ حضرت فرمودند:
اى عمار! خداوند
تبارک و تعالى با من پیمان بسته که از صلب حسین، نه امام بیرون آورد، و نهمین آنها از مردم پنهان مىشود،
سپس همین آیه را تلاوت کردند و فرمودند: غیبتى
طولانى دارد، به گونهاى که گروهى از عقیدهشان برمىگردند وگروه دیگر ثابت قدم مىمانند. پس وقتى آخرالزمان
شود خروج کند و دنیا را پر از قسط و عدل مىکند همانطور که از ظلم و جور پر شده است. (9)
بنابراین، «ظاهر آیه
مربوط به آب جارى است که مایه حیات موجودات زنده است، و باطن آیه مربوط به وجود امام علم و عدالت جهان گستر
اوست که آن نیز مایه حیات جامعه انسانى است.» (10)
اما وجه تشبیه آب به
امامان معصوم این است که، همانطور که آب رحمت الهى و مایه حیات مادى انسانهاست و بدون آب نمىتوان زندگى
کرد، امامان معصوم نیز رحمتخداوند و
وسیلهاى براى وجود حیات روحانى انسانها و سلامت جامعهاند، به همین جهت در حدیثى است که ابو حمزه از امام صادق،
علیهالسلام، سؤال کرد: آیا زمین بدون امام باقى مىماند؟
حضرت فرمودند:
لو بقیت الارض بغیر
امام لساخت (11)
اگر زمین بدون امام
باشد، اهل آن را فرو مىبرد.
آب وسیلهاى براى
زدودن پلیدیهاى ظاهرى است، امامان معصوم نیز وسیلهاى براى پاک کردن انسانها از پلیدیهاى درونى و شرک و جهل و
گناهاند.
آب با فرو رفتن در
زمین در آنجا ذخیره مىشود تا با برنامهریزى دقیق موجودات زنده از آن بهرهمند شوند. حضرت مهدى،
عجلاللهتعالىفرجه، نیز با غیبتخود ذخیرهاى براى
جهانیان است تا با ظهور خود در موقع مناسب، دنیا با بهرهگیرى از وجودشان راه تکامل و معنویت را پیش
گیرد و مردم به سعادت برسند.
البته باید توجه داشت
که آب پنهان در زمین، بدون تلاش و تحمل رنج و زحمتبه دست نمىآید. هرگاه انسان احساس تشنگى کند و در
زمین، آبى براى آشامیدن نیابد، براى رسیدن به آبهاى
زیرزمینى به حفر چاه و قنات مىپردازد. ظهور حضرت مهدى، علیهالسلام، نیز زمانى تحقق مىیابد که مردم مشتاق
عدالتشوند و با تلاش خود مقدمات آن را فراهم
کنند. و در این میان فقط مؤمنان واقعى هستند که فقدان وجود آن حضرت را احساس مىکنند و تشنه وصال اویند.
همچنانکه امام رضا، علیهالسلام، مىفرماید:
و کم من مؤمن متاسف
حران حزین عند فقد الماء المعین (12)
چه بسیارند مؤمنان
اندوهگین و بسیار تشنه که هنگام فقدان آن آب روان غمناک هستند.
کلام آخر این است که
این آبى که در دل زمین پنهان است، در همان حال نیز داراى خواص متعددى است که در علوم طبیعى ذکر شده
است. در حال غیبت نیز مردم از برکت وجودى حضرت مهدى،
علیهالسلام، بهرهمندند گرچه خود خبر ندارند، و چه بسیارند افرادى که در هنگام
گرفتارى به ایشان توسل جستهاند و مشکلشان حل شده است. و چه بسیارند گنهکارانى که از برکت وجود حضرت ولى عصر،
عجلاللهتعالىفرجه، نور هدایتبر قلبشان
تابیده و خود را از گمراهیها نجات دادهاند، با وجودى که با چشم ظاهرى، آن حضرت را ندیدهاند.
غیبت ایشان همچون
خورشیدى است که در پشت ابرها پنهان است، ولى مردم از نور وجودش استفاده مىکنند، همچنانکه از امام زمان
روایتشده است که فرمودند:
اما وجه انتفاع بى فى
غیبتى، فکالانتفاع بالشمس اذا غیبها عن الابصار السحاب، و انى لامان لاهل الارض کما ان النجوم امان
لاهل السماء، فاغلقوا ابواب السؤال عما لا
یعنیکم... (13)
اما کیفیت نفع رساندن
من در زمان غیبتم، همچون نفع رساندن خورشید است زمانى که ابرها آن را از چشمها پنهان نماید، و من ایمن
دهنده اهل زمینم، همچنانکه ستارگان ایمن دهنده اهل
آسمانند...
بنابراین، همانطور که
در بعضى مواقع به خاطر مصلحتبالاترى، خورشید به وسیله ابرها پنهان مىشود، ولى آثار وجودش قابل مشاهده
است و در همان حال مردم از آن بهره مىبرند، و هر لحظه
هم منتظر کنار رفتن ابرها و آشکار شدن خورشید هستند، در زمان غیبتحضرت مهدى، علیهالسلام، نیز، آن حضرت به خاطر
مصالحى از دیدهها پنهان است ولى، اولا: آثار
وجودش براى اهل بصیرت هویدا و روشن است، و ثانیا: مردم از وجود ایشان بهره مىبرند، و ثالثا: باید هر لحظه
منتظر کنار رفتن پرده غیبت و ظهور آن حضرت باشیم.
پى نوشتها:
1- سوره ص، آیه 28: «و ما خلقناالسماء و الارض و ما بینهما باطلا»; ما آسمان و زمین و آنچه در بین این دو مىباشد
را باطل خلق نکردیم .
2- سوره انفال، آیه7.
3- سوره آل عمران، آیه 108.
4- سوره بقره، آیه119.
5 - سوره نساء، آیه 170.
6- سوره اسراء، آیه 105 «و بالحق انزلناه و بالحق نزل»; مااو را به همراه حق نازل کردیم و همراه با حق نازل شد.
7- سوره فصلت، آیه 42 «لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه»; هیچگونه باطلى نه از پیش رو و نه از پشتسر به
سراغ آن نمىآید.
8 - سورهانفال، آیه 8.
9- سوره اسراء، آیه 81.
10- سورهانبیاء، آیه 18.
11- سوره رعد، آیه 8.
12- سوره روم، آیه 30.
13- همان ماخذ.
14- سوره آل عمران، آیه19: «ان الدین عندالله الاسلام.»
15- سوره آل عمران، آیه 85: «و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه.»
16- سوره فتح، آیه 28.
17- سوره رعد، آیه9; سوره مؤمنون: آیه 92; سوره سجدة، آیه6 و ...
18- سوره سبا، آیه3: «لایعزب عنه مثقال ذرة فىالسموات و لا فى الارض.»
19- سوره نساء، آیه87:«و من اصدق من الله حدیثا» ; چه کسى از خداوند راستگوتر است؟
20- سوره غافر، آیه 55 و77: «ان وعدالله حق.»
21- سورهتوبة، آیه 111: «و من اوفى بعهده منالله»; چه کسى از خداوند به عهدش وفادارتر است.
22- سوره فتح، آیه 10: «یدالله فوق ایدیهم.»
23- سورهانعام، آیه 18 و 61: «و هو القاهر فوق عباده.»
24- سوره صف، آیه 8 .
25- سوره توبه، آیه 32.
26- سوره طه، آیه 132.
27- سوره اعراف، آیه 128 و سوره قصص، آیه83.
28- سید محمد حسین طباطبائى، تفسیر المیزان. ج 4، ص 208 ، ترجمه سیدمحمدباقر موسوى همدانى، قم ، دفتر انتشارات اسلامى).
29- همان ماخذ ، ج 4، ص 210.
30- فخر رازى ، تفسیر الکبیر، ج16، ص 42.
31- ابوعلى فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، ج 5، ص 38.
32- نورالثقلین، ج 2، ص 211، حدیث 122.
33- همان ماخذ، ج 2، ص 212، حدیث 124.
34- همان ماخذ، ج 2، ص 212، حدیث123.
35- جلال الدین السیوطى،الدرالمنثور ، ج 4، ص176، بیروت ، دارالفکر.
36 - القرطبى، الجامع الاحکام القرآن ، ج 8 ، ص 121 ،
بیروت ، دار احیاء التراث العربى.
37- همان ماخذ ، ج 8 ، ص 122.
38- ابوداود، صحیح ابى داود ، ج 2، ص207.
39- احمد بن حنبل ، مسند احمد ، ج3، ص36
40- سوره حج (22)، آیه 41.
41- سوره نور(24)، آیه 52.
42- سوره حشر(59)، آیه9; سوره تغابن (64)، آیه16.
43- الحرالعاملى، محمد بن الحسن، وسائلالشیعة، ج5، باب 1، از ابواب ما تجب فیهالزکاة، حدیث6، ص4.
44- العروسى، عبد على بن جمعه، نورالثقلین، ج3، ص506.
45- همان.
46- المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج51، ص75.
47- المتقىالهندى، علاءالدین، کنزالعمال، ج14، صص262-261، حدیث38653.
48- بخشى از دعاى افتتاح.
پىنوشتها:
1. سوره انعام (6)، آیه 62.
2. الفیض الکاشانى، محسن بن مرتضى، نوادر الاخبار، ص57، ج 1.
3. سوره یونس (10)، آیه 12.
4. همان، آیه23 و 22.
5. سوره عنکبوت (29)، آیه 65.
6. سوره اعراف (7)، آیه 94.
7. سوره انعام (6)، آیه 42و43.
8. المتقى الهندى، علاء الدین على، کنز العمال، ج 14، ص 265، ح38667.
9. همان، ص 275، ح 38708.
10. الصافى الگلپایگانى، لطف الله، منتخب الاثر، ص223.
11. العروسى الحویزى، عبد على بن جمعة، تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 94.
12. همان.
پىنوشتها:
1. سوره ملک (67)، آیه 30.
2. سوره زمر (39)، آیه 21.
3. لسان الغیب حافظ شیرازى.
4. المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج97، ص375.
5. همان، ج 24، ص 100، ح 1.
6. همان، ح 2.
7. همان، ح3.
8. العروسى الحویزى، عبد على بن جمعة، تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص387.
9. الخداز، على بن محد بن على، کفایه الاثر، قم، انتشارات بیدار، 1401، ص 121.
10. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 24، ص360.
11. الکلینى، محمد بن یعقوب، الکافى، ج 1، ص179، ح 10.
12. المجلسى، محمدباقر، همان، ج 52، ص289.
13. همان، ص 92.