بهبود پورتال

02188272631   09381006098  
تعداد بازدید : 108
2/2/2023
اشاره:
این‌ مقاله‌ وامدار راهنمایی‌های‌ ارزنده‌ی‌ جناب‌ آقای‌ احمد ضیایی‌ است‌. ایشان‌ در مدت‌ چند ماهی‌ که‌ ریاست‌ پژوهشگاه‌ فرهنگ‌ و هنر اسلامی‌ را برعهده‌ داشتند، پس‌ از خواندن‌ نسخه‌ی‌ آماده‌ی‌ چاپ‌ کتابم‌ پیرامون‌ جایگاه‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌ فیلم‌ مردم‌پسند، نگارش‌ مقاله‌ای‌ را در همین‌ زمینه‌ به‌ من‌ محول‌ کردند. با وجودی‌ که‌ در حوزه‌ معارف‌ اسلامی‌ از آشنایی‌ کافی‌ و بایسته‌ای‌ برخوردار نبودم‌، اما کوشش‌ کردم‌ با بهره‌گیری‌ از اصطلاحات‌ دینی‌ پژوهش‌ خویش‌ را سامان‌ دهم‌.
اینک‌، نتیجه‌، این‌ پژوهش‌ به‌ صورت‌ جستاری‌ برای‌ دستیابی‌ به‌ تحلیل‌ مناسب‌ از سازوکار پدیده‌ی‌ هنر مردم‌پسند بر مبنای‌ نیازهای‌ فطری‌ و غریزی‌ در اندیشه‌ی‌ دینی‌ و با هدف‌ بهره‌گیری‌ از آن‌ آماده‌ شده‌ است‌. امیدوارم‌ کوشش‌ من‌ جهت‌ تبیین‌ فیلم‌ مردم‌پسند در یک‌ محتوای‌ فرهنگی‌ دینی‌ به‌ ارائه‌ یک‌ الگو مناسب‌ نزدیک‌ شده‌ باشد تا کارشناسان‌ معارف‌ اسلامی‌ برای‌ تقویت‌ و غنی‌سازی‌ آن‌ اقدام‌ کنند. 

مقدمه: 

هنر مردم‌پسند (popular art) بیش‌ از چند قرن‌ قدمت‌ ندارد و به‌ پیدایی‌ شهرهای‌ صنعتی‌ پس‌ از ظهور شیوه‌ی‌ تولید سرمایه‌داری‌ مربوط‌ می‌شود. این‌ هنر در ابتدا در برخی‌ از شهرهای‌ بزرگ‌ اروپا مثل‌ لندن‌ و در میان‌ طبقه‌ کارگر به‌وجود آمد، ولی‌ با توسعه‌ بیش‌تر شهرها و پیدایی‌ طبقه‌ی‌ متوسط‌، این‌ طبقه‌ نقش‌ بسیار مهمی‌ در رونق‌ هنر مردم‌پسند بر عهده‌ گرفت‌.
اگرچه‌ هنر مردم‌پسند در ابتدا به‌ ترانه‌ و موسیقی‌، کاریکاتور و داستان‌های‌ پلیسی‌ و ماجراجویانه‌ منحصر می‌شد، ولی‌ ظهور رسانه‌هایی‌ مانند رادیو، تلویزیون‌، عکسی‌ و سینما که‌ اساساً تکنولوژیک‌اند، گستره‌ هنرهای‌ مردم‌پسند را بی‌سابقه‌ای‌ توسعه‌ داد. تأثیرهای‌ اجتماعی‌ بسیار شدید آن‌ هنگامی‌ آشکارتر شد که‌ هنرهای‌ مردم‌پسند و رسانه‌های‌ ارتباطی‌ (مطبوعات‌، فیلم‌ و تلویزیون‌) با یکدیگر پیوند ناگستنی‌ یافتند.
نکته‌ی‌ قابل‌ ذکر آن‌ است‌ که‌ مردم‌شناسان‌ همواره‌ از هنر«عامه‌» (folklore) ی‌ شهری‌ در کنار هنر عامه‌ی‌ روستایی‌ و عشایری‌ سخن‌ گفته‌، آن‌را در شهرهای‌ قدیم‌ و جدید بررسی‌ کرده‌اند. اما هنر مردم‌پسند صرفاً نتیجه‌ی‌ زندگی‌ در شهرهای‌ صنعتی‌ و امروزی‌ است‌ و از اساس‌ با هنر عامه‌ی‌ شهری‌ مورد نظر مردم‌شناسان‌ تفاوت‌ دارد. زیرا این‌ هنر بر اثر ظهور و رشد شیوه‌ی‌ تولید سرمایه‌داری‌ به‌وجود آمده‌ است‌ و با گذشته‌ یک‌سان‌ نیست‌. از این‌رو، بررسی‌ آن‌ در محدوده‌ی‌ مردم‌شناسی‌ باقی‌ نمی‌ماند، بلکه‌ وارد قلمرو جامعه‌شناسی‌ فرهنگ‌ نیز می‌گردد.


طرح‌ مسئله‌:

جذابیت‌ نزد مخاطب‌ از عوامل‌ اصلی‌ در هنر مردم‌پسند است‌. به‌ همین‌ دلیل‌، بسیاری‌ از هنرشناسان‌ و نقادان‌ نخبه‌گرا آن‌ را اصلاً شایسته‌ی‌ عنوان‌ هنر نمی‌دانند و هنر حقیقی‌ را دور از خواسته‌های‌ نازل‌ مردم‌ قرار می‌دهند. 
تا قبل‌ از شکل‌گیری‌ طبقه‌ متوسط‌ در روزگار ما، هنر عالی‌ (high art) از سوی‌ اشرافِ فرهیخته‌ و طبقات‌ ممتاز جامعه‌ حمایت‌ می‌شد و هنرمند نیز چاره‌ای‌ نداشت‌ جز آن‌که‌ در میان‌ آنان‌ به‌سر برد. بنابراین‌، پسندِ مردم‌ شرط‌ هنری‌ بودن‌ دانسته‌ نمی‌شد، آن‌هم‌ مردمی‌ که‌ به‌ طور معمول‌ فاقد ذوق‌ پرورش‌یافته‌ بودند. در حالی‌که‌ ویژگی‌ اصلی‌ هنر مردم‌پسند این‌ است‌ که‌ مردم‌ تأمین‌کننده‌ واقعی‌ منابع‌ مالی‌ آن‌ هستند، زیرا آن‌ها با خریدن‌ بلیت‌، حمایتی‌ مشابه‌ همان‌ افراد طبقه‌ ممتاز سابق‌ انجام‌ می‌دهند.
به‌رغم‌ افراد مخالف‌ با هنر مردم‌پسند، به‌ نظر می‌رسد که‌ این‌ هنر، ضرورت‌ روزگار ماست‌ و هیچ‌ جامعه‌ای‌ که‌ زندگی‌ امروزی‌ داشته‌ باشد، از آن‌ گریزی‌ ندارد. علاوه‌ بر جامعه‌شناسان‌ و مردم‌شناسان‌، متولیان‌ دین‌ نیز بایستی‌ برای‌ تبلیغ‌ مفاهیم‌ و دستورهای‌ دینی‌، به‌ این‌ نوع‌ از هنر که‌ دارای‌ مخاطبان‌ فراوانی‌ است‌، با دیده‌ی‌ تأمل‌ بنگرند. نکته‌ی‌ حائز اهمیت‌ برای‌ متولیان‌ دین‌ آن‌ است‌ که‌ بهره‌گرفتن‌ از هنر از ضروریات‌ تبلیغ‌ دینی‌ است‌، به‌ ویژه‌ آن‌ که‌ دین‌ و هنر دارای‌ ریشه‌ مشترکی‌ هستند. شواهد باستان‌شناسی‌ و مطالعات‌ جامعه‌شناسی‌ هنر نیز نشان‌ می‌دهد که‌ دین‌ از دل‌ هنر برخاسته‌ است‌ و به‌ قول‌ هگل‌، فیلسوف‌ مشهور آلمانی‌، دین‌ اولیه‌ی‌ بشر یک‌ دینِ هنری‌ بوده‌ است‌.
در روزگار پارینه‌سنگی‌ که‌ جماعت‌های‌ کوچک‌ انسانی‌ در کنار یکدیگر می‌زیستند، شخصی‌ که‌ پزشک‌ و برطرف‌کننده‌ بیماری‌های‌ جسمی‌ و روانی‌ آن‌ها بود، در عین‌ حال‌، وظایف‌ یک‌ جادوگر و هنرمند را هم‌ انجام‌ می‌داد. شاید امروزه‌ جادو را جزء خرافات‌ بدانیم‌، ولی‌ برای‌ انسان‌ اولیه‌ جزئی‌ از امور واقعی‌ زندگی‌ محسوب‌ می‌شد. از آنجا که‌ هنوز تمایزی‌ میان‌ خیال‌ و واقعیت‌ در ذهن‌ او شکل‌ نگرفته‌ بود، جادو به‌ معنای‌ قدرت‌ تصرف‌ در عالم‌ از طریق‌ تخیل‌ بود و جادوگر چنین‌ نقشی‌ را به‌ طور ویژه‌ بر عهده‌ داشت‌.
جذابیت‌ کارهای‌ هنری‌ این‌ جادوگران‌ همان‌ قدرت‌ تصرف‌ در عالم‌ به‌ واسطه‌ی‌ نیروی‌ خیال‌ بود. همان‌طور که‌ مشاهده‌ی‌ حرکات‌ جادوگر برای‌ دورکردن‌ ارواح‌ خبیث‌ یا شفا دادن‌ بیمار برای‌ انسان‌ اولیه‌ جذاب‌ و تماشایی‌ بود، امروزه‌، اعمال‌ هنرمندان‌ و آثار آنان‌ ما را به‌شدت‌ مجذوب‌ خویش‌ می‌کند.
اگرچه‌ دین‌ و هنر قدمتی‌ بسیار دیرینه‌ دارند، اما حضور مادی‌ دین‌ همواره‌ یک‌سان‌ نبوده‌ است‌، به‌ ویژه‌ در روزگار ما که‌ دینداری‌ غالب‌ نیست‌. البته‌ این‌ موضوع‌ به‌ معنی‌ اضمحلال‌ دین‌ نیست‌، بلکه‌ در محاق‌ قرار گرفتن‌ آن‌ است‌ وگرنه‌ بشر به‌طور فطری‌ خداجو است‌. هنر نیز همانند دین‌، هیچگاه‌ جوامع‌ انسانی‌ را ترک‌ نکرده‌ است‌. این‌ می‌تواند دلیل‌ قانع‌کننده‌ای‌ باشد که‌ تبلیغ‌ دین‌ بدون‌ به‌کارگیری‌ هنر ماندگار نیست‌.
برای‌ هنر تعاریف‌ بسیاری‌ ارائه‌ شده‌ است‌. که‌ بعضی‌ شبیه‌ و در برخی‌ موارد متضادند. این‌ نکته‌ نشان‌دهنده‌ی‌ ذات‌ دشواریاب‌ هنر است‌. در هر حال‌، اگر بخواهیم‌ تعریفی‌ خلاصه‌شده‌ و تا حدی‌ مشترک‌ از هنر عرضه‌ کنیم‌، چنین‌ خواهد شد: هنر بیان‌ زیبا و نوین‌ از اندیشه‌ها و احساس‌های‌ آدمی‌ است‌ که‌ توسط‌ هنرمند و به‌ منظور تأثیر گذاشتن‌ بر دیگران‌ به‌ وجود می‌آید. بنابراین‌، اثر هنری‌ یک‌ کنش‌ ارتباطی‌ مؤثر (effective communication) است‌ که‌ برای‌ تأثیر گذاشتن‌ بر مخاطب‌ خلق‌ می‌شود و هنرمند هیچگاه‌ آن‌ را برای‌ سایه‌ یا دل‌ خویش‌ نمی‌آفریند. بعثت‌ یک‌ پیامبر الهی‌ نیز به‌ مثابه‌ یک‌ کنش‌ ارتباطی‌ است‌ و هر رسولی‌ برای‌ رساندن‌ پیام‌ خداوند، می‌کوشید تا بر مخاطبش‌ تأثیر بگذارد. ارتباط‌های‌ میان‌ افراد را می‌توان‌ در دو قطب‌ اثربخش‌ یا غیراثربخش‌ قرار داد. هر کنش‌ ارتباطی آگاهانه‌ و هدفمند که‌ از سوی‌ یک‌ شخص‌، فرضاً میان‌ هنرمند با دیگران‌ برقرار شود، دارای‌ دو جنبه‌ی‌ کاملاً اساسی‌ است‌: اول‌، متوجه‌ی‌ موفقیت‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ اهداف‌ و خواسته‌های‌ فرستنده‌ی‌ پیام‌ به‌ گیرنده‌ است‌؛ دوم‌، احساس‌ رضایت‌ و خوشنودی‌ است‌ که‌ فرستنده‌ و گیرنده‌ در نتیجه‌ی‌ کنش‌ متقابل‌ ارتباطی‌ با یکدیگر احساس‌ می‌کنند.
ویژگی‌های‌ یک‌ ارتباط‌ اثربخش‌ را می‌توان‌ در پنج‌ عامل‌ از یکدیگر تفکیک‌ کرد: گشودگی‌، همدلی‌، حمایتگری‌، مثبت‌گرایی‌ و تساوی‌. در این‌ میان‌، عامل‌ همدلی‌ اهمیت‌ زیادی‌ در زمینه‌ی‌ ارتباط‌ میان‌ هنرمند و مخاطب‌ دارد؛ زیرا مخاطب‌ از طریق‌ احساسی‌ درونی‌ که‌ بر اثر مواجهه‌ شدن‌ با اثر هنری‌ پیدا می‌کند، با هنرمند همدلی‌ می‌کند. در واقع‌، همدلی‌، یافتنِ احساس‌ مشترک‌ است‌ و در اصطلاح‌ علم‌ ارتباطات‌، فرستنده‌ی‌ پیام‌ و گیرنده‌، هر دو، به‌ یک‌ احساس‌ یگانه‌ دست‌ یافته‌اند. 1
در روزگار بسیار دور و در جمع‌ انسان‌های‌ اولیه‌، هنر فعالیتی‌ همگانی‌ بود و اگرچه‌ جادوگر وظایف‌ پزشک‌ و هنرمند را نیز به‌ عهده‌ داشت‌، اما کار او مرتبط‌ با جمع‌ بود و افراد قبیله‌ همگی‌ با هم‌ در مراسم‌ شرکت‌ می‌کردند. از این‌رو، هنرمند دقیقاً در متن‌ زندگی‌ افراد جامعه‌ قرار داشت‌. این‌ ویژگی‌ همگانی‌ بودن‌ هنر، تا حدودی‌ زیادی‌، کارکرد آن‌را به‌ دین‌ شبیه‌ سازد. زیرا دین‌ نیز برای‌ همگان‌ است‌ و به‌ خاص‌ و عام‌ تقسیم‌بندی‌ نمی‌شود. اما در و گذشت‌ ایام‌، هم‌ هنر و هم‌ دین‌ به‌ خاص‌ و عام‌ تجزیه‌ شدند. نگاهی‌ به‌ تاریخ‌ اجتماعی‌ هنر نشان‌ می‌دهد که‌ با تغییراتی‌ که‌ در ساختار اجتماعی‌ جماعت‌های‌ انسانی‌ به‌وجود می‌آمد، برخی‌ به‌ عنوان‌ هنرمند از سایرین‌ متمایز می‌شدند. هنری‌ که‌ آن‌ها ارائه‌ می‌کردند، مورد حمایت‌ طبقات‌ برتر جامعه‌ قرار داشت‌ و به‌ عنوان‌ هنر عالی‌ شناخته‌ می‌شد. آن‌ هنری‌ هم‌ که‌ بین‌ مردم‌ رواج‌ داشت‌، هنر نازل‌ به‌ حساب‌ می‌آمد و در بهترین‌ طبقه‌بندی‌ها، تحت‌ عنوان‌ هنر عامه‌ (فولکلور) قرار داده‌ می‌شد.
نگاهی‌ به‌ ادیان‌ الهی‌ در گستره‌ی‌ تاریخ‌ نیز نشان‌ می‌دهد که‌ پیامبران‌ خدا نیز دین‌ را بر همگان‌ عرضه‌ می‌کردند و برای‌ آنان‌ طبقات‌ ممتاز فرقی‌ با مردم‌ معمولی‌ نداشت‌، ولی‌ به‌ مرور پس‌ از دور شدن‌ از پیام‌ و رسالت‌ اولیه‌ی‌ آن‌ پیامبر الهی‌، پیروانش‌ به‌ عام‌ و خاص‌ تقسیم‌ می‌شدند. بر اثر این‌ جداسازی‌ها، ایمان‌ دینی‌ عوام‌ از سر شوریدگی‌ و اعتقاد خواص‌، ناشی‌ از عقل‌ ارزیابی‌ شد. در حالی‌که‌ در هنگام‌ حضور آن‌ پیامبر، هیجان‌ و خرد در یکدیگر جمع‌ بودند. 
در قلمرو هنر نیز ابتدا میان‌ زیبایی‌ و مفید بودن‌ تمایزی‌ وجود نداشت‌، اما به‌ مرور هنرهایی‌ به‌ عنوان‌ «هنرهای‌ زیبا» (fine art) شکل‌ گرفتند که‌ معمولاً جذابیتی‌ برای‌ عموم‌ جامعه‌ نداشتند، اما نخبگان‌ از آن‌ها لذت‌ می‌بردند. همین‌ نخبگان‌ هنر عوام‌ را ناشی‌ از تمایل‌ به‌ مفیدبودن‌ و کاربرد داشتن‌ می‌دانستند و آن‌را با عنوان‌هایی‌ همچون‌ «هنرهای‌ کاربردی‌» (applied art) تحقیر می‌کردند.
انسان‌ هم‌ موضوع‌ آثار هنری‌ (بیان‌ اندیشه‌ها و احساس‌های‌ او) و هم‌ هدف‌ آثار هنری‌ (برای‌ تأثیر گذاشتن‌ بر دیگران‌) است‌. از این‌رو، در قلمرو هنر دینی‌ باید ابتدا ببینیم‌ ادیان‌ الهی‌ به‌طور کلی‌ چه‌ نظری‌ نسبت‌ به‌ انسان‌ دارند و ثانیاً، نظر دین‌ اسلام‌ در این‌باره‌ چیست‌. 
آنچه‌ از مروری‌ بر اندیشه‌های‌ دینی‌ استنباط‌ می‌شود این‌ است‌ که‌ «انسان‌شناسی‌» (anthropology) در دین‌ ورای‌ یافته‌های‌ باستان‌شناسی‌، ژنتیک‌ مولکولی‌ و قلمرو علوم‌ تجربی‌ است‌. تمامی‌ ادیان‌ الهی‌ انسان‌ را موجودی‌ می‌دانند که‌ چند صباحی‌ در این‌ کره‌ خاکی‌ به‌ سر می‌برد و عاقبت‌ به‌ سرای‌ باقی‌ خواهد شتافت‌ و در روز واپسین‌، هرکس‌ به‌ ثواب‌ اعمال‌ خیر و شر خویش‌ می‌رسد. در نظر ادیان‌، آغاز و انجام‌ جهان‌ برای‌ سعادتمندی‌ انسان‌ است‌ تا او به‌ کمالات‌ خویش‌ دست‌ یابد.
در منابع‌ اسلامی‌، خلقت‌ انسان‌ با توضیحات‌ مفصلی‌ ذکر شده‌ است‌؛ از جمله‌ این‌که‌ خداوند خلقت‌ انسان‌ را به‌ گونه‌ای‌ انجام‌ داد که‌ با سایر خلقت‌هایش‌ تفاوت‌ ماهوی‌ داشت‌. خداوند کالبد جسمانی‌ انسان‌ را از آب‌ و خاک‌ ساخت‌ 2 و سپس‌ به‌ این‌ پیکر، از روح‌ خویش‌ جان‌ دمید 3 که‌ این‌ امر تعجب‌ فرشتگان‌ و نیز عصیان‌ شیطان‌ را موجب‌ گشت‌ 4 . ترکیب‌ شدن‌ انسان‌ از ماده‌ و روح‌ باعث‌ می‌شود که‌ انسان‌ موجودی‌ دوسویه‌ باشد. (زمینی‌ و آسمانی‌) وقتی‌ می‌گوییم‌ زمینی‌، یعنی‌ آن‌که‌ انسان‌ با سایر موجودات‌ کره‌ ارض‌، اعم‌ از جماد،نبات‌ و حیوان‌ مشترکات‌ خاکی‌ دارد. آن‌چه‌ او را از این‌ نوع‌ زمینیان‌ متمایز می‌کند، سهم‌ داشتن‌ از آسمانیان‌ است‌. در اصول‌ کافی‌ روایتی‌ از معصوم‌، پیرامون‌ دوگانگی‌ در انسان‌ چنین‌ آمده‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ فرشته‌ را از عقل‌ محض‌ آفرید و حیوان‌ را از شهوت‌، اما انسان‌ را از ترکیب‌ این‌ دو خلق‌ کرد.

نیازهای‌ غریزی‌ و فطری‌

انسانی‌ که‌ در وضعیتی‌ بینابین‌ فرشته‌ و حیوان‌ قرار دارد، آیا نیازها و خواسته‌هایی‌ ندارد تا برای‌ برآوردنشان‌ گامی‌ بردارد؟ از منظر انسان‌شناسی‌ دینی‌، تمامی‌ موجوداتی‌ که‌ آفریده‌ خداوند هستند، به‌ او نیازمندند. درباره‌ی‌ انسان‌ می‌توان‌ نیازهای‌ مختلف‌ او را به‌ دو گروه‌ غریزی‌ و فطری‌ تقسیم‌ کرد. نیازهای‌ غریزی‌، نیازهای‌ ثابت‌ و یک‌سان‌ هستند که‌ دائماً تکرار می‌شوند و در همه‌ی‌ ابناء بشر مشترک‌ است‌. غریزه‌ یک‌ حالت‌ نیمه‌آگاهانه‌ سرشتی‌ است‌ که‌ اکتسابی‌ نیست‌ و به‌ موجب‌ آن‌ هر حیوان‌ طریق‌ ادامه‌ی‌ بقای‌ خویش‌ و شیوه‌های‌ رفع‌ نیازهایش‌ را بدون‌ آن‌که‌ آموخته‌ باشد، می‌داند. 
فطرت‌ نیز یک‌ امر تکوینی‌ همانند غریزه‌ است‌، با این‌ تفاوت‌ که‌ آگاهانه‌تر است‌ 5 . برای‌ نمونه‌، نیازهایی‌ مانند خوردن‌ و آشامیدن‌، سرپناه‌ جستن‌ و یافتن‌ جفت‌ را می‌توان‌ به‌ عنوان‌ نیازهای‌ غریزی‌ برشمرد. اما نیازهای‌ فطری‌ آن‌هایی‌ هستند که‌ گرچه‌ در همگان‌ وجود دارند ولی‌ در سطح‌ بالاتری‌ نسبت‌ به‌ غرائز قرار دارند و به‌ اصطلاح‌، نشانه‌ی‌ تمایز انسان‌ از حیوان‌اند. نیازهای‌ غریزی‌ میان‌ انسان‌ و حیوان‌ مشترک‌ است‌ و همواره‌ ثابت‌ باقی‌ می‌ماند، اما نیازهای‌ فطری‌ مانند میل‌ به‌ عدالت‌، زیبایی‌ و نوجویی‌ که‌ مختص‌ انسان‌ است‌، دچار شدت‌ و ضعف‌ می‌گردد. چنین‌ حالتی‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ در حیوانات‌ مشاهده‌ نمی‌شود.
امروزه‌، در علم‌ روانشناسی‌، معنای‌ نیازهای‌ فطری‌ و غریزی‌ از یکدیگر متمایز نیست‌؛ هم‌چنان‌که‌ تفاوت‌ میان‌ انسان‌ و حیوان‌ نیز تنها در میزان‌ تکامل‌ جسمانی‌ منحصر شده‌ است‌. بر این‌ اساس‌، به‌ هیچ‌وجه‌ آموزه‌های‌ دینی‌ موردتوجه‌ قرار نمی‌گیرد؛ بلکه‌ سعی‌ می‌گردد از جایگاه‌ علم‌ و طرح‌ بحث‌ انگیزه‌ها (motives) به‌ بررسی‌ رفتارهای‌ غیرآموختنی‌ (فطری‌) انسان‌ در کنار رفتارهای‌ آموختنی‌ پرداخته‌ شود.
با این‌ وجود در آغاز قرن‌ بیستم‌، پاره‌ای‌ پژوهش‌ها در نزد رفتارشناسان‌ به‌ این‌ تعریف‌ از نیاز (need) منجر شد: «حالت‌ تنشی‌ است‌ که‌ در نتیجه‌ی‌ کمبود یا اختلال‌ تعادل‌ بدنی‌ یا روانی‌ در موجود زنده‌ پیدا می‌شود؛ خواه‌ این‌ کمبود مادی‌ باشد یا غیرمادی‌، درونی‌ باشد یا بیرونی‌. با از بین‌ رفتن‌ یا جبران‌ این‌ کمبود و اختلال‌، نیاز مربوط‌ از بین‌ می‌رود یا ارضا می‌شود».
مزلو (A. H. Maslow) ، روان‌شناس‌ امریکایی‌، از جمله‌یرفتارشناسانی‌ است‌ که‌ در زمینه‌ی‌ طبقه‌بندی‌ نیازهای‌ انسانی‌ نظریه‌پردازی‌ کرده‌ و هرم‌ نیازهای‌ مطرح‌شده‌ از سوی‌ او بسیار مشهور است‌. او بر پایه‌ی‌ تفاوت‌ نیازهای‌ اولیه‌ که‌ منشاء جسمانی‌ دارند و نیازهای‌ ثانویه‌ که‌ منشأ روانی‌ دارند، یک‌ هرم‌ هفت‌ طبقه‌ ترسیم‌ کرد که‌ (قاعده‌ی‌) آن‌، نیازهای‌ جسمانی‌ و رأس‌ آن‌، نیازهای‌ زیبایی‌شناختی‌ (هنری‌) قرار دارد. 

نیاز زیبایی‌شناختی‌
نیازشناختی‌
نیاز به‌ خودشکفتگی‌ 
(self-actvlisation)
نیاز به‌ ارزشمندی‌ و احترام‌
نیاز به‌ محبت‌ و تعلق‌خاطر
نیاز سلامتی‌ و ایمنی‌(سرپناه‌، مسکن‌)
نیاز جسمانی‌
توضیح‌ آن‌که‌ نیازهای‌ طبقه‌های‌ یکم‌ و دوم‌ را باید در زمره‌ی‌ نیازهای‌ اولیه‌ای‌ محسوب‌ کرد که‌ نزد همگان‌ کمابیش‌ وجود دارد، اما ممکن‌ است‌ نوساناتی‌ داشته‌ باشد. مثلاً همة‌ انسان‌ها نیازمند غذا برای‌ رفع‌ گرسنگی‌ هستند، اما برخی‌ها پُرخور و برخی‌ کم‌خورند. نکته‌ی‌ قابل‌توجه‌ در این‌ طبقه‌بندی‌ هفت‌گانه‌ این‌ است‌ که‌ نیازهای‌ جسمانی‌ و سلامتی‌ و ایمنی‌ که‌ نیازهای‌ اولیه‌اند، کاملاً جنبه‌ی‌ انفرادی‌ دارند ولی‌ نیاز به‌ محبت‌ و تعلق‌خاطر (طبقه‌ سوم‌) و نیاز به‌ ارزشمندی‌ و احترام‌ (طبقه‌ چهارم‌) جنبه‌ای‌ اجتماعی‌ دارند و هر شخص‌ می‌کوشد در ارتباط‌ با دیگران‌، آن‌ نیازها را برطرف‌ سازد. نیازهای‌ طبقه‌ پنجم‌، ششم‌ و بالاخره‌، هفتم‌، بار دیگر همانند نیازهای‌ طبقه‌های‌ یکم‌ و دوم‌ نیازهای‌ فردی‌ هستند، با این‌ تفاوت‌ که‌ شخص‌ به‌دنبال‌ رسیدن‌ به‌ تعالی‌ روانی‌ است‌. جالب‌ این‌که‌ نیاز به‌ خودشکفتگی‌ یا تحقق‌ ذات‌، تا زمانی‌که‌ شخص‌ به‌ خودشناسی‌ و شناخت‌ استعدادهایش‌ نرسد، حاصل‌ نمی‌شود. این‌ خودشناسی‌ را می‌توان‌ همانند آموزه‌های‌ دینی‌ درنظر گرفت‌ که‌ مقدمه‌ی‌ خداشناسی‌ است‌.
در طبقه‌ی‌ ششم‌، گرایش‌ به‌ فهم‌ و ادراک‌ حقایق‌ باعث‌ می‌شود که‌ پاره‌ای‌ افراد حتی‌ از خواب‌ و خوراک‌ که‌ از نیازهای‌ اولیه‌ است‌، صرف‌نظر کنند تا در عوض‌ بتوانند چنین‌ گرایش‌های‌ متعالی‌ را پاسخ‌ دهند. 
رأس‌ هرم‌، طبقه‌ی‌ هفتم‌، جایگاه‌ گرایش‌ها و نیازهای‌ زیبایی‌شناختی‌ (هنری‌) است‌. این‌ نیاز متعالی‌ را در انسان‌ باید همان‌ نیاز به‌ خلاقیت‌ و آفرینش‌ دانست‌ که‌ افراد معدودی‌ درصدد پاسخگویی‌ به‌ آن‌ برمی‌آیند. بنابراین‌، حاصل‌ اندیشه‌ی‌ مزلو در هرم‌ نیازهای‌ انسانی‌ این‌ است‌ که‌ هر انسانی‌ علاوه‌ بر داشتن‌ انگیزه‌ برای‌ ارضای‌ نیازهای‌ جسمانی‌ خویش‌، دارای‌ انگیزه‌های‌ بالاتری‌ برای‌ ارضای‌ نیازهای‌ عالی روانی‌ خویش‌ نیز است‌. 6
در قرآن‌ کریم‌، کلمه‌های‌ « فطر » و « فطرت‌ » در کنار کلمه‌ی‌ «بدع‌» که‌ به‌ معنای‌ آفرینش‌، است‌ بارها به‌ کار رفته‌ است‌. اما معنای‌ « فطر » تفاوت‌ ظریفی‌ با بدع‌ دارد که‌ توضیح‌ آن‌ به‌ درک‌ معنای‌ فطرت‌ کمک‌ می‌کند. « بدع‌ » به‌ معنای‌ آفرینش‌ و خلق‌ یک‌ چیز بدون‌ سابقه‌ قبلی‌ است‌، ولی‌ فطر یعنی‌ شکافته‌شدن‌ و سر بیرون‌ آوردن‌ چیزی‌ به‌ هنگام‌ خلق‌ آن‌ است‌. برای‌ مثال‌، « بدیع‌السموات‌ » بودن‌ خداوند یعنی‌ خلقت‌ ابتکاری‌ آسمان‌ها که‌ هیچ‌ سابقه‌ای‌ در گذشته‌ ندارد اما « فاطرالسموات‌ » یعنی‌ خلقت‌ آسمان‌ها به‌ طریقی‌ که‌ بی‌سابقه‌ بوده‌، اما به‌ واسطه‌ی‌ شکافته‌شدن‌ و بیرون‌ آمدن‌ است‌ 7 . 
در قرآن‌ کریم‌، کلمه‌ی‌ «فطرت‌» منحصراً برای‌ رابطه‌ی‌ میان‌ انسان‌ و دین‌ آمده‌ است‌: فَأقِمْ وَجْهَکَ لِلِدّینِ حَنیفا فِطْرةَاللّهِالتّی‌ فَطَرَالنَّاسَ عَلَیها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِاللّهِ ذلِکَالدِّینُالْقَیمُ وَ لَکِنّ أکْثَرِالنّاسِ لاَ یعْلَمُونَ (روم‌ ـ 30)
(پس‌ ای‌ رسول‌، مستقیم‌ روی‌ به‌ جانب‌ دین‌ حنیف‌ بیاور و پیوسته‌ از طریق‌ فطرت‌ خدا، که‌ فطرت‌ مردم‌ بر آن‌ اساس‌ آفریده‌ شده‌، پیروی‌ کن‌ که‌ خلقت‌ خدا تغییرناپذیر است‌. این‌ است‌ دین‌ استوار اما اکثر مردم‌ نمی‌دانند.)
یعنی‌ انسان‌ به‌ گونه‌ای‌ خاص‌ آفریده‌ شده‌ است‌ که‌ با سایر خلقت‌ها متفاوت‌ است‌. 8 این‌ آفرینشِ خاص‌، آماده‌ی‌ پذیرش‌ دین‌ حنیف‌ (اسلام‌) است‌ و مردم‌ به‌ طریق‌ طبیعی‌ رو به‌ فطرت‌ (دین‌) دارند، مگر آن‌که‌ عواملی‌ آن‌ها را باز دارد 9 .
بر اساس‌ حرکت‌ تکاملی‌ همه‌ موجودات‌، انسان‌ نیر دائماً به‌ طور تکوینی‌ تمایل‌ دارد که‌ از غریزه‌ به‌ سمت‌ فطرت‌ حرکت‌ کند و این‌ سیر تکاملی‌ از غریزه‌ به‌ فطرت‌ یا از نفس‌ به‌ عقل‌ را باید فطر (شکافته‌شدن‌ و ابداع‌شدن‌) متوالی‌، و متصل‌ محسوب‌ کرد 10 . بنابراین‌ باید نتیجه‌گیری‌ کرد که‌ تمایل‌ متوالی‌ و متصل‌ برای‌ رفع‌ نیازهای‌ فطری‌، موجب‌ سعادتمندی‌ انسان‌ خواهد شد و برعکس‌، تمایل‌ مستمر و دائمی‌ برای‌ برطرف‌ ساختن‌ نیازهای‌ غریزی‌، انسان‌ را به‌ حیوانیت‌ نزدیک‌ می‌کند.


نقش‌ فرهنگ‌

چگونگی‌ پاسخگویی‌ به‌ نیازهای‌ افراد مختلف‌، به‌ تعلیم‌ و تربیت‌ و به‌ طور کلی‌ فرهنگ‌ آن‌ها بستگی‌ دارد. این‌ نیازها و خواسته‌ها (فطری‌ یا غریزی‌) به‌ گونه‌ای‌ است‌ که‌ شخص‌ را به‌ تلاش‌ برای‌ برآوردنشان‌ وادار می‌کند. از این‌ حالت‌ می‌توان‌ به‌ جذبه‌ و کشش‌ به‌ سوی‌ چیزی‌ که‌ برآورنده‌ی‌ نیاز است‌، تعبیر کرد. بر این‌ اساس‌، می‌توان‌ پرسید که‌ جاذبه‌ی‌ دین‌ و هنر برای‌ انسان‌ در چیست‌ و این‌ها پاسخگوی‌ کدام‌ نیازهای‌ آدمی‌اند که‌ او را مجذوب‌ خویش‌ می‌کنند؟ 
جاذبه‌ی‌ دین‌ بر اساس‌ نیاز فطری‌ انسان‌ به‌ خداجویی‌ است‌. تمایل‌ به‌ شناختن‌ آفریدگار عالم‌ از نیازهای‌ فطری‌ محسوب‌ می‌شود که‌ در انسان‌ وجود دارد. این‌ نیاز را با عنوان‌ «تجربه‌ معنوی‌» (spiritual experience) مشخص‌ می‌سازند. همین‌ گرایش‌ است‌ که‌ تعلیمات‌ دینی‌ را در سه‌ بخش‌ اعتقادات‌، اخلاقیات‌ و عبادات‌ گسترش‌ می‌دهد. ما پاره‌ای‌ پرسش‌های‌ عقلانی‌ پیرامون‌ جهان‌ هستی‌ و خداوند داریم‌ که‌ نتیجه‌ی‌ نیاز به‌ یافتن‌ حقیقت‌ در ما است‌. همچنین‌، پرسش‌هایی‌ در باره‌ی‌ خیر و شر یا نیک‌ و بد اعمال‌ خود داریم‌ که‌ نتیجه‌ی‌ نیاز به‌ یافتن‌ سعادت‌ است‌ که‌ در ذهن‌ ما شکل‌ می‌گیرد و قلمرو اخلاق‌ دینی‌ برای‌ پاسخ‌ بدین‌ پرسش‌ها است‌. سرانجام‌، برخی‌ پرسش‌های‌ ما برای‌ آن‌ است‌ که‌ می‌خواهیم‌ اعمال‌ عبادی‌ خود را به‌ درستی‌ و صحت‌ انجام‌ دهیم‌. این‌ پرسش‌ها در نتیجه‌ی‌ نیاز و گرایش‌ انسان‌ به‌ پرستیدن‌ به‌ وجود می‌آید. تمایل‌ دائمی‌ انسان‌ به‌ پرستش‌ را از ابتدای‌ زندگی‌ پارینه‌سنگی‌ انسان‌ تا جوامع‌ بسیار پیشرفته‌ کنونی‌ می‌توان‌ مشاهده‌ کرد. البته‌ به‌ طور دقیق‌ نمی‌توان‌ پاسخ‌ داد که‌ این‌ پرستش‌ از روی‌ علاقه‌ و عشق‌ است‌ یا ترس‌ و دلهره‌.
اما جاذبه‌ی‌ هنر برای‌ انسان‌ها نتیجه‌ی‌ چه‌ چیزی‌ است‌؟ با توجه‌ به‌ تعریفی‌ که‌ از هنر ارائه‌ شد، به‌ نظر می‌رسد که‌ زیبایی‌ مهم‌ترین‌ عامل‌ باشد. درواقع‌، اگر بخواهیم‌ دقیق‌تر گفته‌ باشیم‌، بیانِ زیبایی‌ یا زیبایی بیان‌شده‌ و عامل‌ جذبه‌ی‌ هنری‌ است‌. از این‌رو، تمایل‌ به‌ یافتن‌ زیبایی‌ در موجودات‌ زیبا، جزو نیازهای‌ فطری‌ همه‌ی‌ انسان‌ها است‌. همان‌ طور که‌ در توضیح‌ تفاوت‌ نیازهای‌ غریزی‌ و فطری‌ گفته‌ شد، فرهنگ‌ نقش‌ مهمی‌ در پاسخگویی‌ به‌ نیازها دارد. پس‌، زیبادوستی‌ و زیباطلبی‌، اگرچه‌ به‌ عنوان‌ نیازی‌ فطری‌ در همگان‌ ثابت‌ است‌، اما در نتیجه‌ی‌ عاملِ فرهنگ‌، مصادیق‌ زیبایی‌ در بسیاری‌ موارد برای‌ انسانهای‌ گوناگون‌ یک‌سان‌ نیست‌. با این‌ وجود، می‌توان‌ یک‌ هسته‌ی‌ بنیادی‌ را که‌ مصداق‌ زیبایی‌ برای‌ همه‌ انسان‌ها در همه‌ فرهنگ‌ها باشد، جستجو کرد.


درخت‌ فرهنگ‌

حال‌ که‌ اهمیت‌ فرهنگ‌ در پاسخگویی‌ به‌ نیازهای‌ آدمی‌ آشکار شد، ذکر تعریفی‌ از فرهنگ‌ بی‌فایده‌ نخواهد بود. تعریف‌ فرهنگ‌، همانند تعریف‌ هنر، وحدت‌ نظر چندانی‌ وجود ندارد، اما غالباً می‌توان‌ عناصر اصلی‌ را در تعاریف‌ مختلف‌ یافت‌. در این‌جا، سعی‌ شده‌ است‌ تعریفی‌ مشترک‌ عرضه‌ گردد: فرهنگ‌ و مجموعه‌ی‌ افکار و رفتارهای‌ آموختنی‌ در جوامع‌ انسانی‌ است‌ که‌ از نسلی‌ به‌ نسل‌ دیگر منتقل‌ می‌شود.
انسان‌ها با کوشش‌های‌ خویش‌ برای‌ برآورده‌ساختن‌ نیازهایشان‌، طبیعت‌ را دگرگون‌ می‌سازند و آن‌ را با زندگی‌ خویش‌ متناسب‌ می‌سازند. از این‌ است‌ که‌ معمولاً حیات‌ فرهنگی‌ بشر را در برابر زیست‌ طبیعی‌ او قرار می‌دهند. اگر چنان‌که‌، فرهنگ‌ را به‌ یک‌ درخت‌ تشبیه‌ کنیم‌، شکل‌ زیر به‌دست‌ خواهد آمد:



فرهنگ‌ همانند درخت‌، بخشی‌ بیرون‌ از خاک‌ دارد که‌ قابل‌ مشاهده‌ است‌. تنه‌، شاخه‌، برگ‌ و میوه‌ یک‌ درخت‌ که‌ به‌ چشم‌ دیده‌ می‌شوند، قابل‌ مقایسه‌ با نمودهای‌ عینی‌ فرهنگ‌ یعنی‌ تمدن‌ هستند. همین‌ طور، فرهنگ‌ بخش‌ ناپیدایی‌ دارد که‌ همانند ریشه‌های‌ درخت‌ در خاک‌ پنهان‌ شده‌ است‌. ریشه‌ها ضمن‌ آن‌که‌ مواد غذایی‌ را از دل‌ خاک‌ به‌دست‌ می‌آورند، عامل‌ استحکام‌ و استواری‌ درخت‌ نیز به‌ شمار می‌روند. 
ریشه‌های‌ فرهنگی‌ را که‌ در واقع‌ روح‌ هر تمدن‌ هستند، می‌توان‌ به‌ چند عامل‌ تقسیم‌ کرد: اسطوره‌ ، دین‌ ، زبان‌ ، تاریخ‌ و انسان‌شناسی‌ جسمانی‌ (توارث‌ ژنی‌). این‌ها ریشه‌های‌ فرهنگ‌ در آب‌ و هوا (اقلیم‌)های‌ متفاوت‌ است‌. در اثر اشتراک‌ یا اختلاف‌ در ریشه‌های‌ فرهنگی‌ است‌ که‌ برنامه‌ریزی‌های‌ کلان‌ فرهنگی‌ بین‌المللی‌ را بایستی‌ تنظیم‌ کرد. بر این‌ اساس‌، به‌ عنوان‌ مثال‌، ایرانیان‌ به‌ لحاظ‌ آن‌که‌ اساطیر مشترکی‌ با هندیان‌ دارند، از این‌ نظر در قیاس‌ با ژاپنی‌ها، ریشه‌ فرهنگی‌ مشترک‌ بیشتری‌ دارند. 
لازم‌ به‌ توضیح‌ است‌ تفاوت‌ در ریشه‌های‌ فرهنگی‌ باعث‌ نمی‌شود که‌ هیچ‌ اشتراکی‌ میان‌ اقوام‌ و ملل‌ نباشد. همان‌ طور که‌ قبلاً توضیح‌ داده‌ شد، نوع‌ آدمی‌ به‌ لحاظ‌ نیازها و گرایش‌های‌ فطری‌ و غریزی‌ کاملاً به‌ یکدیگر شبیه‌ هستند. آن‌چه‌ موجب‌ تفاوت‌ شده‌ است‌، همین‌ عامل‌ فرهنگی‌ است‌ که‌ پاسخ‌های‌ گوناگون‌ برای‌ نیازهای‌ مشترک‌ آدمیان‌ فراهم‌ می‌کند. نمونه‌ی‌ بسیار مشخص‌، زبان‌ است‌. آیا ما به‌ عنوان‌ یک‌ ایرانی‌ فارسی‌ زبان‌ هیچ‌ اشتراکی‌ زبانی‌ با چینیان‌ داریم‌؟
بدنه‌ی‌ فرهنگ‌ که‌ با تنه‌ی‌ درخت‌ قابل‌ مقایسه‌ است‌، به‌ نهادهای‌ ( institutes ) هر جامعه‌ مانند آموزش‌ و پرورش‌، اقتصاد، حکومت‌ و... مربوط‌ می‌شود. همین‌طور، ساختارها و روابط‌، هنجارها و ارزش‌های‌ اجتماعی‌ و نیز نظام‌ پاداش‌ برای‌ کسانی‌که‌ از آن‌ها تبعیت‌ کنند و مجازات‌ برای‌ افرادی‌ که‌ بر خلاف‌ این‌ مجموعه‌ گام‌ بردارند، بدنه‌ی‌ فرهنگ‌ را تشکیل‌ می‌دهد. مؤسساتی‌ که‌ برای‌ چنین‌ اهدافی‌ به‌ وجود آمده‌اند، وجودی‌ عینی‌ دارند و مشاهده‌ شدنی‌اند؛ مانند مدارس‌، زندان‌ها و... نکته‌ی‌ قابل‌توجه‌ این‌ است‌ که‌ این‌ تنه‌ به‌ مرور قطور و مستحکم‌ و در نتیجه‌ تحول‌ناپذیر می‌شود. بدنه‌ی‌ یک‌ فرهنگ‌ در ابتدا ساقه‌ای‌ بیش‌ نیست‌ که‌ در برابر تندباد سایر فرهنگ‌ها خم‌ می‌شود و گاه‌ از ریشه‌ درمی‌آید. آن‌چه‌ موجب‌ تداوم‌ و پایداری‌ یک‌ فرهنگ‌ می‌شود، عاملِ زمان‌ است‌. به‌ عبارت‌ دیگر، هر چه‌ روزگار بیش‌تر سپری‌ شود، ساختارها، روابط‌ و نهادهای‌ اجتماعی‌ یک‌ فرهنگ‌ استوارتر و در نتیجه‌ انعطاف‌ناپذیرتر هم‌ می‌گردند.
حاصل‌ درخت‌ فرهنگ‌ میوه‌ای‌ است‌ که‌ در نتیجه‌ی‌ فرایندی‌ پیچیده‌ در گستره‌ی‌ زمان‌ به‌ وجود می‌آید. در ابتدا، جذب‌ مواد از طریق‌ ریشه‌ آغاز می‌شود و در آوندهای‌ بدنه‌ به‌ صورت‌ شیره‌ی‌ مغذی‌ در آمده‌، به‌ سمت‌ شاخ‌ و برگ‌ که‌ رو به‌ خورشید آسمان‌ و در مجاورت‌ هوا قرار دارد، حرکت‌ می‌کند. در پایان‌، با شکوفه‌هایی‌ که‌ در فصل‌ بهار چشم‌ را خیره‌ می‌سازند، کم‌کم‌ میوه‌های‌ آبدار و باطراوت‌ تشکیل‌ می‌گردند. 
ابداعات‌ هنرمندان‌ و نویسندگان‌ و اختراعات‌ و اکتشافات‌ دانشمندان‌ و نظریات‌ فلاسفه‌ را باید ثمرات‌ این‌ درخت‌ فرهنگ‌ دانست‌ که‌ چشم‌ها را خیره‌ می‌کند. نکته‌ در این‌جا است‌ که‌ برخی‌ فرهنگ‌ها، همانند برخی‌ درختان‌، ثمری‌ ندارند و فاقد میوه‌ هستند. همین‌طور، فرهنگ‌هایی‌ وجود دارند که‌ ثمره‌شان‌ همانند میوه‌ی‌ درخت‌ حنظل‌ تلخ‌ است‌. از این‌ رو، پاسخ‌ فرهنگ‌ها به‌ نیازهای‌ آدمی‌ همیشه‌ میوه‌های‌ شیرین‌ به‌ بار نمی‌آورد.
چنان‌چه‌ میوه‌ای‌ بر درخت‌ فرهنگ‌ ظاهر گردد، دائماً برجای‌ نمی‌ماند بلکه‌ به‌ سرنوشتی‌ طبیعی‌ دچار می‌شود؛ یعنی‌ از شاخه‌ بر زمین‌ می‌افتد و به‌ مرور فرایند پوسیدگی‌ را طی‌ می‌کند. در این‌ حالت‌، آثار هنری‌ به‌ آداب‌، رسوم‌ و آئین‌ها (فولکلور) و اندیشه‌های‌ بزرگان‌ به‌ ایدئولوژی‌ بدل‌ می‌شوند. آن‌چه‌ از این‌ میوه‌های‌ در حال‌ اضمحلال‌ بر زمین‌ باقی‌ بماند، به‌ خرافات‌ استحاله‌ پیدا می‌کند. اما آن‌ بخش‌ که‌ بار دیگر به‌ خاک‌ برمی‌گردد، دوباره‌ در چرخه‌ی‌ فرهنگ‌ قرار می‌گیرد و عصاره‌ی‌ آن‌ به‌ صورت‌ میوه‌ در هیئت‌ آثار هنری‌ بدیع‌ و افکار تازه‌ی‌ اندیشمندان‌ متجلی‌ خواهد شد.


فرهنگ‌ دینی‌

بر اساس‌ تعالیم‌ دینی‌ مهم‌ترین‌ نکته‌ برای‌ سعادتمندی‌ انسان‌ این‌ است‌ که‌ برآوردن‌ نیازهای‌ فطری‌ و غریزی‌ نبایستی‌ از جاده‌ی‌ اعتدال‌ و میانه‌روی‌ خارج‌ شود. عقل‌ سلیم‌ نیز بر این‌ تعلیم‌ وحیانی‌ صحّه‌ می‌گذارد. نگاهی‌ به‌ طبیعت‌ نشان‌ خواهد داد که‌ ادامه‌ی‌ بقای‌ موجودات‌ در گروی‌ رعایت‌ همین‌ اعتدال‌ است‌. 
متأسفانه‌، برخی‌ رفتارهای‌ ما که‌ در چارچوب‌ فرهنگ‌ قرار می‌گیرد، هیچ‌ هماهنگی‌ با طبیعت‌ ندارد. در این‌ حالت‌، کنش‌ ما برای‌ برطرف‌ ساختن‌ یک‌ نیاز به‌ گونه‌ای‌ درمی‌آید که‌ سبب‌ شقاوتمان‌ می‌گردد. این‌ اتفاق‌ ممکن‌ است‌ هم‌ در حوزه‌ی‌ غریزه‌ و هم‌ در قلمروی‌ فطرت‌ رخ‌ بدهد. برای‌ مثال‌، اگر پاسخگویی‌ به‌ نیازهای‌ غریزی‌ مثل‌ خوردن‌ و خوابیدن‌ صرفاً برای‌ خوردن‌ و خوابیدن‌ صورت‌ گیرد یا زیبادوستی‌ و نوجویی‌ که‌ نیازهایی‌ فطری‌ هستند، فقط‌ برای‌ خود زیبادوستی‌ و نوجویی‌ باشد، در این‌ حالت‌، برطرف‌ ساختن‌ این‌ نیازها که‌ می‌بایستی‌ وسیله‌ای‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ هدف‌ اصلی‌ یعنی‌ سعادت‌ انسان‌ باشد، دچار اختلال‌ می‌شود و از مسیر اعتدال‌ خارج‌ و به‌ مسیر افراط‌ و تفریط‌ داخل‌ می‌گردد. تفریط‌ که‌ به‌ معنی‌ عدم‌ برآوردن‌ برخی‌ نیازها است‌، چنان‌که‌ در جامعه‌ای‌ حاکم‌ شود، موجب‌ سقوط‌ آن‌ جامعه‌ می‌شود. بر همین‌ قیاس‌، افراط‌ یعنی‌ برآوردن‌ بیش‌ از حد نیازها نیز کاری‌ برخلاف‌ طبیعت‌ و نتیجه‌اش‌ تباهی‌ است‌. بر مبنای‌ کلام‌ خداوند، کم‌ نیستند تمدن‌هایی‌ که‌ به‌ خاطر افراط‌ و تفریط‌ در سراشیب‌ نزول‌ قرار گرفته‌ و نابود شده‌اند 11 .
برخلاف‌ باور رایج‌ میان‌ برخی‌ فرهنگ‌شناسان‌ مانند لوی‌ استروس‌ ، مردم‌شناس‌ ساختارگرای‌ فرانسوی‌، فرهنگ‌ نه‌ در برابر طبیعت‌ بلکه‌ ضرورتاً هماهنگ‌ با آن‌ است‌ 12 . اگر بخواهیم‌ دقیق‌تر گفته‌ باشیم‌، فرهنگ‌ هماهنگ‌ با محیط‌ طبیعی‌ و آب‌ و هوایی‌ است‌ که‌ در آن‌جا پا گرفته‌، بالیده‌ و ثمر داده‌ است‌. به‌ همین‌ دلیل‌، انسان‌های‌ صحرانشین‌، فرهنگ‌ متفاوتی‌ با ساحل‌نشینان‌ دریا دارند و یک‌ روستایی‌ به‌ گونه‌ای‌ متفاوت‌ از یک‌ شهری‌ به‌ زندگی‌ می‌نگرد 13 .
فرهنگ‌ برای‌ پاسخ‌ گفتن‌ به‌ نیازهای‌ فطری‌ و غریزی‌ آدمی‌ است‌ و آن‌ فرهنگی‌ پویا است‌ که‌ در این‌ پاسخگویی‌ هماهنگی‌ بیشتری‌ با طبیعت‌ داشته‌ باشد. این‌ کار به‌ افشاندن‌ دانه‌ شبیه‌ است‌، زیرا بایستی‌ به‌ میزان‌ لازم‌ و کافی‌ آب‌ و مواد مغذی‌ به‌ دانه‌ برسد تا رشد کند. معنای‌ لغوی‌ فرهنگ‌ هم‌ که‌ ریشه‌ در زبان‌ اوستایی‌ و پهلوی‌ دارد، نشانگر پروراندن‌ و بالا کشیدن‌ است‌. این‌ معنا با فعالیت‌ کشاورزی‌ و کشتکاری‌ همانند است‌. در زبان‌ انگلیسی‌ نیز فرهنگ‌ (culture) با کشاورزی‌ (agriculture) هم‌خانواده‌ و هم‌ریشه‌ است‌. از این‌ رو، فرهنگ‌ اساساً هماهنگی‌ داشتن‌ با طبیعت‌ است‌. طبیعت‌ نیز همواره‌ مسیر اعتدال‌ را طی‌ می‌کند و گرنه‌ نابود خواهد شد. 
تعالیم‌ قرآن‌ کریم‌ پیرامون‌ سنن‌ الهی‌ درباره‌ سقوط‌ اقوام‌ پیشین‌ به‌ خاطر افراط‌ و تفریط‌ در برآوردن‌ نیازها همگی‌ نکته‌ی‌ یادشده‌ را تأیید می‌کند. در حقیقت‌، ادیان‌ الهی‌ بدین‌ خاطر جاری‌ شده‌اند که‌ اعتدال‌ در رفتار را به‌ انسان‌ یادآور شوند. 
براساس‌ آیه‌ی‌ «فطرت‌» که‌ پیش‌ از این‌ ذکر شد، خداوند از انسان‌ می‌خواهد با روی‌کردن‌ به‌ دین‌ حنیف‌ که‌ ملازم‌ فطرت‌ الهی‌ است‌، مسیر سعادتمندی‌ را انتخاب‌ کند. این‌ گرایش‌ طبیعی‌ است‌، مگر آن‌که‌ انحرافی‌ پیش‌ آمده‌ باشد وگرنه‌ «انسان‌ به‌ نوعی‌ از جبلّت‌ سرشت‌ و طبیعت‌ آفریده‌ شده‌ که‌ آمادگی‌ پذیرش‌ دین‌ را دارد و اگر به‌ حال‌ خود و به‌ حالت‌ طبیعی‌ خود رها شود، همان‌ راه‌ را انتخاب‌ می‌کند، مگر این‌که‌ عوامل‌ خارجی‌ او را از راهش‌ منحرف‌ گردانند 14 » فطرت‌، آن‌ نیازهای‌ معنوی‌ انسان‌ است‌ که‌ ریشه‌ در خلقت‌ آسمانی‌ او دارد و با غریزه‌ که‌ ریشه‌ در خاک‌ دارد، متفاوت‌ است‌. انسان‌های‌ عاقل‌، چنان‌که‌ با دقت‌ به‌ طبیعت‌ بنگرند، متوجه‌ اعتدال‌ در برآوردن‌ نیازهای‌ غریزی‌ در میان‌ موجودات‌ می‌شوند. اما فقط‌ از طریق‌ سرچشمه‌ی‌ وحی‌ است‌ که‌ چگونگی‌ برآورده‌شدن‌ نیازهای‌ فطری‌ به‌ انسان‌ آموخته‌ می‌شود تا اعتدال‌ در پاسخگویی‌ به‌ نیازهای‌ فطری‌ را بشناسد و رعایت‌ کند.
به‌ همین‌ منظور است‌ که‌ نقش‌ انسان‌های‌ کامل‌ یعنی‌ انبیا، اولیا و مقدسان‌ برای‌ سعادتمندی‌ انسان‌ اهمیت‌ حیاتی‌ پیدا می‌کند. 
با توجه‌ به‌ نکته‌ی‌ مذکور می‌توان‌ انسان‌ها را در سه‌ گروه‌ قرار داد:
1- انسان‌های‌ کامل‌ (واصل‌)
2- انسان‌های‌ در راه‌
3- انسان‌های‌ گمراه‌ (مضّل‌)
انسان‌های‌ واصل‌ که‌ الگوی‌ اعتدال‌ هستند، از نظر تعداد کم‌شمارند؛ همین‌طور، انسان‌های‌ گمراه‌ (مضّل‌) نیز کم‌تعدادند. انسان‌های‌ گمراه‌شده‌ای‌ که‌ هیچ‌گاه‌ هدایت‌ نمی‌شوند و نیز انسان‌های‌ واصل‌ که‌ هدایت‌ شده‌ هستند، نیازی‌ به‌ دین‌ ندارند. در واقع‌، دین‌ برای‌ انسان‌های‌ در راه‌ است‌ که‌ از نظر تعداد نسبت‌ به‌ دو گروه‌ دیگر بسیار زیادترند. انسان‌های‌ در راه‌، که‌ در قرآن‌ از آن‌ها به‌ «ناس‌» تعبیر شده‌ است‌، میان‌ افراط‌ و تفریط‌ نوسان‌ دارند و بین‌ ایمان‌ و کفر به‌ سر می‌برند. مقام‌ مؤمن‌ را باید مخصوص‌ انسان‌های‌ کامل‌ بدانیم‌ که‌ اعتدال‌ در فطریات‌ و غرایز دارند. همین‌طور، عنوان‌ کافر را برای‌ کسانی‌ به‌کار می‌بریم‌ که‌ بر اثر اصرار در پاسخ‌های‌ افراطی‌ و تفریطی‌، راه‌ هر گونه‌ بازگشت‌ (توبه‌) را به‌ روی‌ خویش‌ بسته‌اند.


فیلم‌ مردم‌پسند و پاسخگویی‌ به‌ نیازها

آیا شنیدن‌ و دیدن‌ قصه‌ و سرنوشت‌ دیگران‌ به‌ صورت‌ فیلم‌، عامل‌ مجذوب‌ شدن‌ تماشاگران‌ است‌؟ آیا کاربرد دقیق‌ و ماهرانه‌ی‌ ساختار نمایشی‌ و زبان‌ سینمایی‌، تماشاگران‌ را جذب‌ می‌کند؟ آیا تماشاگر برای‌ فرار از محرومیت‌ و عدم‌ پاسخگویی‌ به‌ نیازهایش‌ در زندگی‌ واقعی‌ به‌ دنیای‌ رؤیایی‌ و خیال‌پردازانه‌ی‌ سینما جذب‌ می‌شود؟
پاسخ‌ به‌ این‌ پرسش‌ها می‌تواند متفاوت‌ باشد، زیرا یک‌ روانشناس‌ به‌ دنیای‌ خیالی‌ فیلم‌ها اهمیت‌ می‌دهد؛ یک‌ کارشناس‌ فیلم‌سازی‌، استفاده‌ی‌ ماهرانه‌ از شیوه‌های‌ فیلم‌سازی‌ را عامل‌ جذابیت‌ تماشاگر می‌داند؛ کسی‌ که‌ داستان‌نویس‌ است‌، شیوه‌ی‌ قصه‌گویی‌ را مهم‌ترین‌ دلیل‌ مجذوب‌ ساختن‌ تماشاگر می‌داند؛ و قس‌ علی‌ هذا.
حال‌ پس‌ از طرح‌ چگونگی‌ نسبت‌ میان‌ نیازهای‌ فطری‌ و غریزی‌ و نیز نقش‌ فرهنگ‌ در پاسخگویی‌ به‌ آن‌ها، می‌خواهیم‌ بپرسیم‌ که‌ جذابیت‌ فیلم‌های‌ مردم‌پسند هالیوودی‌ براساس‌ تفکر دینی‌ در چیست‌؟ آیا فیلم‌برداری‌ و عوامل‌ صحنه‌ای‌ موجب‌ جذب‌ ما می‌شوند یا داستانشان‌ ما را به‌ خود می‌کشاند؟ آیا ستارگان‌ و روابط‌ آن‌ها است‌ که‌ برای‌ ما جذاب‌ است‌؟ آیا دلهره‌ عامل‌ جاذبه‌ی‌ ما به‌ سوی‌ فیلم‌های‌ مهیج‌ است‌؟ آیا مشاهده‌ی‌ فداکاری‌ عاشق‌ به‌ خاطر معشوقش‌ ما را مجذوب‌ می‌کند؟ آیا از این‌که‌ خودمان‌ در محل‌ امنی‌ هستیم‌ و به‌ فجایعی‌ که‌ مردم‌ را نابود می‌کند می‌نگریم‌، از مشاهده‌ی‌ فیلم‌های‌ سینمایی‌ لذت‌ می‌بریم‌؟ آیا تصاویر سینما که‌ بسیار به‌ زندگی‌ شبیه‌ هستند (واقع‌نمایی‌ سینما)، ما را به‌ دیدن‌ فیلم‌ها ترغیب‌ می‌کند؟ آیا تازگی‌داشتن‌ newness داستان‌، تصاویر و جلوه‌های‌ سینمایی‌ است‌ که‌ سبب‌ جذابیت‌ فیلم‌ها است‌؟... و ده‌ها پرسش‌ دیگر از این‌ قبیل‌ را می‌توان‌ مطرح‌ ساخت‌.
مرحوم‌ شهید آوینی‌ در پاره‌ای‌ از مقالاتش‌ به‌ موضوع‌ جذابیت‌ در سینما و عوامل‌ به‌وجودآورنده‌ی‌ آن‌ پرداخته‌ و اظهارات‌ متعددی‌ آورده‌ است‌ که‌ اگرچه‌ گاهی‌ متناقض‌ به‌ نظر می‌رسند، ولی‌ در اساس‌ بنیانی‌ مشترک‌ دارند. وی‌ به‌ قصه‌، توهم‌ واقعیت‌ و چند مورد دیگر اشاره‌ می‌کند که‌ هر یک‌ می‌تواند به‌ تنهایی‌ تماشاگر را در دنیای‌ فیلم‌ مستغرق‌ سازد. به‌ نظر او شناختن‌ و به‌ کارگرفتن‌ این‌ عوامل‌ جذابیت‌، شرط‌ ضروری‌ و لازم‌ برای‌ فیلم‌سازی‌ است‌. فیلم‌سازان‌ نیز می‌کوشند که‌ فیلم‌های‌ جذاب‌تری‌ بسازند، اما آنچه‌ که‌ یک‌ فیلم‌ساز پای‌بند به‌ دین‌ حنیف‌ را از سایر فیلم‌سازان‌ متمایز می‌کند، اهمیت‌ دادن‌ به‌ اخلاق‌ حسنه‌ 15 است‌. او در این‌ باره‌ می‌گوید: «ما اخلاق‌ حسنه‌ را به‌ مثابه‌ هدف‌ مطلق‌ آفرینش‌ می‌شناسیم‌ و در برابر مقتضیات‌ لوازم‌ و شرایط‌ جدید، تکلیف‌ ما به‌ زبان‌ ساده‌ آن‌ است‌ که‌ هر چه‌ را با حیات‌ طیبه‌ انسانی‌ و اخلاق‌ کریمه‌ منافات‌ دارد، به‌ دور بریزیم‌. 16 » جذابیت‌ داشتن‌ فیلم‌ برای‌ چنین‌ فیل‌مسازی‌ شرط‌ لازم‌ و توجه‌ به‌ سعادت‌ و مصلحت‌ تماشاگر شرط‌ کافی‌ است‌. یک‌ فیلم‌ساز دیندار همانند هر فیلم‌ساز بی‌دین‌ می‌کوشد فیلم‌ جذاب‌ بسازد، اما او به‌ آن‌ آموزه‌ی‌ اخلاق‌ دینی‌ هم‌ توجه‌ می‌کند که‌ گامی‌ هر چند کوچک‌ برای‌ غلبه‌ بر اهریمن‌ برداشته‌ باشد. برای‌ فیلم‌سازی‌ که‌ پای‌بند باطن‌ دین‌ است‌ و نه‌ گرفتار ظاهر آن‌، عالم‌ پهنه‌ی‌ مبارزه‌ خیر و شر است‌ و او هشیار است‌ که‌ در این‌ مبارزه‌ به‌ اردوی‌ خیر کمک‌ کند. در نظر مرحوم‌ آوینی‌، چنین‌ فیلم‌سازی‌ از راه‌ سوءاستفاده‌ به‌خاطر نیازهای‌ تماشاگرش‌، در فیلم‌ جذابیت‌ به‌وجود نمی‌آورد، بلکه‌ جانب‌ کمال‌ انسانی‌ تماشاگر را که‌ ریشه‌ در فطرت‌ الهی‌ او دارد رها نمی‌کند. راه‌ این‌ فیلم‌ساز راه‌ فطرت‌ است‌ و نه‌ جذب‌ تماشاگر به‌ هر قیمتی‌. 17 
با وجود این‌ اظهارات‌، متأسفانه‌ مرحوم‌ آوینی‌، با نفی‌ سینمای‌ روشنفکرانه‌ که‌ به‌ معنای‌ حقیقی‌ پیشروان‌ هنر فیلم‌ هستند، به‌ جانب‌ توده‌گرایی‌ متمایل‌ گشته‌ است‌. او در باره‌ی‌ جذابیت‌ فیلم‌ و تماشاگر آن‌جا که‌ می‌گوید «اگر فیلم‌ جاذبه‌ نداشته‌ باشد، تماشاگری‌ پیدا نمی‌کند و فیلم‌ بدون‌ تماشاگر یعنی‌ هیچ‌»، صحیح‌ سخن‌ می‌گوید اما این‌که‌ معتقد است‌ که‌ فیلم‌ حتماً باید تماشاگر زیاد داشته‌ باشد، در مسیر توده‌گرایی‌ و علیه‌ نخبگان‌ اندیشه‌ و هنر گام‌ برمی‌دارد. او در این‌باره‌ می‌گوید: «بسیاری‌ از فیلم‌سازان‌ فیلم‌ را از آغاز برای‌ شرکت‌ در جشنواره‌ها می‌سازند. آن‌ها فقط‌ به‌ فرمول‌های‌ روشنفکرانه‌ و نظر منتقدین‌ می‌اندیشند 18 ». 
متأسفانه‌، آثار فیلم‌سازان‌ روشنفکر کم‌اعتنا به‌ آموزه‌های‌ دینی‌ باعث‌ شد مرحوم‌ آوینی‌ در مسیری‌ غیرمعتدل‌ قرار بگیرد و علیه‌ پیشروان‌ هنر فیلم‌ موضع‌گیری‌ کند. این‌ شهید بزرگوار تحت‌ تأثیر ضعف‌های‌ تاریخی‌ جریان‌ روشنفکری‌ در ایران‌، نتیجه‌ می‌گیرد که‌ سینمای‌ روشنفکرانه‌ چون‌ فاقد جذابیت‌ برای‌ تماشاگر عام‌ است‌، بنابراین‌ خلاف‌ جریان‌ طبیعی‌ است‌. در حالی‌که‌ سینمای‌ هنری‌ و روشنفکرانه‌ که‌ تماشاگران‌ چندانی‌ ندارد، با سینمای‌ پرتماشاگر می‌بایستی‌ رابطه‌ای‌ تعاملی‌ داشته‌ باشد در حالی‌که‌ در کشور ما این‌ دو بی‌ارتباط‌ از یکدیگرند. به‌ طوری‌که‌ پاره‌ای‌ از فیلم‌سازان‌ ما فیلم‌ هنری‌ می‌سازند و در مقابل‌ این‌ عده‌، فیلم‌سازان‌ دیگری‌ هستند که‌ به‌ بهانه‌ی‌ داشتن‌ تماشاگر داخلی‌، نازل‌ترین‌ خواسته‌ها و نیازهای‌ را هدف‌ گرفته‌اند. در حالی‌که‌ نه‌ آن‌ نخبه‌گرایی‌ راه‌ فطرت‌ است‌ و نه‌ این‌ توده‌گرایی‌. 
فیلم‌ مردم‌پسند پُرکننده‌ چنین‌ درّه‌ی‌ عمیقی‌ میان‌ روشنفکر و مردم‌ است‌. بنابراین‌، می‌توانیم‌ پاره‌ای‌ فیلم‌ها را بیابیم‌ که‌ هم‌ جنبه‌های‌ زیبایی‌شناسی‌ هنر سینما را دارند و هم‌ پرمخاطب‌ هستند. برای‌ توضیح‌ بهتر می‌توانیم‌ از ادبیات‌ خودمان‌ مثال‌ بزنیم‌ که‌ شاعران‌ بزرگی‌ همانند فردوسی‌، مولوی‌، حافظ‌ و سعدی‌ در آن‌ به‌ ظهور رسیدند که‌ آثارشان‌ هم‌ زیبا و هم‌ مفید است‌. به‌ عبارت‌ دیگر، این‌ آثار هم‌ جنبه‌های‌ هنری‌ را دارند و هم‌ مخاطبان‌ فراوانی‌ پیدا کرده‌اند. بی‌گمان‌ آن‌ها نیز به‌ جذابیت‌ کارهاشان‌ توجه‌ داشتند اما صرفاً به‌ ارضای‌ نیازهای‌ اولیه‌ مخاطبان‌ خود فکر نمی‌کردند، بلکه‌ با استفاده‌ از ویژگی‌های‌ سطح‌ بالای‌ هنریشان‌، مخاطب‌ خود را از جذبه‌های‌ غریزی‌ به‌ سمت‌ جذبه‌های‌ فطری‌ هدایت‌ می‌کردند.


دو نوع‌ فیلم‌ مردم‌پسند

از منظر تفکری‌ دینی‌، پاسخگویی‌ به‌ نیازهای‌ فطری‌ و غریزی‌ تماشاگر که‌ عامل‌ جذب‌ است‌، تا هنگامی‌ صحیح‌ است‌ که‌ سعادتمندی‌ او را هدف‌ گرفته‌ باشد. چنین‌ سعادتی‌ فقط‌ در مسیر اعتدال‌ و پرهیز از افراط‌ و تفریط‌ در بیان‌ نیازهای‌ فطری‌ و غریزی‌ امکان‌پذیر است‌ که‌ در بیان‌ دینی‌ به‌ تعبیر مرحوم‌ آوینی‌ به‌ آن‌ «اخلاق‌ حسنه‌» گویند. 
متأسفانه‌، در فیلم‌های‌ مردم‌پسند موجود، به‌ طور معمول‌ پاسخ‌ها بر مبنای‌ رفتار لیبرالیستی‌ افراد در فرهنگ‌ غرب‌ است‌ که‌ در موارد بسیاری‌ با فرهنگ‌ دینی‌ تماشاگر مسلمان‌ مطابقت‌ ندارد. ساختار سودجویانه‌ سینمای‌ هالیوود به‌ گونه‌ای‌ است‌ که‌ طرح‌ نیازهای‌ فطری‌ در آن‌ برای‌ کشاندن‌ تماشاگر به‌ سمت‌ نیازهای‌ غریزی‌ است‌. در این‌جا توضیح‌ بیش‌تری‌ ضرورت‌ دارد تا رابطه‌ی‌ فطرت‌ و غریزه‌ را در فیلم‌های‌ مردم‌پسند هالیوود و نیز تفاوتش‌ با الگوی‌ پیشنهادی‌ برای‌ فیلم‌ مردم‌پسند بر اساس‌ فرهنگ‌ دینی‌ روشن‌ گردد:

وضعیت‌ 1، فطرت‌ بهانه‌ای‌ است‌ برای‌ کشاندن‌ تماشاگر به‌ سمت‌ غریزه‌.
فیلم‌ مردم‌پسند 
وضعیت‌ 2، غریزه‌ بهانه‌ای‌ است‌ برای‌ کشاندن‌ تماشاگر به‌ سمت‌ فطرت‌.
وضعیت‌ شماره‌ی‌ 1 را در بسیاری‌ از فیلم‌های‌ مردم‌پسند کنونی‌ می‌توانیم‌ ببینیم‌. در حالی‌که‌ وضعیت‌ شماره‌ی‌ 2 مطابق‌ با ارزش‌های‌ دینی‌ است‌. کافی‌ است‌ تعمقی‌ در دیوان‌ شاعران‌ آگاه‌ خویش‌ داشته‌ باشیم‌ تا راستی‌ این‌ الگو را دریابیم‌. داستان‌های‌ متعددی‌ در مثنوی‌ مولوی‌ سراغ‌ داریم‌ که‌ به‌ ظاهر رکیک‌ است‌ و بایستی‌ در زمره‌ پاسخگویی‌ به‌ نیازهای‌ غریزی‌ گنجانده‌ شود، اما زاویه‌ی‌ دید این‌ شاعر فرزانه‌ به‌ گونه‌ای‌ بوده‌ که‌ اولاً شرح‌ این‌ صحنه‌ها را تحریک‌کننده‌ نساخته‌ و ثانیاً از آن‌ها به‌ عنوان‌ وسیله‌ای‌ برای‌ پاسخ‌ دادن‌ به‌ نیازهای‌ عالی‌تر که‌ همان‌ فطرت‌ باشد، بهره‌ برده‌ است‌. نمونه‌ی‌ دیگر، شرح‌ عشق‌های‌ زمینی‌ (پاسخ‌ به‌ نیازهای‌ غریزی‌) در اشعار سایر شاعران‌ منزه‌ است‌ که‌ به‌ قصد کشاندن‌ مخاطب‌ به‌ سمت‌ پاسخ‌ دادن‌ به‌ نیازهای‌ فطری‌ سروده‌ شده‌ است‌. 
کشیده‌شدن‌ به‌ سمت‌ غرایز، فرد را دچار دایره‌ای‌ بسته‌ می‌کند که‌ هیچ‌ راه‌ گریزی‌ ندارد. اساساً، تکرار ویژگی‌ غریزه‌ است‌. جانداران‌ طبیعت‌ بنگریم‌، متوجه‌ خواهیم‌ شد که‌ آن‌ها به‌ شیوه‌هایی‌ ثابت‌ و تکراری‌ نیازهای‌ غریزی‌ خود را پاسخ‌ می‌دهند. مثلاً، قرن‌هاست‌ که‌ طریقه‌ی‌ لانه‌سازی‌ پرندگان‌ هیچ‌ تغییر نکرده‌ است‌ و هرگز هم‌ تغییر نخواهد کرد. زیرا نوجویی‌ از نیازهای‌ عالی‌تر (فطری‌) است‌ که‌ در قلمرو غریزه‌ نمی‌گنجد. انسان‌ها برای‌ بر طرف‌ کردن‌ نیازهای‌ خویش‌ (فطری‌ یا غریزی‌) فرایندی‌ را طی‌ می‌کنند که‌ نمودار ساده‌ی‌ آن‌ چنین‌ است‌:
ارائه‌ راه‌حل‌

برطرف‌شدن‌ نیاز قبلی‌ نیاز در اندیشة‌ چاره‌ جویی‌
و به‌وجود آمدن‌ نیاز جدید
برخورد با مانع‌ 
حال‌ اگر در این‌ چرخه‌ نیاز غریزی‌ را قرار دهیم‌ (مثلاً گرسنگی‌)، پاسخگویی‌ بدان‌ به‌ این‌ شرح‌ خواهد بود که‌ فرد گرسنه‌ ابتدا به‌ اطراف‌ خویش‌ می‌نگرد اما چیزی‌ نمی‌یابد (برخورد با مانع‌). سپس‌ به‌ چاره‌جویی‌ می‌پردازد و به‌ اندیشه‌ فرو می‌رود و فرضاً به‌ آشپزی‌ مشغول‌ می‌شود. غذایی‌ که‌ او آماده‌ می‌سازد، همان‌ مرحله‌ی‌ ارائه‌ی‌ راه‌ حل‌ است‌. نکته‌ی‌ جالب‌ و اساسی‌ که‌ تمایز ماهوی‌ غریزه‌ را از فطرت‌ نشان‌ می‌دهد، چنین‌ است‌: پاسخگویی‌ به‌ نیاز غریزی‌، نیاز جدیدی‌ ایجاد نمی‌کند که‌ از سطح‌ نیاز قبلی‌ تعالی‌یافته‌تر باشد. فرضاً در همان‌ مثال‌ گرسنگی‌ خوردن‌ غذا مشکل‌ گرسنگی‌ را بر طرف‌ می‌کند و تا مدت‌ زمان‌ دیگری‌ که‌ ما دوباره‌ احساس‌ گرسنگی‌ کنیم‌، ظاهر نخواهد شد. در حالی‌که‌ نیازهای‌ فطری‌ در هم‌ شکننده‌ی‌ دایره‌ی‌ بسته‌ی‌ پرسش‌ و پاسخ‌ در نیازهای‌ غریزی‌اند. فرایند پرسش‌ و پاسخ‌ در نیازهای‌ فطری‌ مارپیچ‌ است‌، به‌ نحوی‌ که‌ شعاع‌ آن‌ مرتباً افزوده‌ می‌شود. برای‌ نمونه‌، پاسخگویی‌ به‌ زیبادوستی‌ قبلی‌ منجر به‌ زیبادوستی‌ جدید می‌گردد، زیرا ماهیت‌ آن‌ نفی‌ وضعیت‌ ثابت‌ است‌. 
حال‌ پس‌ از طرح‌ این‌ موضوع‌، اگر بخواهیم‌ نموداری‌ بر اساس‌ تعالی‌ یا تدانی‌یافتن‌ فطرت‌ و غریزه‌ را در فیلم‌های‌ مردم‌پسند غیردینی‌ یا دینی‌ ترسیم‌ کنیم‌، چنین‌ خواهد شد: 
? فطرت‌ ??وضعیت‌ 1 غریزه‌  
فیلم‌ مردم‌پسند
وضعیت‌2 غریزه‌ فطرت‌ ??
در وضعیت‌ 1، شاهد نزول‌ و کاسته‌ شدن‌ نیازها و خواسته‌های‌ فطری‌ انسان‌ به‌ سمت‌ غریزه‌ خواهیم‌ بود، امادر وضعیت‌2 شکوفایی‌ و افزایش‌ خواسته‌های‌ فطری‌ را از دل‌ غریزه‌ مشاهده‌ می‌کنیم‌. چنین‌ وضعیتی‌ با معنای‌ «فطرت‌» (شکافته‌ شدن‌ و سر بیرون‌ آوردن‌) مطابقت‌ دارد. از سوی‌ دیگر، این‌ معنا با معنای‌ کلمه‌ی‌ «توسعه‌» در مطالعات‌ فرهنگی‌ همخوان‌ است‌. واژه‌ی‌ development در زبان‌ انگلیسی‌ با توجه‌ به‌ ریشه‌اش‌، در اصل‌ به‌ معنای‌ شکستن‌ حصار و دایره‌ است‌ که‌ متضاد آن‌ کلمه‌ی‌ invelopment به‌ معنی‌ در دایره‌ قراردادن‌ و بسته‌بندی‌کردن‌ است‌. جالب‌ است‌ بدانیم‌ الگوی‌ تعالی‌ غریزه‌ به‌ فطرت‌ که‌ از جانب‌ تمامی‌ ادیان‌ الهی‌، به‌ویژه‌ دین‌ اسلام‌ و نیز از سوی‌ هنرمندان‌ بزرگ‌ برای‌ بشر عرضه‌ شده‌ است‌، چقدر با مفاهیم‌ مربوط‌ به‌ توسعه‌ در زندگی‌ اجتماعی‌ ما مطابقت‌ دارد. البته‌ بحث‌ فرعی‌ دیگری‌ در این‌جا مطرح‌ است‌ و آن‌ توسعه‌ پایدار و ناپایدار است‌. به‌ طور خلاصه‌، توسعه‌ پایدار رعایت‌ فطرت‌ بر اساس‌ اعتدال‌ میان‌ نیاز است‌ و توسعه‌ ناپایدار، عدم‌ اعتدال‌ در پاسخ‌ گویی‌ به‌ نیازهای‌ فطری‌ است‌.


نتیجه‌گیری‌

خلاصه‌ آن‌که‌ وجود هنر مردم‌پسند، از جمله‌ سینما به‌ عنوان‌ جذاب‌ترین‌ هنرها، ضرورت‌ زندگی‌ در جوامع‌ کنونی‌ است‌. دین‌ همواره‌ از هنر برای‌ دوام‌ و بقای‌ خویش‌ بهره‌ گرفته‌ است‌. اگر برای‌ قرن‌ها، هنر سطح‌ عالی‌ در خدمت‌ دین‌ بوده‌، امروزه‌ هنر مردم‌پسند چنین‌ کارکردی‌ پیدا کرده‌ است‌. اِقبال‌ وسیع‌ و همگانی‌ از هنر مردم‌پسند، ما را متوجه‌ این‌ نکته‌ می‌سازد که‌ ویژگی‌ اصلی‌ آن‌، یعنی‌ نقش‌ واسط‌ میان‌ هنر سطح‌ عالی‌ و پایین‌ را دریابیم‌ و با محتوای‌ دین‌ مطابقت‌ دهیم‌. الگوی‌ چنین‌ انطباقی‌ نه‌ جذابیت‌ به‌ شیوه‌ی‌ فیلم‌های‌ هالیوودی‌، بلکه‌ بر اساس‌ تعالیم‌ دین‌ اسلام‌ است‌. به‌ این‌ ترتیب‌ تعالی‌ نیازهای‌ غریزی‌ به‌ فطری‌ انجام‌ می‌گیرد. 
چنانچه‌ به‌ بررسی‌ پاره‌ای‌ از فیلم‌های‌ ایرانی‌ اقدام‌ کنیم‌، متوجه‌ خواهیم‌ شد برخی‌ فیلم‌سازان‌ که‌ از یک‌سو به‌ ارزش‌های‌ دینی‌ پایبند هستند و از سوی‌ دیگر می‌کوشند به‌ مخاطبان‌ بیش‌تری‌ برای‌ فیلم‌های‌ خویش‌ دست‌ یابند، همین‌ الگوی‌ مطرح‌شده‌ در مقاله‌ را به‌کار بسته‌اند. برای‌ تولید فیلم‌ مردم‌پسندِ مطابق‌ ارزش‌های‌ دینی‌ از نیازهای‌ غریزی‌ تماشاگر به‌ عنوان‌ پُلی‌ جهت‌ کشاندن‌ او به‌ سمت‌ پاسخگویی‌ به نیازها فطری‌ بهره‌ برده‌اند. فیلم‌های‌ این‌ کارگردان‌ها دارای‌ فروش‌ بسیار خوبی‌ نه‌ تنها در ایران‌ بلکه‌ در سایر نقاط‌ عالم‌ هم‌ بوده‌ است‌. چنین‌ اتفاقی‌ نشانگر آن‌ است‌ که‌ اتکا به‌ پاسخگویی‌ به‌ نیازهای‌ فطری‌ از مدخل‌ و معبر نیازهای‌ غریزی‌ را باید به‌ مثابه‌ دستورعملی‌ راهبردی‌ برای‌ فیلم‌های‌ مردم‌پسند بر اساس‌ معیار دینی‌ ارزیابی‌ کرد.
از بیان‌ فیلم‌سازان‌ ایرانی‌ می‌توان‌ برای‌ نمونه‌ به‌ فیلم‌های‌ سینمایی‌ مجید مجیدی‌ ، را به‌ عنوان‌ یک‌ فیلم‌ساز شاخص‌ در این‌ زمینه‌، اشاره‌ کرد. فیلم‌های‌ « پدر »، « یروک‌ »، « بچه‌های‌ آسمان‌ »، « رنگ‌ خدا » و « باران‌ » او غالباً دارای‌ چنین‌ ویژگی‌ای‌ هستند. برخی‌ از این‌ فیلم‌ هم‌ فروش‌ خوبی‌ داشته‌اند و از سوی‌ تماشاگران‌ ایرانی‌ و غیرایرانی‌ مورد توجه‌ قرار گرفته‌اند. منتقدان‌ سختگیر سینمایی‌ نیز آن‌ها را پسندیده‌اند. مجید مجیدی‌ فیلم‌سازی‌ با گرایش‌های‌ دینی‌ و اخلاقی‌ است‌ که‌ می‌کوشد به‌دور از ابتذال‌، فیلم‌ مردم‌پسند و سالم‌ بسازد. بررسی‌ کارهای‌ او به‌عنوان‌ سازنده‌ی‌ این‌گونه‌ فیلم‌ها نیازمند پژوهشی‌ ویژه‌ و اساسی‌ است‌.


یادداشت‌ها:


1. رک‌. فرهنگی‌، علی‌اکبر . ارتباطات‌ انسانی‌ ، مؤسسة‌ خدمات‌ فرهنگی‌ رسا، تهران‌، چاپ‌ پنجم‌، 1380، ج‌ 1، صص‌ 124ـ111.
2. «آن‌ خدایی‌ که‌ هر چیز را به‌ نیکوترین‌ وجه‌ آفرید، انسان‌ را از گِل‌ (آب‌ + خاک‌) آفرید» (السجده‌، 7).
3. «و آن‌گاه‌ پروردگار تو به‌ فرشتگان‌ گفت‌ که‌ من‌ بشری‌ را از گل‌ خشک‌ که‌ از لجن‌ تیره‌رنگ‌ است‌، می‌آفرینم‌» (الحجر، 28).
4. «و آن‌گاه‌ که‌ به‌ فرشتگان‌ گفتیم‌ به‌ آدم‌ سجده‌ کنید پس‌ سجده‌ کردند بجز ابلیس‌» (طه‌، 116).
5. مطهری‌ ، مرتضی‌ ، فطرت‌ ، انتشارات‌ انجمن‌ اسلامی‌ دانشجویان‌ مدرسه‌ عالی‌ ساختمان‌، تهران‌، 1361، صص‌ 23ـ21.
6. شعاری‌نژاد ، علی‌اکبر ، روان‌شناسی‌ عمومی‌ ، انتشارات‌ توس‌، تهران‌، چ‌ چهارم‌، 1370، ص‌ 385.
7. همان‌، صص‌ 435ـ433.
8. مطهری‌ ، مرتضی‌ ، ص‌ 11.
9. همان‌، ص‌ 12.
10. سیاهپوش‌ ، محمود ، آئین‌ فطرت‌ ، امیرکبیر، تهران‌، چ‌ دوم‌، 1363، صص‌ 52ـ49.
11. مانند سرنوشت‌ قوم‌ لوط‌ که‌ در قرآن‌ کریم‌ ذکر شده‌ است‌.
12. لوی‌ استروس‌ ، ادموند لیچ‌ ، ترجمه‌: حمید عنایت‌ ، انتشارات‌ خوارزمی‌، تهران‌، 1350، ص‌177.
13. ابن‌ خلدون‌ نظریه‌پرداز جامعه‌شناسی‌ که‌ در قرن‌ هشتم‌ هجری‌ قمری‌ می‌زیست‌، نکات‌ جالبی‌ پیرامون‌ ویژگی‌های‌ فرهنگی‌ متمایز شهرنشینی‌ و بادیه‌نشینی‌ بیان‌ کرده‌ است‌.
14. مطهری‌ ، مرتضی‌ ، ص‌ 13.
15. آوینی‌ ، مرتضی‌ ، آینه‌های‌ جادو ، برگ‌، تهران‌، 1370، ج‌ 1، صص‌ 13ـ11.
16. همان‌، ص‌ 28.
17. همان‌، ص‌ 26.
18. همان‌، ص‌ 12.


فهرست‌ منابع‌:


1ـ آوینی‌، مرتضی‌ ، آینه‌های‌ جادو ، انتشارات‌ برگ‌، تهران‌، 1370، ج‌ 1.
2ـ سیاهپوش‌، محمود ، آئین‌ فطرت‌ ، انتشارات‌ امیرکبیر، تهران‌، چاپ‌ دوم‌، 1363.
3ـ شعاری‌نژاد، علی‌اکبر ، روان‌شناسی‌ عمومی‌ ، انتشارات‌ توس‌، تهران‌، چاپ‌ چهارم‌، 1370.
4ـ فرهنگی‌، علی‌اکبر ، ارتباطات‌ انسانی‌ ، مؤسسة‌ خدمات‌ فرهنگی‌ رسا، تهران‌، چاپ‌ پنجم‌، 1380، ج‌ 1.
5 ـ لیچ‌، ادموند ، لوی‌ استروس‌ ، ترجمه‌: حمید عنایت‌ ، انتشارات‌ خوارزمی‌، تهران‌، 1350.
6 ـ مطهری‌، مرتضی‌ ، فطرت‌ ، انتشارات‌ انجمن‌ اسلامی‌ دانشجویان‌ مدرسه‌ عالی‌ ساختمان‌، تهران‌، 1361.

بهبود پورتال پورتال پرتال پرتال سازمانی پورتال سازمانی پورتال شرکتی سامانه سازمانی سامانه شرکتی پرتال شرکتی وب سایت شرکتی وب سایت سازمانی مدیریت آسان مدیریت محتوا مدیریت محتوا بدون دانش فنی پنل ویژه همکاران نظرسنجی آنلاین فیش حقوقی آپلود فیش حقوقی مدیریت بیمه مدیریت خدمات بیمه خدمات بیمه بیمه تکمیلی آموزش پیشنهادات انتقادات مدیریت جلسات فرم ساز مدیریت منو مدیریت محتوا مدیریت سئو پنل مدیریتی چند کاربره ریسپانسیو گرافیک ریسپانسیو
All Rights Reserved 2022 © BSFE.ir
Designed & Developed by BSFE.ir