خسرو سلجوقی
عضو هیات علمی بازنشسته معاونت برنامه ریزی
و نظارت راهبردی ریاست جمهوری
14/8/87
تهران
اندیشگاه تحلیلگران فنّاوری نوین شریف
فرهنگ
کارآفرینی، کارآفرینی فرهنگی، اهمیت، ضرورت و جایگاه
چکیده:
پس
از طرح نقش کارآفرینی به عنوان یک روش خلاق مدیریتی برای آفرینش کسب و کارهای
زودبازده، از اوایل دهه 1380 جنب و جوش به نسبت گستردهای در کشور برای آموزشهای
مرتبط انجام گرفت. داوری دربارهی میزان اثربخشی این برنامهها که از سوی وزارت
علوم، تحقیقات و فنّاوری، وزارت کار و امور اجتماعی و صدا و سیما جدیتر گرفته شد
هنوز بر پایه یافتههای معتبر امکانپذیر نیست. اما به استناد شواهد پراکنده و به
ویژه طرح اهمیت بومیسازی کارآفرینی و کارآفرینی فرهنگی، پیشبینی نمیشود که این
برنامه اثربخشی چشمگیر داشته باشد. در حالی که کارآفرینی در کشور، با برگردان چند
اثر غربی معرفی شد، طرح مسأله کارآفرینی فرهنگی میتواند پس از بررسیهای کافی و
تأمل دربارهی سازههای نظری آن از سوی اندیشمندان و کارشناسان فرهنگی، اقتصادی،
اجتماعی، آموزشی و پرورش مورد توجه بیشتری قرار گیرد. این توجه میتواند پیش درآمد
تحولی اساسی در رابطه با کارآفرینی به عنوان زیرساخت لازم توسعه باشد. در این
نوشتار با روش مرور و تحلیل تازهترین مباحث مطرح شده در زمینهی فرهنگ، کارآفرینی
فرهنگی و بومیسازی آن، فرهنگ کارآفرینی و ...کوشیده شده است به گونهی ضمنی نگاهی
متفاوت به وضع «کارآفرینی بیتوجه به فرهنگ» برانگیخته شود. مقاله با به دست دادن
تعاریفی در این زمینهها آغاز میشود و با سنجش کارآفرینی بومی و غیربومی، فرهنگ
کارآفرینی، کارآفرینی فرهنگی و ... ادامه مییابد و سرانجام با بیان چند نکتهی
دربارهی کارآفرینی فرهنگی و کسب و کار فرهنگی، و ارائه یادداشتهای به عنوان
نتیجهگیری به پایان میرسد.
واژگان
کلیدی:
فرهنگ،
فرهنگ کارآفرینی، کارآفرینی فرهنگی، کارآفرینی بومی، کارآفرینی،
فرهنگ کار، کار
پیشگفتار:
پیش از دههی 1970 بررسیها در زمینهی توسعه، بیشتر بر عوامل اقتصادی تکیه و
تأکید داشت. در این دهه مفهومی از توسعه که بازتاب دهندهی مجموعهی فراگیرتری از
نیازهای جامعه است، جایگزین دیدگاه محدود گذشته شد. امروزه ملاحظات فرهنگی با شتاب
به درون جهان اندیشه و عمل توسعه در ابعاد گوناگون سیاسی و اقتصادی منتقل شده و
راهبرد مردم- محور توسعهی انسانی را جایگزین راهبرد کالا- توسعهی اقتصادی کرده
است. بر پایه گزارش کمیسیون جهانی سازمان ملل (1995) مفهومپردازی مجدد توسعه در
پرتو مفاهیم انسانی، فرهنگ را از حاشیهی تفکر اقتصادی به کانون صحنه آورده و
مفاهیم توسعهی اقتصادی، انسانی و فرهنگی را در نظریهی جامعتری در جهان رو به
توسعه مورد توجه قرار داده است. در فرآیند تازهی توسعه، که بهتر است آن را فرا-
توسعه بخوانیم، فرهنگ، خواه به عنوان یک متغیر میانجی مؤثر در پیشرفت مادی یا به
عنوان عنصری در ساختار نیازها و خواستهایی که جوامع گوناگون دارند، نقشی برجسته
دارد.
رویکرد فرا- توسعه، با توجه به محیط متلاطم و روندهای پرشتاب امروز، به بازشناسی
زیرساختها و زیربناهای فکری و فرهنگی خود پرداخته و شالودهی توسعه را بر بنیان
معرفتی و نظام فکری خود میگذارد.
رویکرد فرا- توسعه، اندیشهی کارآفرینی فرهنگی، روزنهای درخشان در میان فرآیندهای
کارآفرینان در مراحل چندگانهی توسعه است که ارزشی متفاوت پدید میآورد. (خاموشی،
1382)
از آنجا که فرهنگ و اقتصاد ایستا نیست و روابط میان آن دو نیز، فراگردهایی پویا
است، بر پایهی این رویکرد الگوی توسعهی واحدی برای همهی شرایط مناسب نیست و
شرایط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نهادهای گوناگون، نیازمند راهکارهای متفاوت است.
در این وضع است که تکثرگرایی و نه همگونی ضرورت خواهد داشت.
در چارچوب توسعهی فراگیر، ابزار به هم پیوستن دغدغههای اقتصادی و فرهنگی عبارت
است از بازگشت به مفهوم بنیادین آفرینش ارزش؛ یعنی جایی که آفرینش ارزش اقتصادی و
فرهنگی را بتوان به گونهی پیامدهای فراگرد توسعه تشخیص داد؛ جایی که خواست دریافت
کالاها و خدمات مادی با نیازها و خواستههای ژرفتر انسانها با بازشناسی فرهنگی و
دلخوشی فرهنگی متعادل میشود.
رویکرد فرا- توسعه:
اعتبار هر جامعه به تولید سرانهی مادی و معنوی آن جامعه وابسته است که خود از حجم
سرمایه، کارآیی و اثربخشی آن مایه میگیرد. سرمایهها در جامعه گوناگون است:
سرمایهی فنّاورانه، که به تولید بهینه و کارا میانجامد؛
سرمایهی فیزیکی، که به تولید بهینه و کارا میانجامد؛
سرمایهی فیزیکی، مانند منابع طبیعی، دارایی، درآمد، ماشینها و ابزارها، مستغلات؛
سرمایهی انسانی، مانند تحصیلات، سواد، سطح دانش عمومی، آموزشها و مهارتها کاری؛
سرمایهی مالی، که توانایی تبدیل شدن به سرمایه فیزکی را دارد؛
سرمایهی فرهنگی، به پرورش فرهنگی فرد باز میگردد و به مسائلی مانند نگاه آیندهنگر،
انضباط شخصی، پرکاری، اهمیت دادن به دانشاندوزی و برنامهریزی و ارج نهادن به شیوه
دستاورهای اقتصادی میپردازد.
سرمایهی
اجتماعی، منابعی است که افراد به علت حضور یا وابستگیشان به یک گروه اجتماعی به
آنها دسترسی مییابند. این گروه میتواند به بزرگی یک ملت یا به کوچکی خانواده
باشد. منابع نیز میتواند پدیدههایی ملموس همچون اطّلاعات سودمند، مشاورهی فکری
و آرامش روحی باشد. فرد با سرمایهی اجتماعی کلان، کسی است که روابطی گسترده داشته
باشد، این روابط ژرف و استوار بر صمیمیت و اعتماد باشد و سرانجام کسانی که شخص با
آنها در ارتباط است به میزانی چشمگیر از سرمایهی فیزیکی، انسانی یا فرهنگی بهرهمند
باشند.
یکی از مهمترین ویژگیهای رویکرد فرا- توسعهای، توجه به سرمایههای اجتماعی و
فرهنگی و تقویت شاخصهای کمی و کیفی آنها در توسعهی کشور است. تقویت سرمایههای
اجتماعی و فرهنگی در کنار دیگر عوامل، نقشی مهم و حیاتی در ابعاد گوناگون توسعه
کشور دارد و نگاه تقلیلگرایانه را به معیارها و جنبههایی از رشد کاهش خواهد داد
و همچنین زمینهساز توسعهای فراگیر، متوازن، پایدار و متعالی خواهد بود.
کارآفرینی فرهنگی، کارآفرینی بومی:
کارآفرینی از ابزارهای مهم توسعه به شمار میآید که مهمترین اثر خود را از راه
افزایش اشتغال در جامعه بر جا میگذارد. ابعاد دیگر توسعهی اقتصادی که از رشد
کارآفرینی مایه میگیرد عبارت است از: بهرهگیری بهینه از منابع، گوناگونی تولیدات
و صادرات، افزایش ارزش افزوده، رقابت بر پایهی شایستگی و شناخت مزیتهای نسبی در
سطح ملی.
کارآفرین، به تعریف واژهنامهی دانشگاهی و بستر (Webster’s New Collegiate
Dictionary) کسی است که متعهد میشود مخاطرههای یک فعالیت اقتصادی را
سازماندهی و اداره کند و بپذیرد. (احمدپور داریانی، 1383)
پیشرفت انسان از غارها تا دانشگاهها به شیوههای گوناگون توضیح داده شده، ولی
آنچه در کانون همه این دیدگاهها قرار داشته نقش «عامل تغییر دهنده» بوده است؛
یعنی نیرویی که پیشرفت را آغاز و پیادهسازی میکند. این عامل تغییر در تاریخ بشر
وجود داشته و چه بسا در چارچوب کارآفرینی ادامه خواهد یافت. (کوراتکو، 1383)
سه موج گسترده، موضوع کارآفرینی را به جلو رانده است.
موج نخست: انفجار عمومی بررسی و پژوهش در چارچوب انتشار کتابهایی دربارهی
زندگی کارآفرینان و پیشینهی بنگاههای آنان و چگونگی ایجاد کسب و کار شخصی و شیوههای
زود پولدار شدن؛
موج دوم: راهاندازی رشتههای آموزشی کارآفرینی در دورههای تحصیلی در حوزههای
مهندسی و بازرگانی. این دورهها از اواخر دههی 1960 در چند دانشکده آغاز و تاکنون
در بیش از 500 دانشکده در ایالات متحده و کانادا راهاندازی شده است.
موج سوم: افزایش دلبستگی دولت به پژوهش در زمینهی بنگاههای کوچک با هدف تشویق
گسترش بنگاههای کوچک و همچنین پژوهش در زمینهی نوآوریهای صنعتی است. (احمدپور داریانی،
1383)
چنین مینماید که موج چهارم، بازگشت به مفهوم راستین entrepreneurship و توجه به ارزش
آفرینی و ارزشآفرینان (به جای دو واژهی کارآفرینی و کارآفرینان که نادرست ترجمه
شده است) باشد. نگاهی دوباره و انتقادی به موضوع، جامعهی علمی را به این سو خواهد
کشاند که تفسیری راستین از واژگان بنماید. کارآفرینی بنیاد و شالوده توسعه است که
با ارزشآفرینیهای اقتصادی و معنوی برای افراد، سازمانها و جامعه در سطح کلی و
فراملی و پیامدهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بسیار، میتواند پاسخگوی
بسیاری از چالشهای روز جامعه باشد. در این معنا، همهی رفتارهای انسان از
رفتارهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی گرفته تا فرهنگی، میتواند کارآفرینانه یا
غیرکارآفرینانه باشد.
همچنین، از آنجا که کارآفرینی به معنای «ارزشآفرینی» (ارزشهای اقتصادی، اخلاقی،
هنری، فرهنگی) است، «کارآفرینی فرهنگی» به گونه فشرده به معنای مدیریت روندها و
فرایندهای تولید و عرضهی خدمات و کالاهای فرهنگی و هنری است به گونهای که
نوآورانه به احیاء و آفرینش ارزش فرهنگی بپردازد. ارزش فرهنگی همیشه در برگیرندهی
ارزشی اقتصادی نیست، اما ارزش اقتصادی میتواند دربرگیرنده ارزش فرهنگی نیز باشد.
با این حال کارآفرینی فرهنگی پویا و دارای بهرههایی ماندگار است و در دارزمدت میتواند
به عنوان نیرویی مددرسان در چرخهی توسعهی کشور نقش برجسته بازی کند؛ تجربیات
جهانی هم آن را ثابت میکند.
شوربختانه تاکنون کارآفرین به کسانی گفته شده که ارزش اقتصادی (دارایی) ایجاد کردهاند
و از این رو آنان را موتور توسعهی اقتصادی خواندهاند. اما به مفهوم واقعی،
کارآفرینان موتور توسعهی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیز خواهند بود و میتوانند به
گونهی ویژه ایدههای فرهنگی را به سرانجام برسانند.
در کنار واژهی مرکب کارآفرینی فرهنگی، میتوان از کارآفرینی بومی یاد کرد. چنین
مینماید که آنچه کارآفرینی فرهنگی را موفق میسازد، کارآفرینی بومی است. هرگونه
تعریف از کارآفرینی بومی، نیازمند آمیختگی شناخت پویایی محیطی و آگاهی از شرایط
اجتماعی و اقتصادی است.
کارآفرینی بومی بر ایجاد، اداره و گسترش فعالیتهای تازه کارآفرینانه و مخاطرهآمیز
برای بهرهگیری افراد بومی دلالت دارد. پشتیبانی از ایدهی کارآفرینی بومی به
نگهداشت هویت و پاسداشت میراث فرهنگی میانجامد. (لیندسی، 2005)
سرشت کارآفرینی بومی از دو جنبه قابل بررسی است: ابعاد فرهنگی جامعه و نگرش
کارآفرینانهی برخاسته از آن فرهنگ ویژه. این دو جنبه زمینهساز گسترش فعالیتهای
اقتصادی کارآفرینانه و پدیدآورندهی رفتارهای کارآفرین است. برای افراد بومی،
فرهنگ با ارزش است و آنان دربارهی سرزمین و میراث خود حسی نیرومند دارند. فرهنگ
به عنوان یک متغیر وابسته در نگرش کارآفرینی بومی نمایان میشود و به رفتاری ویژه
با رویکرد اقتصادی کارآفرین میانجامد. کارآفرینی بومی فراگیر است و میتواند با
جهتگیریهای فرهنگی، اهداف اقتصادی و نیز غیراقتصادی در پی داشته باشد.
در زمینهی کارآفرینی فرهنگی و کارآفرینی بومی پژوهشهای اندکی در گذشته به انجام
رسیده است. گذشته از موارد بالا، نوئل لیندسی با نگرش بومی به کارآفرینی، الگویی
فرهنگ مدار از کارآفرینی به دست داده است.
ویژگیهای افراد، سازمانی که کارآفرینی در آن ایجاد میشود، محیط و نیز فرایند
کارآفرینی، چهار جنبهی اساسی کارآفرینی از دیدگاه گارتنر است. نوئل لیندسی با
بررسی دو بعد نخست و سوم چارچوب اصلی پژوهش خود را بنا نهاده است، میتوان گفت:
رفتار افراد بازتابدهندهی پیچیدگیهای فرهنگی آنان است؛
فضاهای فرهنگی گوناگون میتواند باعث ایجاد تفاوتهای نگرشی شود.
تفاوتهای نگرشی کارآفرینان که از فرهنگهای گوناگون مایه میگیرد به ایجاد
کارآفرینیهای توسعه محور گوناگون میانجامد؛
میتوان تصور کرد که هماهنگ با تنوع فرهنگی، فعالیتهای مخاطرهآمیز کارآفرینانهی
اقتصادی و رفتارهای توسعه مدار متفاوت وجود دارد.
چهارچوب مفروض نوئل لیندسی به روشنی ریشهی رفتار و عمل کارآفرینانه را به ارزشهای
فرهنگی نسبت میدهد. با توجه به اهمیت کارآفرینی در حوزهی فرهنگ که در این نوشتار
با عنوان کارآفرینی فرهنگی از آن یاد شد، ضرورت تقدم کارآفرینی بومی پیش از
کارآفرینی در حوزهی فرهنگ نمایان میشود. میتوان گفت که کارآفرینان بومی همواره
از بهترین دستاندرکاران کارآفرینی فرهنگی هستند.
برخی از ویژگیها که کارآفرینی بومی را از غیربومی جدا میکند عبارت است از:
دادهها نشان میدهد که سرانهی فعالیتهای کارآفرینانه کمتر از سوی کارآفرینان
بومی صورت گرفته و بیشتر از سوی کارآفرینان غیربومی انجام شده است (لیندسی، 2005)،
در حالی که کارآفرین بومی همزمان هدفهای مادی و معنوی را در نظر میگیرد و از این
رو پاسدار میراث و ارزشهای فرهنگی است؛
سرشت اقتصاد در کارآفرینی بومی متفاوت از اقتصاد غیربومی است. تواناییهای
بازرگانی نزد کارآفرین بومی دربرگیرندهی اهداف اقتصادی و غیراقتصادی است و با
آنچه کارآفرین غیربومی، اقتصادی میداند، متفاوت است؛
فشارهای فرهنگی بر کارآفرین بومی در فرایند کارآفرینی آشکار است. میندل و کاندسون
(2005) اثبات میکنند که تأکید بر هویت و پاسداشت میراث فرهنگی اجزای جدایی ناپذیر
کارآفرینی بومی است؛
ارزشهای فرهنگی نهاد خانواده، نهاد جامعه و... در شکلگیری نگرشهای کارآفرینانه
یک کارآفرین بومی اثرگذار است، و از این روست که کارآفرینی بومی زیر تأثیر فضاهای
گوناگون فرهنگی متفاوت است. (اندرز 1986، داکنر 1983، دارا 1996، ریدیث و نیلسون
1997)
شمار سودبرندگان در یک بازرگانی بومی بسیار بیشتر از سوداگری غیربومی است و این
نکته باید مورد توجه قرار گیرد. با این حال باید دانست که ارزشهای بومی زیر چتر
یک اندیشهی کلنگر مطرح است؛ بنابراین موفقیت در پرتو داد و ستدها در یک محیط
بومی بر پایهی ابعاد اقتصادی و غیراقتصادی سنجیده میشود. (دامونت، 1993، فولسی
2003) در جایی که پیشرفت و موفقیت تنها بر حسب اهداف اقتصادی ارزیابی میشود، ارزشهای
بومی به برخورد با ایجاد فعالیتهای اقتصادی مخاطرهآمیز گرایش دارد. بر پایهی
این منطق، شاید چنین به نظر آید که ارزشهای بومی بیشتر مانعی است برای توسعهی
اقتصادی. همچنین، بیمیلی به رقابت، تصمیمگیری با توافق طرفها و پافشاری بر بهرهمندی
از چتر حمایتی ارزشی نهادهای اولیه و ثانویه (خانواده و اجتماع) ویژگیهای پیچیدهای
است که سخن گفتن از کارآفرینی در محیط بومی را دشوار میسازد. (اندرز 1986، داکنر
1983، دانا 1996، ریدیث ونیلسون 1197)
جوامع بومی، بر پایهی معیارهای هافستده، گرایش به زن سالاری دارند. (هافستده
1980) و بیشتر بر کیفیت زندگی کاری تأکید میکنند (ریدیث و نیلسون 1997)؛ در برابر
فرهنگهای مردسالار به همهی جنبههای زندگی اهمیت میدهند. (هافستده 1993) با این
استدلال، روشن است که پیشرفت در جامعهی بومی و غیربومی متفاوت خواهد بود.
در راه توسعه، جامعهی بومی نمیتواند هر ایدهی نوآورانهی ناهمخوان با
هنجارهای فرهنگی بومی را تحمل کند و در نتیجه اثرگذاریهای فرهنگی، نوآوری برای
توسعه و پاگیری فعالیتهای کارآفرینی را محدود میسازد. از جمله هنجارهای فرهنگی
بومی این است که کنترل فردی در جوامع بومی در سطح بالایی مطرح است، جمعگرایی و
هماهنگی گروه برای جوامع بومی مهم شمرده میشود و نهادهای خانواده و جامعه
بزرگترین ابزارهای کنترل است.
آنچه یک فرصت را از چشماندازی بومی پدید میآورد با آن چیزی که یک فرصت را از چشمانداز
غیربومی به وجود میآورد متفاوت است. در فرهنگهای بومی شناخت فرصت بر جامعه متمرکز
است.
روش کلی حل مسأله و تصمیمگیریهای شهودی و زنسالارانه گوناگون بر پایه وفاق و
همدلی در زندگی گروهی و نیز اثرگذاری دوسویهی سازمانهای بومی با محیط باعث برخی
تفاوتهای جدی شده است. لذا کارآفرینان بومی در پی جامعهای متفاوت با فرصتهای
گوناگون هستند.
هر چند نتیجهگیری قطعی دربارهی همه متغیرهایی که کارآفرینی بومی با آن روبهرو
است امکانپذیر نیست، اما روشن است که مداخلهی جنبههای فرهنگی در کارآفرینی،
توجه به وضع مقایسهای آن در شرایط بومی- غیربومی را ضرور میسازد. توجه به
اثرپذیری گریزناپذیر کارآفرینی از فرهنگ- بوم، آغاز مرحلهی تازهای از تحول در
کسب و کار و راههای موفقیت در آن است. در این زمینه، توجه به چند نکتهی بنیادی
اهمیت دارد:
در کشورهای توسعه نیافته پروژههای توسعه- داخلی یا بینالمللی- تنها هنگامی به
بالا رفتن سطح زندگی در این کشورها میانجامد که بپذیرند فرهنگ آن جامعه ترجمان
بنیادین هستی آنها است. این فرهنگ درون زمینهای اقتصادی قرار دارد که مرزها و
گسترهی پیشرفت و رشد مادی ممکن را معین میکند. (تراسبی، 1382)
عنصر فرهنگ باید در الگوهای کارآفرینی حضور فعال داشته باشد چرا که نگرش کارآفرینان
تحت تاثیر روشها و ارزشهای فرهنگی بومی است. همچنین فرهنگ گذشته از نگرش، بر
ادراک و رفتار نیز اثرگذار است.
جهت گیریهای غیربومی و بهگونهای غربی در پروژههای کارآفرینی، برنامهریزی برای
شکست است. برای برنامهریزیهای کلان، نخست باید ارزشهای فرهنگی، تاریخ و شیوهی
اندیشیدن در آن جامعه را شناخت و سپس اقدام کرد. این مهم در زمینهی صنایع فرهنگی
به عنوان زیرمجموعهای از صنعت، اهمیت چشمگیر دارد. امروزه گسترش لگام گسیختهی
صنایع فرهنگی در کشورهای رو به توسعه بر پایهی نیازها نیست و در بیشتر موارد با
شرایط محلی هماهنگی ندارد و با هویت فرهنگی این کشورها در چالش است. در این کشورها
بیشتر پیامهای فرهنگی با ارزش و کم مانند به حاشیه رانده شده است و رفته رفته
اهمیت خود را از دست میدهد. صنعتی شدن نظامهای تولید و توزیع پیامهای فرهنگی از
ارزش معنوی هنر و فرهنگ کاسته است. در این شرایط در یک زمان پیامهایی تازه و
متفاوت، میان فرستنده و دریافتکنندهی پیام برقرار میشود. این زمینهساز موازنهای
تازه است؛ موازنهی اجتماعی- اقتصادی و اجتماعی- فرهنگی میان فرستندگان بهرهمند
از قدرت سیاسی، اقتصادی یا فرهنگی و تودههای انبوه کاربران صنایع فرهنگی چه به
صورت بازده اقتصادی کوتاه مدت که در آن مردمان بازار مصرفاند و چه به گونهی
ابزار کنترل سیاسی- اجتماعی که مردمان در آن همچون افکار عمومیاند. (یونسکو،
1380) اما با این حال نمیتوان تنها به بررسی انتقادآمیز کارآفرینی در صنایع فرهنگی
پرداخت.
باید هر چه بیشتر از این واقعیت آگاه بود که کارآفرینی در گسترهی فرهنگ و هنر که
بازتابدهندهی ارزشهای فرهنگی هر جامعه است، برآیند یک فرایند تولید منطقی ویژه
است که باید شناسایی شود. بنابراین پیامهای برخاسته از صنعت و داد و ستد فرهنگی
بیاثر نیست و به تغییر نگرشها و جهانبینیها میانجامد. آنها به گونهی مستقیم
یا غیرمستقیم مبلغ افکار، عقاید و ارزشهای ایدئولوژیک تولیدکنندگان آن پیامند.
در جهانی که آگاهانه یا ناآگاهانه، سرگرم تبادل فرهنگی است، فرهنگی که به عنوان یک
نیاز اجتماعی رفتارسازی میکند، یکی از راههای پاسداری از هویت و فرهنگ ملتها
تقویت صنعت فرهنگی از راه بها دادن به کارآفرینی فرهنگی به عنوان ابزار توسعهی
فرهنگ است.
گذشته از آن، صنایع فرهنگی از معدود راههای ممکن برای رها ساختن هنر از بنبست
اقتصادی است. در گذشته، پاداش هنرمند درآمد روانی او بوده، هر چند اکنون نیز این
باور نادرست در میان برخی کسان وجود دارد که ناداری بهای زندگی هنرمندانه است، اما
واقعیت آن است که در پرتو درک ضرورت توسعهی مطلوب فرهنگی، جایگاه هنرمندان بومی
آفرینشگر بسی بهتر و سازندهتر خواهد بود.
فرهنگ
کارآفرینى:
فرهنگ
کارآفرینى، خلاقیت و نوآورى مجموعهی ارزشها، نگرشها، هنجارها و رفتارهایى است
که هویت افراد کارآفرین را تشکیل مىدهد. افراد کارآفرین و خلاق سعى مىکنند با
نوع متمایز نگاهشان به پدیدههاى اطراف و شیوهی متفاوت رفتارشان در مواجه با
پدیدههاى پیرامون خود، دست به فعالیتهای کارآفرینانه بزنند و محصول و خدمت جدیدى
به جامعه ارائه نمایند.
گفته
میشود که کارآفرینان موتور توسعه اقتصادى بوده و همواره مورد توجه دانشمندان و
محققان قرار دارند، به طوریکه مؤسسهی تحقیقات بینالمللى دیدهبان جهانی
کارآفرینی، تفاوت نرخ رشد را در کشورهاى توسعه یافته بر اساس سطح کارآفرینى آنها
بیان مینماید.
«جفرى
تمونز» کارآفرینى را ایجاد کنندهی یک چیز ارزشمند از هیچ مىداند و کارآفرین کسى
است که داراى قدرت درک بالا است و توان پیدا کردن خلاء و فرصتها را دارد، و
مىتواند در جامعه از طریق پرورش ایده و تبدیل فکر خود به یک محصول جدید اقدام به
ارزشآفرینى از هیچ نماید. این ارزش مىتواند یک ارزش اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و
حتى فرهنگى باشد.
اما
این سؤال مطرح است که فرهنگ غالب بر یک محیط خلاق داراى چه باورها و ارزشهایى
مىباشد؟ کدام ارزشها و هنجارها توسعه کارآفرینى را در جامعه تقویت مىنمایند و
چگونه فرهنگ کارآفرینى در جامعه نهادینه مىشود؟ اینها سؤالاتى است که براى پاسخ
دادن به آنها باید پژوهشهاى بسیارى صورت پذیرد، و سعى شده است که در این فرصت
محدود، موضوعات آن به بحث گذاشته شود.
تعریف فرهنگ:
فرهنگ
کارآفرینى، یک خرده فرهنگ از کل فرهنگ حاکم بر جامعه مىباشد. از اینرو قبل از
پرداختن به این موضوع باید تعریف صحیح و درستى از فرهنگ غالب بر جامعه بیان شود.
تاکنون
تعاریف بسیارى در زمینه فرهنگ ارائه شده است که عدهاى آنها را 164 تعریف در
مشهورترین دایرةالمعارفهاى دنیاى امروز مىدانند. به همین دلیل ارائهی یک تعریف
جامع و مانع که بتواند همهی دیدگاهها را در برداشته باشد شاید امکانپذیر نباشد.
اما شاید بتوان بر روى عناصر مشترک آنها تأکید کرد.
فرهنگ
در کلىترین حالت آن، به مجموعهی پیچیدهاى از خصوصیات احساسى، فکرى، مادى و غیر
مادى اطلاق مىشود که به عنوان شاخص یک جامعه یا گروه اجتماعى مطرح مىشود، که این
نه فقط شامل هنرها و آثار ادبى است بلکه اشکال مختلف زندگى، حقوق بنیادین انسانها،
نظامهاى ارزشى و اعتقادات را نیز در بردارد.]1[
مفهوم
فرهنگ، مرکب از دو جزء «فر» و «هنگ» است. که «فر» به معنى بالا و جلو و «هنگ» به
معنى قصد کردن، کشیدن و آوردن است. در زبان علمى جامعهشناسى در ایران «فرهنگ»،
معادل مفهوم لاتین (culture) به کار گرفته شده که در اصل به معنى کشت و زراعت بوده است.
از
مفهوم فوق، چنین استنباط مىشود که بهنظر مىرسد در تعریف فرهنگ باید مفهوم رشد و
تعالى انسان به عنوان هدف این مجموعهی منسجم و منظم ذکر شود. بنابراین مىتوان
چنین گفت که فرهنگ نظامى است تا حدودی منسجم، متشکل از اجزایى غیر مادى شامل:
ارزشها، هنجارها، نمادها، باورها و اعتقادات، آداب و رسوم، دانش و اطّلاعات رایج و
هنرها و اجزایى مادى، شامل کالاهاى مصرفى، ابزارها، فنّاوری و میراث فرهنگى نسبتاً
مشترک بین اعضای یک گروه، اجتماع یا جامعه که از طریق یادگیرى از نسلى به نسل دیگر
منتقل مىشود.]2[ و موجبات رشد و تعالى انسان را فراهم مىآورد
علامه
جعفرى در کتاب خود با عنوان «فرهنگ پیرو، فرهنگ پیشرو» مىنویسد:
مىتوان
اثبات کرد که جامع مشترک همهی تعاریف فرهنگ، داراى عنصر بایستگى و شایستگى، کمال،
ترقى مادى و معنوى، کرامت، حیثیت، شرف ذاتى انسان، حیات شایسته و آزادى مسئولانه و
عدالت در اجراى حقوق و قوانین است.]3[
ایشان
در کتاب خود فرهنگ را این چنین تعریف مىکنند:
«فرهنگ عبارت است از کیفیت یا شیوههاى بایسته و شایسته براى آن
دسته از فعالیتهای حیات مادى و معنوى انسانها که مستند به طرز تعقل سلیم و
احساسات صعودکردهی آنان، در حیات معقول تکاملى باشد.»]4[
کارکردهاى
مهم نظام فرهنگى، ایجاد هماهنگى، انسجام و
همبستگى بین نهادها و اجزاى مختلف نظام اجتماعى است، به گونهاى که یکپارچگى آن
نظام حفظ شود، براى نظام فرهنگى هر جامعه لااقل مىتوان 5 کارکرد ذکر کرد:
تأمین
نیازهاى فیزیولوژى
ایجاد
ارتباط جمعى
دادن
هویت فرهنگى خاص بر اعضاء
حفظ
و تداوم و بقاى جامعه
ایجاد،
حفظ همبستگى و انسجام اجتماعى]5[
به
عبارت سادهتر اینکه اگر فرهنگى بخواهد براى یک جامعه به عنوان فرهنگ باقى بماند و
توسط اعضاى آن جامعه حفظ شده و مقدس شمرده شود. باید از کارکردهاى فوق برخوردار
باشد. و گرنه همواره به عنوان یک فرهنگ پیرو به دنبال عناصر فرهنگى جوامع دیگر
خواهد بود تا بتواند از طریق آن عناصر این کارکردها را پاسخ دهد.
فرهنگ کارآفرینى چیست؟
از آنجایی که فرهنگ به
مفهوم مجموعهی ارزشها، نگرشها، هنجارها و رفتارهایى است که هویت یک جامعه را تشکیل
میدهند؛ کارآفرینان به عنوان بخشى از جامعه پیرامونى، از مجموعهی ارزشها،
نگرشها، هنجارها و رفتارهاى متمایزى برخوردارند که مىتوان به آن خردهفرهنگ
کارآفرینى اطلاق نمود.]6[ ساختار و عملکرد این خرده فرهنگ و عناصر درونى آن
در سطوح مختلف فردى، اجتماعى و هم چنین ارتباط آن با فرهنگ مسلط پیرامونى، به نحوى
است که مىتوان گفت: بر اساس اصل تأثیر متقابل حوزههاى مختلف فرهنگ و اجتماع،
فرهنگ کارآفرینى از حوزههاى دیگر فرهنگ، از جمله حوزهی اخلاق و مذهب، ارزشها،
عقاید اقتصادى و سیاسى تاثیر مىپذیرد. از این رو ریشههاى ضعف و قوت فرهنگ
کارآفرینى را باید در حضور و وجود ارزشها و عقایدى جستجو کرد که در فرهنگ و در
سلسه مراتب ارزشها جایگاهى فراتر از کار را به خود اختصاص دادهاند و در تعارض و
تقابل با کار و یا همنوا و همساز با کارآفرینى هستند.]7[
«ژزف مک گوایر» [i]
نقش کارآفرینى در جوامع مختلف را باتوجه به تنوع فرهنگى متفاوت مىداند و به نظر
وى منابع طبیعى و سرمایهی نقدى، ممکن است یکسان باشد اما آنچه باید در درک تفاوت
رفتار، مورد توجه قرار داد، عواملى است همچون:
عقاید
اجتماعى
هنجارها
پاداش
رفتارها
آرمانهاى
فردى و ملى
مکاتب
دینى
بنابراین اگر چه
کارآفرینان، ارزشها و باورهایى متمایز از افراد جامعه دارند، ولى فرهنگ کارآفرینى
متأثر از فرهنگ حاکم بر جامعه است. در واقع هر چه ارزشها و عقاید موجود در جامعه،
افراد جامعه را به کار، تولید مداوم، فکر و اندیشهی خلاق و یادگیرى و کسب دانش
سوق دهد؛ در آن جامعه، فرهنگ کارآفرینى اشاعه یافته و درون افراد نهادینه مىشود و
یا به عبارتى در این جامعه افراد بیشترى دست به خلاقیت، نوآورى و کارآفرینى
مىزنند و افراد کارآفرین بیشترى موفق مىشوند که ایدههاى نوین خود را در جامعه
محقق سازند.
کارآفرینان افرادى هستند
که فنّاوری و دانش را با فرصتها و نیازهاى بازار ترکیب کرده و سپس با توجه به
نواقص، واکنشهاى بازار سبب یکپارچگى و سازگارى بازار و دانش شده و شکاف میان علم
و بازار را پر مىکنند.
از سوى دیگر نیز جامعهی
کنونى، در حال حاضر با سرعتى شتابان به سمت «جامعهی دانشى» پیش مىرود، جامعهاى
که در آن منابع فیزیکى و مادى مزیت خود را نسبت به منابع فکرى و علمى از دست داده
و سرمایهی اصلى آن، استعداد و خلاقیت اعضای آن جامعه به شمار مىرود.
بنابراین مىتوان گفت که
قسمت اعظم فرهنگ کارآفرینى در جوامع کنونى متأثر از نهادینه شدن فرهنگ علم در
جامعه است. واژههایى مانند: مدیریت علمى، اقتصاد مبتنى بر دانش، خلاقیت در صنعت،
نوآورى و... در سمینارها و همایشها بسیار بکار برده مىشود و همه اینها گواه این
ادعا است که فرهنگ کارآفرینى در محیطى امکانپذیر است که هنجارهاى غالب بر آن محیط،
ارزشها و باورهاى فرهنگ کار و علم را تقویت نمایند.
فرهنگ
کار در ایران و سایر کشورها:
در این قسمت به بررسی فرهنگ کسب وکار در جوامع دیگر
پرداخته میشود تا مقایسهای داشته باشیم با فرهنگ کسب و کار در کشور ایران
فرهنگ کار در غرب:
تأکیدى که در ایدئولوژى
غرب به ویژه در آمریکا بر کار به عنوان «بروز جوهر اصلى وجود انسان» شده است و
اینکه حیات انسان با کار تبلور مىیابد نشانهی اهمیت یافتن کار در این جامعه به
عنوان ارزش فىنفسه است.]8[
«ماکس وبر» در کتاب خود تحت عنوان «اخلاق پروتستانى و روح سرمایهدارى»
سعى کرد رفتار سرمایهداران را به عنوان افرادى که به کار و تولید به عنوان ارزش
فىنفسه مىنگرند و نه به عنوان وسیلهاى براى دستیابى به رفاه بیشتر، براساس
اخلاق پروتستانى (کالونى) تشریح کند. او با طرح این سؤال که کدام ارزش و عقاید،
پیروان مکتب کالون را به فعالیت، کار و تولید مداوم و پیوسته سوق مىدهد و کدام
نظام ارزشى چنین امرى را موجه و مشروع مىسازد و به عقاید و ارزشهاى ارایه شده در
دیدگاه کالونى اشاره مىکند و نشان مىدهد تفسیر جدید کالون از دین مسیح و نگاه وى
به جهان و نیز جایگاه انسان در جهان و رابطهی وى با خدا، علىرغم سوق دادن فرد به
سوى رفتار زاهدانه، معتقد به این عقاید را به تلاش مداوم وامىدارد. در حالى که
تفسیر کاتولیکى از مسیحیت چنین مکانیسمى را در جامعه فراهم نمىسازد.]9[
رشد کسب و کار در آمریکا
همواره مورد توجه دانشمندان اروپایى بوده است. چرا کسب وکار در آمریکا تا این حد
مورد تحسین است؟ چگونه در آمریکا در مدت 20 سال، 30 میلیون شغل ایجاد شده است؟ و
حال آنکه در اروپا با جمعیتى بیش از آمریکا فقط 5 میلیون شغل ایجاد شده است. چه
چیزى اشتهاى سیرىناپذیر آمریکا را براى رشد و افزایش خیره کنندهی بهرهورى در
سالهاى اخیر تحریک مىکند؟ اینها سؤالاتى بود که «چارلز هندى»[ii]
فیلسوف شهیر انگلیسى براى پاسخ دادن به آنها سرمایهدارى را در کانون توجه خویش
قرار داده و نتیجه کار، نگاهى روشنفکرانه و تکاندهنده به برخى از فرصتهاى بنیادى
در شالودهی کسب و کار آمریکاى امروز است.
آنچه بیش از همه توجه
«هندى» را جلب مىکند، خوشبینى مردم آمریکاست. اعتقاد استوار و بىچون و چراى
آنان به این که فردا مىتوانند و باید بهتر از امروز باشند. به نظر هندى، نیروى
برآمده از خوشبینى، توأم با اعتقاد «پاکدینان» در قداست کار و حرمت ثروت ناشى از
کار یمین و عرق جبین، راز توفیق و کامیابى مردم آمریکاست.
بیشتر آمریکاییان عقیده
دارند که فردا مىتواند بهتر از امروز باشد و خود را براى ساختن آیندهاى بهتر
مسئول مىدانند و هر کارى که از دستشان برمىآید انجام میدهند.
«رابرت هیوز»[iii]
استرالیایى مىگوید که ارزشهاى «پاکدینان» در رگ و پى جمع عظیمى از آمریکاییان
تزریق شده است. آنان بذر اخلاق کار و نیز تقدم مذهب را در حدى که جز در دنیاى
اسلام سابقه نداشت، در بستر زندگى آمریکایىها کاشتند.
پاکدینان،
پیروان مکتب کالوینیست هستند. کالوین یک شخصیت مذهبى پروتستان بود که اعتقاد داشت
کار کردن در روى زمین یک دستور الهى است و هر پیشه باید به دقت انتخاب شده و تعقیب
شود. اگر کسى شغلى را انتخاب مىکرد از او انتظار مىرفت، رفتارى مانند یکى از
برگزیدگان خداوند بر روى زمین را داشته باشد. عقاید کارى کالوینیست نه تنها به
پشتکار افراد کمک کرد بلکه سبب پرهیز از تسامح و تساهل در آنها شد. مؤمنان این
مکتب پولهاى خود را پسانداز کردند و اعتقاد داشتند که این پول از طریق خداوند
براى پیشخدمتى در اختیار آنان قرار گرفته است و به عنوان پیشخدمت خداوند آنها
احساس مسئولیت کرده که پول را جهت ارتقای بهرهورى استفاده کنند. کالوینیستها
پولهاى خود را در مؤسسات بهرهور، سرمایهگذارى و راه را براى انقلاب صنعتى و
پیشرفتهاى ناشى ار آ ن هموار کردند.
«هیوز» مىگوید که پاکدینان مفهوم نوبودن و نوشدن را در آمریکا
اختراع کردند و این که ثروت نماد ارزش باشد، از سنت پاکدینان است که تا به امروز
ادامه یافته است. معناى این حرف آن است که داشتن پول یا کالاهاى مادى عار نیست و
لازم نیست که کسى ثروت خود را پنهان کند. که از این منظر با بخشهایى از اروپا که
در مقام کسب ثروت موروثى یا ثروت مفت و بىزحمت سابقهاى طولانى دارد، بسیار
متفاوت است. بنابراین، ثروتمند آمریکایى مىخواهد که در بخشش مال خود دست و دل باز
باشد و حتى تظاهر و خودنمایى کند. زیرا که پول زحمت کشیده مایهی مباهات است، نیکوکارى
و رساندن خیر به مردم و جامعه، نشانهی گذراندن عمرى پربار و پرحاصل است. بىجهت
نیست که بذل و بخشش اموال و دارایى شخصى در آمریکا به مراتب بیشتر از اروپاست.
«چرچیل»[iv]
روزى گفته بود که اگر جامعهاى ثروتمند مىخواهید باید ثروتمندان را تحمل کنید.
حال آنکه در آمریکا ثروتمند به جاى تحمل، ستایش مىشود، به شرطى که ثروت او از
راهى آبرومندانه و شرافتمندانه به دست آمده باشد.]10[ ارج نهادن به ثروتى که از راه تلاش و کوشش و با
خلاقیت و ابتکار حاصل شده از یک طرف و ارزش نهادن به آموزش و پژوهش به نحوى که
جامعه را به صحنه آموزش و پژوهش تبدیل کرده و علم، پژوهش و فنّاورى را موضوعات
مورد علاقهی عموم قرار دهد. اینها نشانههایى از جامعه اطّلاعاتى موجود در غرب
است.
شاید «سیلیکون ولى» مثال
خوبى باشد از جامعهی کوچکى که توانسته است فرهنگ کار و فرهنگ علم را در هم آمیزد
و کارآفرینانى همچون مدیران شرکتهاى ماکروسافت، اینتل، یاهو، نتاسکیپ را وارد
عرصهی اجتماع نماید.
«سیلیکون ولى»، یک دالان پنجاه مایلى در ایالت کالیفرنیاست که به
الگوى کارآفرینى فنّاورانه جهان مبدل شده است. این منطقه که در جنوب سانفرانسیسکو
واقع شده، در دههى1990، اصلىترین مرکز فعالیتهای فنّاورانه در ایالات متحده
بوده است.
آمار مربوط به «سیلیکون
ولى» به نقل از مجله نیوزویک، بسیار خیره کننده است:
در
سال 1997، بیش از 33 درصد از 100 شرکت بزرگ فنّاورانه ایالات متحده در سیلیکون ولى
مستقر بودهاند.
در
سال 1996، بیش از 50هزار شغل در این منطقه ایجاد شده است.
در
سال 1997، فقط %1 از جمعیت آمریکا در این
منطقه ساکن بودهاند ولى %11 از مشاغل فنّاورانه آمریکا به این منطقه اختصاص داشته
است.
در
سال 1997، بیش از %60 از تولید (ساخت) این منطقه مبتنى بر فنّاوری بوده است. این
رقم براى کل ایالات متحده %9 بوده است.
در
سال 1996، مؤسسات آکادمیک این منطقه 2268 دانشآموخته در رشتههاى پیشرفتهی
مهندسى داشتهاند که بیشترین میزان در سطح ایالات متحده بوده است.
انقلاب اطّلاعات،
عمدهترین عامل پیشبرد توسعه در سیلیکون ولى بوده است. صنایع رایانه و نیمه هادى
این منطقه، بیش از %45 از رشد صنعتى سالهاى 1993 تا 1997 را رقم زدهاند.
فرهنگ «سیلیکون ولى» به
گونهاى تکامل یافته است که توسعهی شرکتهاى جدید فنّاورانه را تشویق مىکند.
مؤلفههاى این فرهنگ عبارتند از:
آزادى
عمل در آزمودن و شکست خوردن: این مؤلفه تمامى سطوح مدیریت را تشویق مىکند تا
ایدههاى جدید را بیازمایند.
پذیرش تغییرات سریع: این مؤلفه فرهنگى به
بنگاهها اجازه مىدهد به راحتى تغییرات عمدهاى در الگوى کسب و کار خود صورت دهند
و پیش از آنکه سهم بازار آنان توسط رقبا تهدید شود، محصولات خود را دگرگون سازند.
جبران خدمت: بنگاههاى کارآفرینانه و بالغ،
بر حسب موفقیت خود، نسبت به جبران خدمت و انگیزش کارکنان، در تمامى سطوح اقدام
مىکنند. برای مثال سهام شرکت را بین آنان توزیع مىکنند.
سرمایهگذارى در شرکتهاى جوان: شرکتهاى موفق با
سرمایهگذارى در کارآفرینى فنّاورانه (سرمایهگذارى در شرکتهاى نوپا)، پیشتازى فنّاورانه
خود را حفظ مىکنند. این اقدام به شرکتهاى بالغى همچون «اینتل » فرصت مىدهد تا
با حداقل سرمایهگذارى در تحقیق و توسعه به فنّاوریهاى جدید برسند.
هر چند در بسیارى از کشورهاى
جهان و حتى در برخى مناطق ایالات متحده تلاش شده است که از الگوى سیلیکون ولى
تقلید شود، اما اینکه در جاى دیگرى از جهان این درجه از موفقیت حاصل شده باشد،
مورد تردید است. اساسىترین مؤلفهی سیلیکون ولى که تقلید از آن را براى سایرین
دشوار مىنماید، فرهنگ و روحیه کارآفرینانهاى است که بر این منطقه سایه افکنده
است.]11[
فرهنگ
کار در ژاپن:
گفته شد که ریشههاى قوت و
ضعف در فرهنگ کار را باید در حضور و وجود ارزشها و عقایدى جستوجو کرد که در
فرهنگ و در سلسله مراتب ارزشها جایگاهى فراتر از کار را به خود اختصاص دادهاند.
از این حیث تعریف فرهنگ در ژاپن و تاثیر آن در اخلاق کار بسیار اهمیت دارد.
در دایرة
المعارف ژاپنى، فرهنگ این چنین تعریف شده است:
«تلاش براى استفاده از طبیعت یا منابع طبیعى در بهتر کردن زندگى
انسان (نوع بشر)» که داراى دو بعد زیر مىباشد:
الف - دانش، هنر، مذهب و سایر
ثمرهی فعالیتهای روحى انسان
ب – ثمرهى فعالیتهای فنى
که مترادف کلمه تمدن است.
تعریف فرهنگ، در عبارت
بالا هم به معنى به فعلیت رساندن استعدادها و امکانات طبیعى براى تنظیم و بهتر
کردن زندگى نوع بشر در نظر گرفته شده است و هم به معنى استعدادها و امکانات و
پدیدههاى عالى انسانى، مانند علم، هنر، مذهب و سایر ثمرههاى فعالیتهای روحى
انسان.]12[
تلاش و کوشش در فرهنگ
ژاپنى، نقش اساسى را ایفا مىکند؛ به طورى که یکى از عوامل مؤثر بر موفقیت اقتصادى
ژاپن، تأکید نظام ترتیبى آن بر تلاش و پشتکار است. این عقیده در بین ژاپنىها رایج
است که عنصر وجدان کارى و پشتکار در رفتار کودکان و جوانان ژاپنى، رازموفقیت
اقتصادى آنهاست. اطّلاعات بدست آمده از مطالعه تطبیقى دربارهی پشتکار انجام کار و
تکلیف در کودکان ژاپنى و آمریکایى در سال 1985-1984 نشان مىدهد که یک تفاوت بزرگ
بین این کودکان وجود دارد و آن عبارتست از این که بچههاى ژاپنى در مقایسه با
کودکان آمریکایى بیشتر به پشتکار دعوت مىشوند، در خانوادههاى آمریکایى توانایى،
دلیل بر موفقیت است ولى خانوادههاى ژاپنى خواستن و پشتکار را از رموز موفقیت بر
مىشمارند.]13[
ایران و ژاپن تقریباً به
طور همزمان یعنى از اواسط قرن نوزدهم شروع به الگوبردارى از روشهاى جدید غرب
کردند، اما با توجه به شرایط فرهنگى و سیاسى متفاوت حاکم بر دو کشور، نتایج حاصله
یکسان نبوده است. درحالى که ژاپن برقرارى رابطه با ممالک غربى را ضرورى مىدانست و
با نزدیکى به آنها با درک، اخذ و جذب روشهاى علمى توانست با شتاب در ردیف کشورهاى
صنعتى قرار گیرد و در سایهی همین پیشرفت، خود را از سلطهی غرب رها سازد، اما
ایران با توجه به بافت فرهنگى متفاوت، مغرور از فرهنگ و تاریخ گذشته خود و فقدان
انعطافپذیرى در گرفتن تصمیم به اخذ علوم غربى، دچار تردید شد و در نهایت نتوانست
صنعتى شود.
از لحاظ آمادگىهاى فکرى و
فرهنگى نیز مىتوان به این نکته اشاره کرد که روشنفکران و اصلاحطلبان ژاپنى که با
تحولات غرب آشنا شده بودند و به ضرورت درک آن براى توسعهی ژاپن واقف بودند به
راحتى موفق شدند با نوشتهها و سخنرانىهاى خود تفسیرهاى تازهاى از سنتهاى گذشته
عرضه کنند و به آگاه کردن مردم بپردازند. پس از این روشنگرى، ژاپنىها نیاز به
بازنگرى و تجدیدنظر در بعضى از ارزشهاى کهن و سنتها را ضرورى تشخیص دادند و در
تطبیق آنها با فرهنگ نوین تلاش کردند. اما در ایران شرایط به گونهى دیگرى بود.
شاهان هرگونه اندیشه نو، تفکر جدید و دموکراسى را که تضعیف قدرت سلطنت را به همراه
داشت به شدت سرکوب مىکردند.
پیشرفت ژاپن نیز بیش از
همه مدیون بالا بودن بهرهورى کار بوده است که در سایه تلاش زیاد و احساس مسئولیت
حاصل شد. براى آنها کار فراتر از وسیله معاش است، اما در ایران آن روحیه سختکوشى
در میان مردم دیده نمىشود. در حقیقت ما کار مىکنیم تا زندگى کنیم اما در کشورهاى
صنعتى و ژاپن زندگى مىکنند تا کار کنند. کار مهمترین عامل پیشرفت و توسعه است و
در کشورهاى جهان سوم کمکارى، کاهلى و عدم احساسمسئولیت در بین تعداد زیادى از
مردم رایج است.]14[
فرهنگ
کار در ایران:
در جامعهی ما با وجود
عناصر مثبت بسیار در فرهنگ آرمانى دینى که در آن به کار ارزش بسیار داده مىشود و
نیز با وجود سنت امامان در ارج نهادن به کار و تأکید بیشتر بر ارزش اکتسابى تا
انتسابى؛ هنوز ارزشهایى در جامعه غلبه دارد که اخلاق کار و به تبع آن کارآفرینى
را تضعیف مىکند.
در ساختار کلى و سطح کلان
جامعه، بخصوص ارزشهاى موبوط به نظام سیاسى، ارزشهاى غالب بطور عمده انتسابى بوده
است و ارزشهاى اکتسابى که تقویت کنندهی کار، خلاقیت و نوآورى به عنوان ارزش فىنفسه
است جایى نداشته یا جایگاهى محدود به خود اختصاص داده است. اهمیت نسبت در اشغال
مناصب و تخصیص منابع، اصل وراثت خاندانى سمتها و بهرهمندى از منابع کمیاب، غلبه
ارزش وابستگى و وفادارى شخصى بر لیاقت و کاردانى، که جوهرهی نظام سیاسى موروثى در
ایران را تشکیل مىدهد؛ از عواملى است که در سطح کلان جامعه و فرهنگ با کار به
عنوان ارزش فىنفسه، در تعارض بوده و کارآفرینى، خلاقیت و نوآورى را تضعیف کرده
است.]15 [و
حال آنکه فرهنگى که خواستار پرورش کارآفرین باشد باید مردم را به خاطر
دستاوردهایشان و نه به خاطر مقتضیات تولدشان طبقهبندى کند.
همچنین
وجود ارزشهایى چون اشرافیگرى، تجملگرایى، رفاهطلبى و مصرفگرایى در فرهنگ
مرتبط با نظام سیاسى موروثى سبب مرگ خلاقیت و تولد مصرف زدگى شده است که علت عمدهی
این معضل را باید در وجود ثروتهاى ملى و استفادهی نادرست و غیر مدبرانه از آن
جست وجو کرد.
از سوى دیگر در فرهنگ
عمومى و اعتقادات دینى با وجود باورهایى همچون بىاعتنایى به مال دنیا، زشت شمردن
انگیزههاى مادى، تقبیح رفتار سودطلبانه، تأکید بر بىوفایى دنیا و کفایت حداقل
معیشت، نمىتوان انتظار کار و تلاش فوقالعاده همچون کشورهاى پیشرفته داشت.
همچنین جریان نوسانات
اقتصادى در دورهی گذشته و دست یافتن افراد به پولهاى بادآورده در جریان این
تغییرات، موجب شد، پول که در مباحث اقتصادى به عنوان «کار تبلور یافته» شناخته
مىشود؛ بصورت کالا و غنیمتى درآید که دستیابى به آن لزوماً با انجام کار همراه
نیست بلکه زرنگى، اطلاع از اوضاع و مهمتر از همه «شانس و اقبال» بیشتر از کار در
آن سهم دارد. این عوامل به همراه «درآمد نفت» که عمدهی آن را سود تشکیل مىدهد و
توسط دولت به مصرف مىرسد، موجب شد پول به عنوان ارزش فىنفسه و تاحدى «مستقل از
کار» و بیشتر وابسته به شانس و اقبال در جهت تضعیف کارآفرینى عمل کند.]16[
اما اخلاق کار و پدیدههاى
مرتبط به آن، مانند، کارآفرینى پدیدههایى هستند قابل شناسایى، مطالعه و
تغییرپذیر، قابل کنترل و دستکارى که از قواعد کلى حاکم بر فرهنگ و جامعه تبعیت
مىکنند، از این رو مىتوان از آنها به عنوان یک مسئله اجتماعى یاد کرد و مسئلهی
اجتماعى همواره قابل حل بوده و مىتوان براى اصلاح آن کارى انجام داد ولى اگر فکر
کنیم که دربارهی مسائل اجتماعى نمىتوانیم کارى کنیم و اینها همهی سابقه تاریخى
داشته و غیر قابل تغییر به حساب مىآید باید آن مسایل را از فهرست مسائل اجتماعى
حذف کنیم زیرا دیگر مسئلهی اجتماعى به شمار نمىروند.
بنابراین با همه ضعفهاى
فرهنگى و اجتماعى که در اخلاق کار در ایران وجود دارد این مسئله قابلحل است و بهنظر
مىرسد که راهحل آن نیز مىتوانند کارآفرینان باشند؛ زیرا براساس نظر «ماکس وبر»
کارآفرینى یک فرآیند اجتماعى است که در آن کارآفرین با اشتیاق و پشتکار در کار،
خویشتن خویش را پیدا مىکند و از بند عادات و سنتهاى مرسوم رها مىگردد.
او معتقد است که فرهنگ
کارآفرینى در سطح تعامل انسانها با یکدیگر شکل مىگیرد و شخصیت، ارزشها، نگرشها و
باورهاى فرد نسبت به کارآفرینى، تحت تأثیر تعامل وى با سایر افراد جامعه شکل گرفته
و تکامل پیدا مىکند.]17[
بنابراین براساس نظر «وبر»
جامعه، باورها و ارزشهاى آن نقش مهمى در ایجاد کارآفرینى دارند و همچنین
کارآفرینان نیز نقش بسیار موثرى در ایجاد تحولات ارزشمند و نجات جامعه از بند
عادات و سنتهاى بىاساس و بى فایده اما مرسوم ایفا مىنمایند.
کارآفرینان در اجتماع سبب
پویایى و افزایش بهرهورى شده و در سطح اجتماع ارزش کار را افزایش مىدهند و روحیه
سعى و تلاش در بدنهی جامعه را بالا مىبرند. کارآفرینان سبب تشویق جامعه به
کارهاى خلاق و کارآفرینانه مىشوند و همین امر سبب رشد و بالندگى در اجتماع
مىشود.
راهکارهای
توسعهی فرهنگ کارآفرینی در ایران:
بیشتر متفکران اقتصادى - اجتماعى امروزه براین
باورند که نوآورى تنها راه تضمین بقا در دنیاى امروزى به شمار مىرود. از این حیث
بهوجود آورندگان این نوآوریها، شاهرگ حیاتى سازمانها به شمار مىروند و استعداد
و خلاقیت افراد سازمان، سرمایهی اصلى آن محسوب مىشود. بنابراین این امر ایجاد
فضایى مناسب براى خلاقیت و نوآورى افراد در جامعه را ضرورتى اجتنابناپذیر مىسازد.
عواملى همچون نیروى کار،
سرمایه، فنّاورى و مدیریت، هر کدام به نوبهی خود متأثر از ویژگىهاى فرهنگى جامعه
است و ریشه در ارزشها و باورهاى فرهنگى دارند. بنابراین هیچ کشورى نمىتواند بدون
گذار از مرحلهی تحول فرهنگى و فکرى و آماده سازى افکار عمومى به توسعه اقتصادى
نایل شود.
اما تحول فرهنگى چگونه
مىتواند صورت پذیرد؟ چه عواملی در دگرگونى یک فرهنگ نقش دارند؟ از جمله عواملى که
در تحول فرهنگى نقش دارند، مىتوان نوآورى فرهنگى و فرهنگپذیرى را نام برد. در هر
جامعهاى، انسانها با استعداد و خلاقیتى که دارند، مىتوانند از هر یک از اجزای
فرهنگى مانند ارزشها، هنجارها، دانشها، نهادها آثار هنرى، ابزار و متون، عناصر
جدیدى ابداع و به جامعه عرضه کنند. در صورتى که چنین عناصرى مورد پذیرش عامه قرار
گیرند. به عنوان یک عنصر فرهنگى جدید به جزء مربوطه اضافه و سبب دگرگونى در آن جزء
مىشوند و سپس به علت وجود ارتباط متقابل بین اجزاء و نظام فرهنگى، ممکن است سبب
دگرگونى در کل نظام فرهنگى شوند. بدیهى است هر چند عناصر فرهنگى بیشترى در مدت
زمان کمترى، ابداع و به جامعه عرضه و مورد پذیرش اکثریت مردم واقع شوند، میدان
دگرگونى حاصله در نظام فرهنگى وسیعتر و سریعتر خواهد بود.]18[
در تعریف فوق تنها شرط
پذیرش عنصر فرهنگى جدید، مورد پذیرش بودن عامه ذکر شده است که بهنظر مىرسد علاوه
بر مورد پذیرش بودن عامه، باید عنصر فرهنگى جدید موجبات رشد، تکامل عقلانى و
پیشرفت انسان را هم فراهم آورد.
یکى دیگر از عوامل دگرگونى
فرهنگ، فرهنگ پذیرى مىباشد. فرهنگ پذیرى نوعى اشاعهی فرهنگى است که از طریق تماس
نزدیک و مداوم بین فرهنگها حاصل مىشود؛ به عبارت دیگر، در نتیجه تماس نزدیک بین
دو فرهنگ، آن دو در یکدیگر اثر مىگذارند و عناصر از یکى به دیگرى منتقل مىشود،
معمولاً فرهنگ نیرومندتر، عناصر بیشترى را به فرهنگ ضعیفتر وام مىدهد.
حال با توجه به فرهنگ غنى
اسلام چگونه مىتوان با بهرهگیرى از عناصر جدید غربى و با نوآورى در عناصر فرهنگى،
کارکردهاى مورد انتظار نظام فرهنگى را برآورده ساخت و یکپارچگى نظام فرهنگى را حفظ
کرد.
اسلام به هیچ وجه از
بهرهبردارى از عناصر سازنده فرهنگى که بارزترین آنها علم به عنوان وسیلهی وصول
به واقعیات است نه تنها جلوگیرى نکرده، بلکه به شدت مورد توصیه قرار داده است. در
نتیجه به طور حتم باید گفت: اسلام پذیرندهی هر عنصر فرهنگى است که در کشف واقعیت
یا بهرهبردارى از آن مؤثر باشد.
انتقال فرهنگ مفید و
سازنده که عبارت است از حقایق و واقعیات مربوط به ضرورتها، ارزشها و زیبایىها و
دیگر شیوههاى شایسته حیات معقول انسانها، نه تنها شایسته است که همگان در انتقال
آنها براى اقوام و ملل تلاش کنند، بلکه از دیدگاه اسلام این یک تکلیف مذهبى براى
هر فرد و گروهى است که توانایى انجام دادن آن را دارند. به شرطى که انتقال عناصر
مفید فرهنگى با هدف سوداگرى اقتصادى یا سیاسى یا سلطه گرى و کوشش درجهت ترویج
بىفکرى نسبت به مسایل اجتماعى، نفى آزادى و سلب کرامت انسانها نباشد و این امر
مستلزم درایت و تیزبینى فرهنگ وام گیرنده مىباشد. که نباید فرهنگ وارد شده از
اقوام و ملل دیگر را بدون تحقیق، تصفیه و تنها از روى تقلید بپذیرد.]19[
بنابراین ترویج فرهنگ
کارآفرینى نیز باید با ملزومات فوق همراه باشد، در جامعهاى که مىخواهد کارآفرینى
توسعه یابد، باید مناسبات اجتماعى و سیاسى در جامعه بر پایهی استعدادها، خلاقیت و
کارآفرین بودن افراد باشد. در این جامعه افراد باید بیاموزند به جاى جلب رضایت
سرپرستان و صاحبان قدرت، تلاش کنند که چگونه با سعى و تلاش در راه توسعه سازندگى
قدم بردارند و به جاى تسلیم شدن، تملق گویى، پذیرش دستور و... باید تفکر حاکم بر
جامعه، یک تفکر علمى میل به کسب اطّلاعات جدید و ابتکارات باشد.
بنابراین ایجاد ایمان و
احترام به علوم و دانش جدید در بین مردم، آماده ساختن آنها براى قبول اندیشههاى
نو، آزمایش روشهاى جدید بدون توجه به غربى بودن یا شرقى بودن آن و مهمتر از همه
گسترش عدالت اجتماعى و اقتصادى براى اقشار مختلف جامعه نقش اساسى را در رشد و
توسعهی یک کشور ایفا مىنماید.
بنابراین با ایجاد ایمان و
احترام بر علوم و دانش جدید در بین مردم و رایج کردن فرهنگ علم و به خصوص ترویج
سطوحى از دانش کارآفرینى به سطح عمومى جامعه و وارد کردن به فرهنگ کسب و کار به
منظور علمى کردن مشاغل و توسعه مشاغل مبتنى بر دانش به نحوى که موفقیت هرکس منوط
به دانشى باشد که در کسب و کار خود به کار مىبندد، مىتوان علم کارآفرینى را با
نیازها و مشکلات اجتماعى پیوند داد و فرهنگ کارآفرینى را در بدنهی اجتماع نهادینه
کرد؛ به همین منظور براى چگونگى ارتباط بین کارآفرینى و نهادهاى اجتماعى از قالب
آجیل AGIL پارسونز
استفاده مىشود.
در
این قالب علم کارآفرینى با چهار عامل اقتصاد، سیاست، جامعه و فرهنگ عمومى، دایم در
حال تنش و کنش است. در این قالب، کارآفرینى به عنوان یک علم با دیگر نهادهاى
اجتماعى مشخص شده است. این نوع ارتباط در واقع به معناى سازگارى و تنش متقابل بین کارآفرینی
و جامعه است.
رابطهی اقتصاد و کارآفرینى به معناى تعامل بین
دو طیف فعالیتهای علمى و اندیشههاى علمى در زمینه کارآفرینى از یک طرف و
مجموعهاى از نهادها، فعالیتها و مقولهی بازار، مقولهی صنعت، خدمات، تولید و
مفاهیم مشابه است و رابطهی سیاست و کارآفرینى حاکى از نوع نگرش نظام سیاسى مسلط
به مقولهی کارآفرینى و سیاستگذارى در این عرصه مىباشد و همچنین در مورد ارتباط
کارآفرینى با جامعه باید دید که آیا ارزشهاى اجتماعى مدافع ارزشهاى کارآفرینانه
است؟ یا اینکه با آنها مغایرت دارد. این ارتباط باید طورى باشد که کارآفرین خود را
در جامعه غریبه احساس نکند. خود را به عنوان عضو مؤثر جامعه قلمداد کند، نه به
عنوان عضوى حاشیهنشین و فراموش شده و نیز در مورد ارتباط کارآفرینى با فرهنگ باید
ارزشها، هنجارها و باورهاى موجود در فرهنگ عمومى، متناسب با فعالیت خلاق کارآفرین
باشد.
البته این سازگارى و تنش
باید دوطرفه باشد یعنى اینکه هم علم کارآفرینى باید به نیازهاى اجتماعى توجه کند و
خود را به این چهار عامل نزدیک کند و هم نهادهاى اجتماعى باید با کسب دانش
کارآفرینى خود را به این علم نزدیک کنند.
براى برقرارى پیوند دو
عامل اقتصاد و سیاست با کارآفرینى، مىتوان از طریق قانونگذارى و برنامهریزى به
این مهم دست یافت. اما براى پیوند جامعه و فرهنگ با کارآفرینى باید یک تعامل در
حوزهی عمومى انجام پذیرد و نمىتوان با قانون آنرا به اجرا درآورد یا به عبارتى
علم کارآفرینى باید بتواند در حوزهی عمومى نفوذ کرده و به موضوعات زندهی
گفتوگوى عمومى تبدیل شود. بهنظر مىرسد وسایل ارتباط جمعى مىتوانند با مطرح
ساختن موضوعات کارآفرینى در سطح جامعه در این زمینه نقش بسیار مهمى ایفا نمایند.
این بدان معناست که بپذیریمبازیگران صحنهی خلاقیت، نوآورى و کارآفرینى متنوع و زیاد
هستند و باید همهی جامعه را به این صحنه فراخواند.
عوامل موثر در ارتباط
کارآفرینى با این چهار عامل احتیاج به مباحث گستردهاى دارد که در اینجا نمىتوان
به آن پرداخت اما به جهت موضوع این مقاله در این مختصر به تنشها و سازگاریهاى
کارآفرینى به عنوان یک علم و مقولات فرهنگى مىپردازیم.
از مباحثى که در اخلاق کار
در غرب و ژاپن مطرح شد، بهنظر مىرسد جوامعى که توانستهاند پیوند مستحکمى بین
اخلاق و ارزشهاى انسانى با کار و تلاش برقرار کنند موفقتر از جوامع دیگر
بودهاند. آنچه در اخلاق کار کالونیستها موجود است؛ حکایت از آن دارد که متعهد
بودن پیروان آنها به ارزشهاى اخلاقى، در افزایش روحیهی کار و تلاش آنها مؤثر
بوده است.
بنابراین به طور همزمان از
یک سو باید فرهنگ عمومى با ارزشهاى کارآفرینى همنوا و همساز شود تا جامعه از فعالیتهای
کارآفرینانه حمایت کند و پذیراى تلاش خلاق آنها باشد و از سوى دیگر باید با نفوذ
علم کارآفرینى به بدنهی جامعه، قابلیتهاى افراد را براى انجام کارها به شیوهی
خلاق و نوآورانه افزایش داد.
اگر
بخواهیم عمل کارآفرینان در جامعه با دلگرمى انجام پذیرد. باید خلاقیت، کارآفرینى،
قابلیتها و استعدادهاى فردى را در افراد جامعه افزایش داد. ولى تنها بالا بردن
قابلیتهاى فردى کافى نیست بلکه باید محیط را نیز انعطافپذیر، پویا و خلاق نمود
تا میزان اعتماد به محیط نیز افزایش یابد. این کار با توجه به سابقهی تاریخى و
ریشههاى ضعف فرهنگ کار در ایران به سادگى امکانپذیر نیست و باید در فرهنگ عمومى
تحولات اساسى ایجاد شود تا جامعه از فعالیتهای کارآفرینانه حمایت کند و پذیراى
تلاش خلاق آنها باشد. در فرهنگ عمومى ما که برگرفته از فرهنگ دینى ما مىباشد بهنظر
مىرسد که مرزهاى جغرافیایى ارزشها، اندکى دستکارى شده است، دیگر از دیدن افراد
فقیر مسلمان رنج نمىبریم، دیگر از اینکه اکثر کشورهاى مسلمان در فقر و تنگدستى
بسر مىبرند ناراحت نیستیم و همهی این عوامل را به بیرون از دایرهی مسلمانان
مرتبط مىدانیم. در عوض مرز ارزشهایى در ذهن ما گسترش یافته است که بیشتر ظاهرى و
صورى بوده و هیچ تأثیرى در بهبود زندگى مسلمین ندارد. جالب است که «ویلدورانت»
مىگوید: «هیچ دینى به اندازه اسلام پیروانش را به قدرت فرا نخوانده است.» در حالى
که پیروانش اینچنین در ضعف و بیچارگى بسر مىبرند. آیا مکتبى که پیروانش را به
قدرت فراخوانده است، ابزار به قدرت رسیدن آنها را با دستوراتش از آنها گرفته است؟
به عقیدهی متفکر
اندیشمند، اقبال لاهورى، نقص در تفکر مسلمین است. ارزشهاى اسلام همگى حامى کار،
تلاش، کسب ثروت و قدرت مسلمین هستند. اما این نگرشهاى غلط مسلمین است که سبب شده
است آنها نتوانند به قدرت دست یابند. به نظر مىرسد برداشتهاى غلط و دیدگاه
نادرست ما نسبت به این ارزشها سبب فاصله بسیار زیاد بین کارآفرینى و فرهنگ عمومى
شده است. در ادامه به چند مورد از این مفاهیم و معانى که به صورت نادرست از آن
برداشت شده است، اشاره مىشود.
دیدگاه
اسلام دربارهی کار:
اسلام
همواره بشر را متوجه این نکته مىکند که هر چه هست عمل است. سرنوشت انسان را عمل
او تشکیل مىدهد. این یک طرز تفکر واقع بینانه و منطقى و منطبق با قوانین طبیعت
است. قرآن کریم راجع به عمل، بسیار تأکید دارد و با تعبیر رسا و زیبایى در این
خصوص مىفرماید: «براى بشر جز آنچه که کوشش کرده است هیچ چیز وجود ندارد.]20 [ یعنى سعادت
بشر در گرو عمل اوست. این تعلیم، یکى از بزرگترین تعلیمات براى حیات یک ملت است.
اگر ملتى بداند که خودش باید سرنوشتش را تعیین کند، در آن راستا عملکردش را جهت
مىدهد. آن وقت متوجه عمل و نیروى خودش مىشود، متوجه اینکه هیچ چیز شرایط را به
نفع من تغییر نمىدهد مگر سعى و کوشش من، که این عامل بزرگى براى حیات و پویائى و
تلاش است. امروزه روانشناسان و صاحبنظران علوم تربیتى تلاش بسیارى مىکنند که حس
اعتماد به نفس را در انسان بیدار کنند و اما اسلام اینکار را با قطع امید انسان،
از هر چه غیر عمل خودش هست، تثبیت مىکند. یعنى انسان باید با عمل خودش به چیزهایى
که مىخواهد برسد، همینطور پیوند انسان با هر چیز و هر کس از طریق عمل او میسر
مىشود و به عبارت دیگر اسلام کوشش و سعى بلیغ دارد که انسان را متکى به ارادهی
خودش کرده و سرنوشت انسان را وابسته به تلاش و سعى او معرفى نماید.
در اسلام سعادت و شقاوت
فرد به عمل او بستگى دارد. عمل انسان به چیزى جز خواست و ارادهی خود او بستگى
ندارد. در نتیجه انسان یک موجود متکى به خود و متکى به کردار و شخصیت خود مىشود
که این امر عامل بیدارى، بینایى و توانایى است.
در مقابل این دیدگاه ناب و
حیاتبخش، دیدگاهى وجود دارد که همهی سرنوشت انسان را به دست تقدیر مىسپارد و
سعادت و شقاوت انسان را به مسایل انتسابى مربوط مىسازد نه به مسایل اکتسابى،
دیدگاهى که در آن، روزى دست خداست و تلاش براى افزایش آن سبب دخالت در امور خدا
مىشود. در این دیدگاه تلاش به اندازهی تأمین حداقل معیشت کافى است و بیشتر از
آن، غرق شدن در مال دنیا تعبیر مىشود و زشت شمرده مىشود.
دیدگاه
اسلام دربارهی توکل:
اسلام مىخواهد مردم
مسلمان به خدا توکل کنند. اما توکل در قرآن یک مفهوم زنده، پویا و حماسى دارد.
یعنى هر جا که قرآن مىخواهد بشر را وادار به عمل کند و ترسها و بیمها را از
انسان بگیرد، مدام متذکر مىشود که از شکست نترس و به خدا توکل کن، تکیهات به خدا
باشد. ولى دیدگاه ما نسبت به توکل مفهومى وارونه دارد. وقتى مىخواهیم کارى را به
تعویق بیاندازیم و راجع به آن خوب فکر و تفحص و جستجو نکنیم، مىگوییم، به خدا
توکل مىکنیم. در صورتى که توکل کردن به خدا در مفهوم واقعى یعنى پذیرفتن مخاطرات
و تحمل ابهام به منظور تکیه کردن به یک قدرت لایتناهى. این باعث مىشود که فرد
بسیار خطرپذیر باشد و با دوراندیشى و درایت، شجاعانه کار را پیش ببرد.
دیدگاه
اسلام دربارهی زهد:
دیدگاه ما از زهد این است
که اگر کسى در زندگى شخصى و فردى به کم قناعت کند «زاهد» نام مىگیرد.در صورتى که
زهد مربوط به مال و ثروت و حتى مربوط به مقامات دنیوى است. شما اگر بپرسید که در
اسلام مال و ثروت دنیا خوب است یا بد؟ جواب این است که مال و ثروت دنیا براى چه
هدفى؟ ثروت خودش قدرت است، پست و مقام هم قدرت است، علم هم قدرت است، این قدرت را
شما براى چه هدف و منظورى مىخواهید؟ هر چیزى که در خدمت امور خلاف انسانیت قرار
گیرد بد است، چه ثروت باشد چه علم.
اسلام طرفدار دو قدرت است:
یکى قدرت روحى و دیگرى قدرت اقتصادى، قدرت روحى یعنى فرد آنقدر قوى و نیرومند باشد
که نسبت به دنیا و متعلقاتش بىاعتنا باشد و اگرهمهی آنها را از دست داد از لحاظ
روحى بتواند شکست را تحمل کند و از اشتباهات خود عبرت بگیرد و با پافشارى و
دوراندیشى به دنبال فرصتى دیگر براى کار و تلاش باشد. نداشتن تعلقات دنیایى
مىتواند در پذیرفتن مخاطرات اقتصادى بسیار مؤثر باشد زیرا در این صورت با از دست
دادن سرمایه خود چیزى را از دست نداده بلکه تجربهی گرانبهایى را بدست آورده است و
مسیرى از راه موفقیت را به جلو پیموده است. ]21 [
دو
نوع زهد از نظر اسلام مطرود است:
1- دیدگاه اول: بعضى معتقدند فلسفهی زهد این است
که کار دین بجز کارهایى از قبیل: تجارت، زراعت و صنعت است و هر کدام از آنها به
دنیایى جداگانه تعلق دارد. کار دین عبادت و کار دنیا کسب و کار و تجارت است و زهد
یعنى رو آوردن از کار دنیا به کار آخرت. این دیدگاه اشتباهى است که بعضى کارها به
دنیا تعلق دارد مانند:کسب و کار و تحصیل مال کردن، و اساساً به دنیاى دیگر تعلقى
ندارد. در مقابل، کارهاى دیگرى هستند که تأثیر مثبت و مفیدى در زندگى دنیا ندارد
که به آنها عبادت مىگویند و این عبادات متعلق به دنیاى آخرت هستند و زهد یعنى
رهاکردن زندگى تا انسان براى کارهاى آخرت فراغت پیدا کند.
2- دیدگاه دوم: اعراض کردن از لذات دنیوى براى کسب
لذات اخروى.
این دیدگاه معتقد است که
اگر انسان از لذت دنیا بهرهمند شود از لذت آخرت محروم مىشود. به عبارت دیگر براى
هر کسى یک مقدار اعتبار لذت قائل شدهاند و او باید آن را یا در دنیا و یا در آخرت
وصول کند. اگر در دنیا وصول کرد حسابش تمام مىشود، اما اگر وصول نکرد حق دارد در
آخرت با سود سپرده گذارى بسیار بالا برداشت کند.
این دیدگاه کاملا غلط است،
زیرا اگر کسى در دنیا خودش را از لذتهاى دنیا محروم کند در آخرت بخاطر این
محرومیت به او جایگاه رفیع نخواهند داد. امیرالمومنین(ع) وقتى خصوصیات برخى از
متقین را بیان مىکند، مىفرماید: آنها پرهیزکارانى هستند که هم نعمت دنیا را
بردهاند و هم نعمت آخرت را، در دنیا در بهترین مکانها سکنى گزیدهاند، بهترین
غذاها را خوردهاند و در عین حال به نعمت عقبى هم رسیدهاند. زهد در اسلام یعنى
انسان از امور مورد طبع خودش به خاطر هدفى بزرگتر و آرمانى دست بردارد. البته باید
دانست که زهد واجب نیست بلکه یک فضیلت و یک کمال است، اما فضیلت و کمالى که هدفش
اعراض داشتن فرد از لذات دنیایى نیست. بلکه در اسلام در مواردى براى هدفها و
منظورهایى توصیه شده است که انسان لذت پرست نباشد، خودش را در لذتهاى دنیا غرق
نکند، حتى اگر خودش را در لذتهاى حلال هم غرق بکند، کار حرامى نکرده است، ولى اگر
نکند یک کار اخلاقى بزرگ انجام داده است. اسلام براى چندین هدف قبول مىکند که
انسان در دنیا زاهد باشد، یعنى از لذتهاى حلال چشم بپوشد. مانند ایثار، همدردى،
آزادى و آزادگى و درک لذات معنوى. ]22 [
بنابراین اسلام پیروانش را
به قدرت فراخوانده است و دستورات آن نیز براى تقویت اراده و توان مسلمین است و از
هر چیزى که مانع این پیشرفت مىشود، نهى کرده است. ولى این نگرش غلط مسلمانان نسبت
به اسلام است که آنها را ضعیف نگه داشته است.
البته باید دقت داشت که
علم کارآفرینى سبب بعضى ناهنجاریها در اجتماع و فرهنگ عمومى نشود، نباید علم
کارآفرینى اصالت فرد و به تبع آن اصالت سود و اصالت لذت را که برگرفته از نظام
سرمایهدارى است وارد جامعه کند.
آنچه از موضوعات فوق
برداشت مىشود اینست که نه تنها اسلام موافق کارآفرینى است بلکه کارآفرینان مسلمان
با رعایت دستورات الهى مىتوانند موفقتر و موثرتر از کارآفرینان دیگر جوامع و
ادیان ایفاى نقش کنند.
باورها و هنجارهای قالب بر محیط کسب و کار
موفق:
امروزه
اصول اخلاقی در کسب وکار از اهمیت بالایی برخوردار است. عدهای بر این اعتقاد
هستند که کارآفرینان تنها باید به هدف خود و در نتیجه سود بیشتر فکر کنند. آنها باید
همهی تلاش خود را در جهت کم کردن هزینههای تولید، فروش و کسب درآمد بیشتر متمرکز
کنند. آنها مسئولیتی در قبال محیط زیست، معضلات اجتماعی و یا افراد جامعه ندارند.
اما بدون داشتن بینش مثبت برای نوع بشر نه تنها هیچ معنا و هیچ هدفی باقی نمیماند
بلکه نمیتوان در کسب و کار به موفقیت پایدار و دراز مدت دست یافت.
متأسفانه
بسیاری از کارآفرینان تازهکار در راه نادرست قدم برمیدارند و وجدان کاری را
فراموش میکنند. اما در اینجا باید به طور مفصل به آن بپردازیم چرا که این موضوع
برای کارآفرینان حیاتی است. شما باید با درستکاری و صداقت برخورد کنید؛ درستکاری و
تعهد شما باید فراتر از حرف باشد و از عمق وجودتان برخیزد.
فقدان
درستکاری به شکلهای متفاوتی ظاهر میشود: تقلب محض، به سادگی برتری یافتن بر
مشتری، بیتوجهی به قانون. نام این خطای اخلاقی را هر چه بنهیم، حقیقت آن است که
هیچ شرکتی اگر نادرستی را پیشه کند در درازمدت موفق نخواهد بود؛ تنها شرکتهای
کاملاً درستکار در درازمدت رشد و توسعه مییابند و تا زمانی که بازارهای آزاد وجود
دارند، درستکاری عنصری اساسی برای موفقیت است که بدون آن رشد و موفقیت مخدوش خواهد
شد.
بسیاری از کسب و کارهای تازه، منافع خود را مهمتر
از مشتریان میدانند. موقعیتهای بسیاری برای کلاهگذاشتن سر مشتری وجود دارد.
تقلب، آنتیتز خدمت و ارزش است. در واقع، رفتاری متقلبانه، فرمولی قطعی برای شکست
است. اگر شما به این جرمها متوسل شوید، به طور قطع زمین خواهید خورد زیرا تقلب و طمع
بسیاری از شرکتها را از پا انداخته است و صاحبان آنها را روانهی زندان کرده است.
بیشتر
خیانتها و تقلبها در کسب و کار جزئی است و کار به مراجع قانونی نمیکشد. این
میزان تقلب که بسیار متداول است، شامل برخوردهای سودجویانه با مشتری است. البته افراد
تنها یکی دوبار میتوانند تقلب کنند یا سر مردم کلاه بگذارند. مشتریان به طور حتم به
واقعیت پی میبرند. آنها دیگر با فرد یا شرکت خاطی معامله نخواهند کرد. بنابراین، مردم
دیر یا زود پی میبرند که گول خوردهاند و اغلب اوقات واکنش آنها قهرآمیز میباشد؛
چرا تجار و کاسبکاران باید از چنین خطمشیای پیروی کنند؟ به روندی که زیان دائمی
کسب و کار و از دست دادن مشتری را تضمین میکند، چه صفتی بجز احمقانه میتوان داد؟
«برنارد اچ.کروگر»، مؤسس فروشگاه غذایی زنجیرهای
میگوید:
«هرچه
بیشتر مردم را شناختم، برایم آشکارتر شد که نمیتوان آنها را گول زد. روش
خدمتگزاری من به مشتری به نحوی با آنچه او میخرید مرتبط بود. قیمت و ظاهر کالاها
هم با آن ربط داشت. اینها موجب اولین خرید میشدند. ولی آنچه باعث میشد مشتری
دوباره از ما خرید کند، رضایتی بود که از
خود آن کالا پس از استفاده حاصل میکرد. اگر این رضایت حاصل نمیشد، همه چیز از
جمله مشتری از دست میرفت».]23[
مردم
دوست دارند در جریان امور تازه و در کوران حوادث جدید باشند. از این گذشته، آنها
از انتقال دانستههای خود به دیگران لذت میبرند. آنها عاشق توصیه دادن هستند و
همیشه آمادهاند با دادن اطّلاعات خود به دیگران کمک کنند. و همین انتقال اطّلاعات
و یا حرفهایی که مردم میزنند برای کسب و کارهای تازه واقعاً حیاتی است. مصداق
این سخن به خصوص در مورد خدمت یا محصول جدیدی است که هر مشتری راضی از آن، خود به
فروشندهی آن تبدیل میشود. این دارایی ضروری، فوایدی بسیار فراتر از هر نوع دیگری
از تبلیغات و آگهیها دارد. وقتی شرکتها با مشتریان، درست رفتار نمیکنند یا کم
میگذارند، خود را از داشتن قدرتمندترین حامیان خود محروم میکنند. شما هرگز از
مرز بین موفقیت و رکود پا فراتر نخواهید گذاشت مگر آن که پشت سر خود، بهمنی از حرف
مثبت مردم به راه اندازید.
«استنلی
مارکوس» مهارتهای کارآفرینی را از پدر
فراگرفت؛ او با اتکا به دروسی بسیار فراتر از قلمرو معمولی خدمت به مشتری و صداقت،
شرکت خود را به زنجیرهای ممتاز و برجسته مبدل کرد، او میگوید:
«من
در سالهای اول کسب و کارم از شکایات و تقاضاهای غیرمنطقی مشتریان جاخورده بودم، از
پدرم پرسیدم: چگونه میتوان لباسی را که مشتری به آن آسیب رسانده تعویض کرد؟
منظورم لباس رقص تور دستبافی بود که مشتری پس از یک بار پوشیدن پس آورده بود. او
باید میدانست این لباس چقدر ظریف است. پدرم پاسخ داد: «بله او باید میدانست، ولی
ازآنجا که این نخستین لباس ظریف دستبافی است که تاکنون خریده، پس نمیدانسته است.»
برای او توضیح بده که ما آن را جایگزین میکنیم ولی توجه او را به این نکته جلب کن
که عمر مفید تور ظریف دستباف بسیار کوتاهتر از تورهای ضخیم ماشینی است. برای دفعه
بعد او آگاه خواهد بود. من که قانع نشده بودم پرسیدم: «این زیان را چگونه جبران
کنیم؟ تولیدکننده که این هزینه را تقبل نخواهد کرد.» او با حوصله پاسخ داد: «او که
با تولیدکننده معامله نکرده، بلکه با ما وارد معامله شده است. پیدا کردن یک مشتری
با قدرت مالی این زن برای ما 200 دلار هزینه دارد، و من او را به خاطر 175 دلار
قیمت این لباس از دست نخواهم داد» او سپس اضافه کرد «وقتی با او صحبت میکنی،
لبخند بزن.» طی سالیان این زن بیش از 500 هزار دلار از ما خرید کرد. به این ترتیب
من یکی از مهمترین دروس شغل خردهفروشی خود را کسب کردم».]24[
«مارشال فیلد» شاید یکی از
تجار درجهی یک زمان خود بود و فروشگاه «فیلد» فعلی در شیکاگو یادمانی از قابلیتهای
او است. روزی یک مشتری یک بلوز توری از فروشگاه فیلد خرید، ولی آن را به تن نکرد.
دو سال بعد آن را به عنوان هدیه عروسی به خواهرزادة خود داد. آن خواهرزاده بلوز را
به فروشگاه فیلد بازگرداند و آن را با کالای دیگری تعویض کرد، گرچه دو سال از
تاریخ خرید آن گذشته بود و آن بلوز، دیگر از مد افتاده بود. فروشگاه فیلد نه تنها
آن کالا را پس گرفت، بلکه این کار را بدون هیچ جروبحثی انجام داد. البته هیچ
اجبار، قانون شرعی و عرفی مبنی بر الزام به تعویض بلوز پس از دو سال برای فروشگاه
وجود نداشت، و همین نکته این کار را بسیار با اهمیتتر جلوه میدهد. آن بلوز در
آغاز پنجاه دلار قیمت داشت، ولی پس از دو سال اینک باید در بخش حراج به هر قیمت
ممکن به فروش میرسید. ولی هر دانشجوی زرنگ علوم انسانی درک میکند که فروشگاه
فیلد نه تنها هیچ ضرری نکرد، بلکه در نهایت، از این معامله چنان سودی جست که به
مقیاس دلار قابل اندازهگیری نیست.
زنی
که بلوز را به فروشگاه بازگرداند میدانست حق هیچ تخفیفی ندارد، بنابراین وقتی
فروشگاه حقی را که نداشت به او عطا کرد، این معامله او را به یک مشتری پروپا قرص
تبدیل کرد. ولی اثرات این معامله به همین جا ختم نشد، بلکه این تازه آغاز کار بود؛
چرا که این زن خبر این معامله و «رفتار عادلانهی» فروشگاه فیلد را همه جا پخش
کرد. زنان همپایه او روزها در این مورد سخن میگفتند، و فروشگاه با قیمتی ده
برابر آن بلوز هم نمیتوانست تبلیغاتی به این گستردگی داشته باشد.]25[
هیچ
شرکتی بدون صداقت نمیتواند تعریف مردم را پشت سر داشته باشد. هیچ کس به گول خوردن
خود افتخار نمیکند.
چه
خود را اسطورهی پاکدامنی بدانید یا ندانید، این توصیه را جدی بگیرید. عادت کنید
درک درستی از ادعاهای خود داشته باشید و با آگاهی کامل خود را پیش برید. از
پافشاریهای خود بکاهید. همهی تبلیغات و شدت و ضعف فروش را با واقعیت بسنجید.
همیشه خود و کارمندانتان را در قبال نادرستی و خیانت، به دقت تحت نظر داشته باشید.
تا وقتی درک نکنید که داشتن صداقت محض باعث رونق همهی کسب و کارهای جدید است،
هرگز از دیگران پیشی نخواهید گرفت.
کسانی
که حقیقت و اعتماد را دستکاری میکنند، نه تنها بر بنیان مشتریان خود آسیب میرسانند،
بلکه کل روابط حرفهای و شغلی خود را به خطر میاندازند. یک شرکت رهن و اجارهی
معتبر که من با آنها صمیمیتی داشتم دچار مشکل مالی کوچکی شد و در گزارشهای مالی
خود دست برد. آنها خیال داشتند با دست بردن در ارقام مالی مدتی بانک خود را گول
بزنند تا با یکی دو معامله پر سود اوضاع را به حال عادی برگردانند. معاملات انجام
نشد و بانک متوجه موضوع شد. هیأت مدیرهی خجالتزده، افراد مسئول را اخراج کرد و
بقایا را از بین برد. آنچه میتوانست یک شرکت سهامی عام بزرگ با نیروی کار جوان و
مستعد باشد به صدفی تو خالی بدل شد. مسئولان، روابط شغلی ارزشمندی را نابود کردند
که برای یک عمر میتوانستند با آنها همکاری کنند.
تقلب،
بذر شکست را میافشاند چرا که امنیت دروغین حاصل از پولهای بادآورده از راههای
نادرست، انگیزهی بقاء و مدیریت صحیح را از بین میبرد. هاروی فایرستون میگوید:
«یک
کاسبکار موفق آن نیست که در یکی دو سال رونق بازار پول زیادی درآورد یا از خوش
اقبالی، از نخستین پیشگامان آن زمینهی تجاری باشد؛ بلکه کسی است که در زمینهای
پررقابت، بدون داشتن هیچ برتری نسبت به رقبا، صادقانه و قانونی از دیگران پیشی
گیرد و حرمت خود و اجتماع را حفظ کند.»
تفاوت
کارآفرینی فرهنگی از نگاه کسب و کار فرهنگی:
عدهای
فقط صاحبان کسب و کارهای
کوچک و نوآور را کارآفرین
میدانند و عدهای شالوده کار را در عصر فراصنعتی «کارآفرینی» و در عصر صنعت «استخدام»
معرفی میکنند، عدهای دیگر کارآفرینی را مترادف با شغل آزاد و کارآفرین را به معنی
کارفرما و سرمایهدار تلقی میکنند. علاوه بر برداشتهای نادرست فوق
که در ایران هم
رایج شده است در جهان نیز وجه مشترک و بستر تمام تعاریف، تفاسیر و ابعاد مختلف کارآفرینی
منحصر به
کار و اقتصاد میشود؛ به عبارت دیگر تاکنون کارآفرینی، در جهان فقط در حوزه کسب و کار و آن
هم در بعد
اقتصادی مطرح بوده است و آنجایی هم که از کارآفرینی اجتماعی، سیاسی و یا
فرهنگی صحبت
شده است عمدتاً به معنی کشف، جذب و بهره برداری از فرصتهای سیاسی، فرهنگی و
اجتماعی درآمدزا
و سودآور بوده است نه صرف کارآفرینی اجتماعی، سیاسی یا فرهنگی. به عبارت
دیگر وقتی در
غرب صحبت از کارآفرینی اجتماعی میشود عمدتاً منظور این است که از طریق کسب
و کار، درآمدی
برای امور اجتماعی و عامالمنفعه حاصل نمایند و یا ساختار اجتماعی، سیاسی یا
فرهنگی
کشورشان را برای تسهیل و حمایت از کارآفرینی اقتصادی تغییر، اصلاح یا تکمیل
نمایند.
در
فرهنگ غرب وقتی صحبت از کارآفرینی فرهنگی میشود، منظور این است که کسب و کار تازهای
در عرصه فرهنگ ایجاد کنند و یا برای افزایش فروش محصولات فرهنگی راهبرد
کارآفرینانه را به کار گیرند و ... به هر حال در آن فرهنگ، هدف از
کارآفرینی فرهنگی و اجتماعی یا سیاسی، تخریب خلاق در اصالت، رسالت، روشها، مؤلفهها
و ساختار فرهنگ، اجتماع یا سیاست نیست و تقریباً هر آنچه که به این نام مطرح میشود
نهایتاً به منظور تقویت کارآفرینی اقتصادی است. برای روشنتر شدن موضوع لازم است
بدانیم که ادبیات کارآفرینی نشان میدهد کارآفرینی تاکنون از طریق مدل استقرایی
تعریف و تبیین گردیده است؛ یعنی ابتدا شاخصها و ویژگیهای شخصیتی و رفتاری افراد
موفق در کسب و کار مورد شناسایی قرار گرفته و سپس بر اساس آن مؤلفهها، ابعاد،
مفاهیم، فرضیهها و مدلهایی را برای کارآفرینی طراحی و ارائه نمودهاند. بدین
ترتیب و با این رویکرد یا روش که مدل استقرایی نامیده میشود کارآفرینی فقط در بعد
اقتصادی تعریف و تبیین شده است و لذا فقط رفتار کارآفرینانی مورد بررسی و شناخت
قرار گرفته است که در حوزه کسب و کار فعال بودهاند.
اما
از آنجایی که حوزه فعالیتهای کارآفرینانه محدود به امور کسب و کار نمانده و به
مرور این قلمرو گسترش یافته، وقت آن رسیده است که از روش قیاسی به موضوع کارآفرینی
نگاه شود یعنی ابتدا گمانه زنی، نظریه پردازی، مدل سازی و
فرضیه پردازی شود و سپس مفاهیم، ابعاد و مؤلفههای کارآفرینی شناسایی و تبیین
گردد تا نهایتاً به رفتار کارآفرینانه برسیم که تنها به حوزه کسب و کار محدود نمیباشد
و میتوانید رفتار کارآفرینانه را در حوزه سیاسی، فرهنگی، اجتماعی نیز به معنی
حقیقی و محض آن یعنی بدون زمینه و فعالیتهای اقتصادی و جدا از فرصتهای درآمدزا
شناسایی و تعریف نمائیم. به عنوان مثال کارآفرینی فرهنگی با این رویکرد یعنی
خلاقیت و نوآوری یا تخریب خلاق در فرهنگ جامعه نه در محصولات فرهنگی یا به عبارت
دیگر ایجاد چیزی ارزشمند در فرهنگ جامعه و کارآفرینی اجتماعی یعنی تخریب خلاق در
ساز و کارها، قوانین، عرف و عادات و رسوم یا مناسبات و روابط اجتماعی و ... بدین
ترتیب رفتار کارآفرینان فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به طور جداگانه
شناسایی، تعریف و با یکدیگر تطبیق داده خواهند شد.
بر
اساس رویکرد قیاسی تعریف کارآفرینی عبارت است از ارزش کارآفرینی و کارآفرین کسی است که
بتواند ارزشی را در جامعه خلق نماید؛ چه ارزش مادی، و چه ارزش معنوی، سیاسی،
فرهنگی یا اجتماعی، بنابراین کارآفرینان اجتماعی کسانی هستند
که
در صدد
شناسایی و رفع نیازهای اجتماعی جامعهاند و در این راه از اعتبار اجتماعی
خود مایه میگذارند
و برای رسیدن به هدف
و مأموریت خود دست به ایثار و از خودگذشتگی میزنند، همچنان که کارآفرینان سیاسی
در صدد شناسایی نیازها و خلأهای سیاسی جامعه هستند و میکوشند تا موانع سیاسی
موجود را جهت رشد و توسعه جامعه و استقرار عدالت و دموکراسی شناسایی و از سر راه بردارند، البته از طریقی نو
و کارآفرینانه و بالاخره کارآفرینان فرهنگی افرادی هستند که ارزشهای
فرهنگی را در
جامعه خلق، کشف و یا احیا مینمایند. در هر صورت هریک از کارآفرینان
اجتماعی، سیاسی و فرهنگی همچون کارآفرینان اقتصادی دائماً در جست وجوی نیازها و
فرصتها هستند تا از طریق خلاقیت، خطرپذیری و رهبری، ارزشی را
در
جامعه ایجاد و
خلأ یا نقصی را دفع و اصلاح نمایند. بنابراین میتوان گفت: کارآفرینی
یک شغل نیست
که فقط در بعد اقتصادی و آن هم در حوزه کسب و کار مطرح باشد
بلکه فراتر از
آن یعنی یک سبک زندگی یا یک فرهنگ است که همواره همراه کارآفرین
است و بر تمام
شئونات زندگی
او تأثیر میگذارد؛ از جهان بینی و ایدئولوژی و انتخاب دین وی گرفته تا
انتخاب همسر،
شغل و حرفه
و روش انجام
کارهایش. لذا کسی که دارای ویژگیهای کارآفرینانه است الزاماً نباید
وارد حوزه کسب
و کار و بعد اقتصادی
کارآفرینی شود. همان طور که افراد زیادی در حوزههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی
فعالیت میکنند و دارای ویژگیهای کارآفرینانه هستند ولی صاحب کسب و کاری نیستند و
یا برعکس افراد زیادی هستند که در موقعیتهای کارآفرینانه قرار دارند یعنی صاحب کسب و کاری هستند اما
رفتار کارآفرینانه ندارند. لذا یک خانم خانه دار، یک محصل، یک نویسنده، یک
خبرنگار، یک
استاد دانشگاه، یک سیاستمدار، یک کارخانه دار، یک روحانی، یک تاجر
یا یک کارگر میتواند رفتار کارآفرینانه داشته باشد یا نداشته باشد. به طور کلی میتوان
گفت کارآفرینان به سبک خاصی زندگی می کنند، با عینک خاصی به جهان نگاه میکنند
و به روش خاصی
با مسائل و مشکلات و پدیدهها برخورد میکنند. آنها یک زندگی کارآفرینانه
دارند که ممکن است در این زندگی کسب و کار کارآفرینانهای داشته باشند
یا نداشته
باشند.
یادداشتها:
1- سرمایهی فرهنگی بر خلاف سرمایهی انسانی که ماهیت فردی و اکتسابی دارد و مایه
گرفته از تلاشی خودآگاهانه است، سرشتی جمعی دارد و به گونهی ناخودآگاه و از راه
خانواده و اجتماع به درون روح و شخصیت افراد رسوخ میکند. با وجود این، سرمایههای
فرهنگی و انسانی هر دو این ویژگی را دارند که بتوانند به سرمایهی فیزیکی تبدیل شوند.
2- البته به کار بردن اصطلاح سرمایههای
اجتماعی مورد اعتراض است، اما اگر سرمایه را عاملی برای تسهیل در تولید بنامیم،
این ویژگی اجتماعی- سرمایهی اجتماعی- با آنکه کمتر به چشم میآید و به سختی قابل
اندازهگیری است نقشی برجسته در فرآیند توسعه بازی میکند.
3- این واژه از واژهی فرانسوی Entrepreneure به معنای under- take یا متعهد شدن
گرفته شده است.
4- بهتر است به جای واژههای
کارآفرینی و کارآفرینان، واژههای ارزشآفرینی و ارزشآفرینان به کار گرفته شود.
5- تیم بومی مورد بحث تنها در
برگیرنده کارآفرین و تیم بازرگانی او نیست بلکه خانواده یا جامعه را نیز در برمیگیرد.
گفتنی است که سود شمار سودبران از یک بازرگانی بومی بسیار بیشتر از بازرگانی
غیربومی است.
6- از دید فریدمن، نگرش (attitude) نظامی بادوام
است، در برگیرندهی یک عنصر شناختی، یک عنصر احساسی و یک گرایش به عمل.
یادداشتهایى
بر روحیات کارى، تلاش و کوشش:
1- نگرش
به کار به عنوان یک وظیفهی ملى و نه اسباب کسب درآمد و کارکردن با هدف انجام
تکلیف و نه به صورت رفع تکلیف بر عهدهی همه است.
2- اولین نشانهی
بیمارى «کار براى رفع تکلیف» این است که فرد حجم معینى از کار را در قبال استفاده
از حد مناسبى حقوق، استراحت و مزایا، انجام مىدهد.
3- کارکنانى که
تمام سعى و کوشش آنها بر این است که وقتشان تلف نشود و براى این کار حد و مرزى
نمىشناسند، به طور قطع از کسانى که در حد رفع تکلیف کار مىکنند، موفقترند.
4- سعى کنیم با
تمام وجود در کارمان غوطه ور شویم و تخصص لازم براى آن را در حد عالى کسب کنیم. در
عین حال اطّلاعاتى در مورد زمینههاى مرتبط به تخصص اصلىمان به دست آوریم.
5- همیشه فکر
کنیم تنها کسى هستیم که مىتوانیم کارمان را انجام دهیم. ما جزیى لاینفک از مجموعه
اجزایى هستیم که پیکرهی کار را ایجاد مىکنیم و هیچ فرد دیگرى کار به زمین ماندهی
ما را انجام نمىدهد. اگر خود را یک آدم بى کاره و ضعیف بپنداریم، دیگران نیز به
همین نحو در مورد ما قضاوت مىکنند.
6- سعى کنیم که
خوشبینى به آینده و دورى جستن از یأس، به صورت عادت ما درآید.
7- نتیجهی
تلاش و روحیهی جوانى پیشرفت است، اما در مواردى هم همین جوانان پس از ارتقاء به
سمت مدیریت اجرایى به تنآسایى خو گرفته و دست از مطالعه و مبارزه برداشته و
علاقهاى به خودسازى نشان نمىدهند. این قبیل اشخاص به مرور به بیمارى انجام کار
براى رفع تکلیف دچار مىشوند و در نهایت در جهت زوال و نابودى گام برمىدارند.
8- نسبت به خود
سختگیر باشیم. هیچ گاه از کارهایمان راضى نباشیم. زندگى را با قدرت و صلابت به
پیش بریم. اگر تحرک نداشته باشیم، ناتوان مىشویم. هر گاه اراده کنیم مىتوانیم
نبوغ خفتهی خود را بیدار کنیم.
9- یک فرد گمنام
چنانچه با جدیت سعى در پیشرفت خود کند به فرداهایى درخشان مىرسد.
10-
مشکلى در جوانان نسل جدید وجود دارد که مرا مضطرب مىکند و آن ضعف،
راحتطلبى و تا اندازهی زیادى عدم استقلال و نداشتن روحیهی ماجراجویى آنان است.
بسیارى از این مسائل ریشه در تربیت ناصحیح والدین دارد.
یادداشتهایى
بر نوآورى و خلاقیت در کار:
1- اعتقاد
داشته باشیم به این که اگر محال بودن کارى اثبات نشده است، امکانپذیر است.
2- شک کردن به
موفقیت، اولین پلهی شکست است. کسى که از شکست و مبارزه واهمه دارد هیچگاه طعم
پیروزى را نمىچشد.
3- جوانان سعى
کنند که همیشه خلاقیتهایشان را بروز دهند، نه این که به واسطهی دنبالهروى از
دیگران مطالعاتشان در حد رفع نیاز متوقف شود.
4- سعى کنیم یک
متخصص، یک کارشناس و یک نابغه شویم و در هر رشتهاى که وارد مىشویم، بهترین باشیم.
اگر راهحل آن را نمىدانیم.
5- هر کارى را که در دست گرفتیم، کاملاً خود را در
حرفه و کارهاى سازنده خود غوطهور کنیم. ایدهها، هوش، ذکاوت، آگاهى و درک را
خداوند به کسانى ارزانى مىدارد که با تمام وجود خود را در حرفه و کارهاى سازنده
خود غوطهور کنند.
6- سعى کنید تا
جوان هستید یک پیشتاز باشید، همیشه پیشتازان در ابتداى کار تنها هستند.
7- پیشتازان
همیشه در مسیرهاى ناهموار گام برمىدارند و حتى مورد انتقادهاى شدید واقع مىشوند.
8- اگر بخواهید
براى کسب ایدههاى جدید مدت زمانى دست از تلاش بردارید و به استراحت بپردازید، راه
بسیار بیهودهاى را انتخاب کردهاید. جرقههاى ذهنى تنها در بطن کار حاصل مىشوند.]26[
پینوشتها:
1- گزارش
یونسکو در مکزیک، بررسى سیاستهاى فرهنگى درجهان، 1982
2- پناهى،
1375، ص 96
3- علامه
جعفرى، 1379، ص 130
4- پیشین، ص 62
5- پناهى،
1375، ص 101
6- احمدپور،
1380
7- رجب زاده،
1376، ص 65
8- سوداگر،
1359، ص 14و11
9- رجب زاده،
1376، ص 66
10-
کیاوند،1380،ص18
11-
سیاستگذاری توسعه کارآفرینی فنّاورانه، سازمان همیارى اشتغال جهاد
دانشگاهی
12-
علامه جعفرى، 1379، ص 98
13-
سجادى، 1376، ص 302
14-
کلدى و رزاقى، 1380، ص 104
15-
رجب زاده 1376، ص 69
16-
پیشین،ص71
17-
احمدپور،1380، ص 25
18-
پناهى، 1375، ص102
19-
علامه جعفرى 1379، ص 213
20-
قرآن کریم، سوره نجم، آیه 39
21-
مطهری، 1381
22-
پیشین
23-
کوک / ترجمه تیموری، 1383، ص117
24-
پیشین، ص119
25-
پیشین، ص120
26-
گزیدهاى از کتاب «سنگفرش هر خیابان از طلاست.»