بهبود پورتال

02188272631   09381006098  
تعداد بازدید : 523
12/23/2022

خسرو سلجوقی

عضو هیات علمی بازنشسته معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی ریاست جمهوری

14/8/87

تهران

 

 

 

اندیشگاه تحلیلگران فنّاوری نوین شریف

 

 

 

 

 

فرهنگ کارآفرینی، کارآفرینی فرهنگی، اهمیت، ضرورت و جایگاه

چکیده:

پس از طرح نقش کارآفرینی به عنوان یک روش خلاق مدیریتی برای آفرینش کسب و کارهای زودبازده، از اوایل دهه 1380 جنب و جوش به نسبت گسترده‌ای در کشور برای آموزش‌های مرتبط انجام گرفت. داوری درباره‌ی میزان اثربخشی این برنامه‌ها که از سوی وزارت علوم، تحقیقات و فنّاوری، وزارت کار و امور اجتماعی و صدا و سیما جدی‌تر گرفته شد هنوز بر پایه یافته‌های معتبر امکان‌پذیر نیست. اما به استناد شواهد پراکنده و به ویژه طرح اهمیت بومی‌سازی کارآفرینی و کارآفرینی فرهنگی، پیش‌بینی نمی‌شود که این برنامه اثربخشی چشمگیر داشته باشد. در حالی که کارآفرینی در کشور، با برگردان چند اثر غربی معرفی شد، طرح مسأله کارآفرینی فرهنگی می‌تواند پس از بررسی‌های کافی و تأمل درباره‌ی سازه‌های نظری آن از سوی اندیشمندان و کارشناسان فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، آموزشی و پرورش مورد توجه بیشتری قرار گیرد. این توجه می‌تواند پیش درآمد تحولی اساسی در رابطه با کارآفرینی به عنوان زیرساخت لازم توسعه باشد. در این نوشتار با روش مرور و تحلیل تازه‌ترین مباحث مطرح شده در زمینه‌ی فرهنگ، کارآفرینی فرهنگی و بومی‌سازی آن، فرهنگ کارآفرینی و ...کوشیده شده است به گونه‌ی ضمنی نگاهی متفاوت به وضع «کارآفرینی بی‌توجه به فرهنگ» برانگیخته شود. مقاله با به دست دادن تعاریفی در این زمینه­ها آغاز می‌شود و با سنجش کارآفرینی بومی و غیربومی، فرهنگ کارآفرینی، کارآفرینی فرهنگی و ... ادامه می‌یابد و سرانجام با بیان چند نکته‌ی درباره‌ی کارآفرینی فرهنگی و کسب و کار فرهنگی، و ارائه یادداشت­های به عنوان نتیجه‌گیری به پایان می‌رسد.

واژگان کلیدی:

فرهنگ، فرهنگ کارآفرینی، کارآفرینی فرهنگی، کارآفرینی بومی، کارآفرینی، فرهنگ کار، کار

 پیشگفتار:
پیش از دهه‌ی 1970 بررسی‌ها در زمینه‌ی توسعه، بیشتر بر عوامل اقتصادی تکیه و تأکید داشت. در این دهه مفهومی از توسعه که بازتاب دهنده‌ی مجموعه‌ی فراگیرتری از نیازهای جامعه است، جایگزین دیدگاه محدود گذشته شد. امروزه ملاحظات فرهنگی با شتاب به درون جهان اندیشه و عمل توسعه در ابعاد گوناگون سیاسی و اقتصادی منتقل شده و راهبرد مردم- محور توسعه‌ی انسانی را جایگزین راهبرد کالا- توسعه‌ی اقتصادی کرده است. بر پایه گزارش کمیسیون جهانی سازمان ملل (1995) مفهوم‌پردازی مجدد توسعه در پرتو مفاهیم انسانی، فرهنگ را از حاشیه‌ی تفکر اقتصادی به کانون صحنه آورده و مفاهیم توسعه‌ی اقتصادی، انسانی و فرهنگی را در نظریه‌ی جامع‌تری در جهان رو به توسعه مورد توجه قرار داده است. در فرآیند تازه‌ی توسعه، که بهتر است آن را فرا- توسعه بخوانیم، فرهنگ، خواه به عنوان یک متغیر میانجی مؤثر در پیشرفت مادی یا به عنوان عنصری در ساختار نیازها و خواست‌هایی که جوامع‌ گوناگون دارند، نقشی برجسته دارد.
رویکرد فرا- توسعه، با توجه به محیط متلاطم و روندهای پرشتاب امروز، به بازشناسی زیرساخت‌ها و زیربناهای فکری و فرهنگی خود پرداخته و شالوده‌ی توسعه را بر بنیان معرفتی و نظام فکری خود می‌گذارد.
رویکرد فرا- توسعه، اندیشه‌ی کارآفرینی فرهنگی، روزنه‌ای درخشان در میان فرآیندهای کارآفرینان در مراحل چندگانه‌ی توسعه است که ارزشی متفاوت پدید می‌آورد. (خاموشی، 1382)
از آنجا که فرهنگ و اقتصاد ایستا نیست و روابط میان آن دو نیز، فراگردهایی پویا است، بر پایه‌ی این رویکرد الگوی توسعه‌ی واحدی برای همه‌ی شرایط مناسب نیست و شرایط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نهادهای گوناگون، نیازمند راهکارهای متفاوت است. در این وضع است که تکثرگرایی و نه همگونی ضرورت خواهد داشت.
در چارچوب توسعه‌ی فراگیر، ابزار به هم پیوستن دغدغه‌های اقتصادی و فرهنگی عبارت است از بازگشت به مفهوم بنیادین آفرینش ارزش؛ یعنی جایی که آفرینش ارزش اقتصادی و فرهنگی را بتوان به گونه‌ی پیامدهای فراگرد توسعه تشخیص داد؛ جایی که خواست دریافت کالاها و خدمات مادی با نیازها و خواسته‌های ژرف‌تر انسان‌ها با بازشناسی فرهنگی و دلخوشی فرهنگی متعادل می‌شود.
رویکرد فرا- توسعه:
اعتبار هر جامعه به تولید سرانه‌ی مادی و معنوی آن جامعه وابسته است که خود از حجم سرمایه، کارآیی و اثربخشی آن مایه می‌گیرد. سرمایه‌ها در جامعه گوناگون است:
سرمایه‌ی فنّاورانه، که به تولید بهینه و کارا می‌انجامد؛
سرمایه‌ی فیزیکی، که به تولید بهینه و کارا می‌انجامد؛
سرمایه‌ی فیزیکی، مانند منابع طبیعی، دارایی، درآمد، ماشین‌ها و ابزارها، مستغلات؛
سرمایه‌ی انسانی، مانند تحصیلات، سواد، سطح دانش عمومی، آموزش‌ها و مهارت‌ها کاری؛
سرمایه‌ی مالی، که توانایی تبدیل شدن به سرمایه فیزکی را دارد؛
سرمایه‌ی فرهنگی، به پرورش فرهنگی فرد باز می‌گردد و به مسائلی مانند نگاه آینده‌نگر، انضباط شخصی، پرکاری، اهمیت دادن به دانش‌اندوزی و برنامه‌ریزی و ارج نهادن به شیوه دستاورهای اقتصادی می‌پردازد.

سرمایه‌ی اجتماعی، منابعی است که افراد به علت حضور یا وابستگی‌شان به یک گروه اجتماعی به آن‌ها دسترسی می‌یابند. این گروه می‌تواند به بزرگی یک ملت یا به کوچکی خانواده باشد. منابع نیز می‌تواند پدیده‌هایی ملموس همچون اطّلاعات سودمند، مشاوره‌ی فکری و آرامش روحی باشد. فرد با سرمایه‌ی اجتماعی کلان، کسی است که روابطی گسترده داشته باشد، این روابط ژرف و استوار بر صمیمیت و اعتماد باشد و سرانجام کسانی که شخص با آن‌ها در ارتباط است به میزانی چشمگیر از سرمایه‌ی فیزیکی، انسانی یا فرهنگی بهره‌مند باشند.
یکی از مهمترین ویژگی‌های رویکرد فرا- توسعه‌ای، توجه به سرمایه‌های اجتماعی و فرهنگی و تقویت شاخص‌های کمی و کیفی آن‌ها در توسعه‌ی کشور است. تقویت سرمایه‌های اجتماعی و فرهنگی در کنار دیگر عوامل، نقشی مهم و حیاتی در ابعاد گوناگون توسعه کشور دارد و نگاه تقلیل‌گرایانه را به معیارها و جنبه‌هایی از رشد کاهش خواهد داد و همچنین زمینه‌ساز توسعه‌ای فراگیر، متوازن، پایدار و متعالی خواهد بود.
کارآفرینی فرهنگی، کارآفرینی بومی:
کارآفرینی از ابزارهای مهم توسعه به شمار می‌آید که مهمترین اثر خود را از راه افزایش اشتغال در جامعه بر جا می‌گذارد. ابعاد دیگر توسعه‌ی اقتصادی که از رشد کارآفرینی مایه می‌گیرد عبارت است از: بهره‌گیری بهینه از منابع، گوناگونی تولیدات و صادرات، افزایش ارزش افزوده، رقابت بر پایه‌ی شایستگی و شناخت مزیت‌های نسبی در سطح ملی.
کارآفرین، به تعریف واژه‌نامه‌ی دانشگاهی و بستر (
Webster’s New Collegiate Dictionary) کسی است که متعهد می‌شود مخاطره‌های یک فعالیت اقتصادی را سازماندهی و اداره کند و بپذیرد. (احمدپور داریانی، 1383)
پیشرفت انسان از غارها تا دانشگاه‌ها به شیوه‌های گوناگون توضیح داده شده، ولی آنچه در کانون همه این دیدگاه‌ها قرار داشته نقش «عامل تغییر دهنده» بوده است؛ یعنی نیرویی که پیشرفت را آغاز و پیاده‌سازی می‌کند. این عامل تغییر در تاریخ بشر وجود داشته و چه بسا در چارچوب کارآفرینی ادامه خواهد یافت. (کوراتکو، 1383)
سه موج گسترده، موضوع کارآفرینی را به جلو رانده است.
 موج نخست: انفجار عمومی بررسی و پژوهش در چارچوب انتشار کتاب‌هایی درباره‌ی زندگی کارآفرینان و پیشینه‌ی بنگاه‌های آنان و چگونگی ایجاد کسب و کار شخصی و شیوه‌های زود پولدار شدن؛
موج دوم: راه‌اندازی رشته‌های آموزشی کارآفرینی در دوره­های تحصیلی در حوزه‌های مهندسی و بازرگانی. این دوره‌ها از اواخر دهه‌ی 1960 در چند دانشکده آغاز و تاکنون در بیش از 500 دانشکده در ایالات متحده و کانادا راه‌اندازی شده است.
موج سوم: افزایش دلبستگی دولت به پژوهش در زمینه‌ی بنگاه‌های کوچک با هدف تشویق گسترش بنگاه‌های کوچک و همچنین پژوهش در زمینه‌ی نوآوری‌های صنعتی است. (احمدپور داریانی، 1383)
چنین می‌نماید که موج چهارم، بازگشت به مفهوم راستین
entrepreneurship و توجه به ارزش آفرینی و ارزش‌آفرینان (به جای دو واژه‌ی کارآفرینی و کارآفرینان که نادرست ترجمه شده است) باشد. نگاهی دوباره و انتقادی به موضوع، جامعه‌ی علمی را به این سو خواهد کشاند که تفسیری راستین از واژگان بنماید. کارآفرینی بنیاد و شالوده توسعه است که با ارزش‌آفرینی‌های اقتصادی و معنوی برای افراد، سازمان‌ها و جامعه در سطح کلی و فراملی و پیامدهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بسیار، می‌تواند پاسخگوی بسیاری از چالش‌های روز جامعه باشد. در این معنا، همه‌ی رفتارهای انسان از رفتارهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی گرفته تا فرهنگی، می‌تواند کارآفرینانه یا غیرکارآفرینانه باشد.
همچنین، از آنجا که کارآفرینی به معنای «ارزش‌آفرینی» (ارزش‌های اقتصادی، اخلاقی، هنری، فرهنگی) است، «کارآفرینی فرهنگی» به گونه فشرده به معنای مدیریت روندها و فرایندهای تولید و عرضه‌ی خدمات و کالاهای فرهنگی و هنری است به گونه‌ای که نوآورانه به احیاء و آفرینش ارزش فرهنگی بپردازد. ارزش فرهنگی همیشه در برگیرنده‌ی ارزشی اقتصادی نیست، اما ارزش اقتصادی می‌تواند دربرگیرنده ارزش فرهنگی نیز باشد. با این حال کارآفرینی فرهنگی پویا و دارای بهره‌هایی ماندگار است و در دارزمدت می‌تواند به عنوان نیرویی مددرسان در چرخه‌ی توسعه‌‌ی کشور نقش برجسته بازی کند؛ تجربیات جهانی هم آن را ثابت می‌کند.
شوربختانه تاکنون کارآفرین به کسانی گفته شده که ارزش اقتصادی (دارایی) ایجاد کرده‌اند و از این رو آنان را موتور توسعه‌ی اقتصادی خوانده‌اند. اما به مفهوم واقعی، کارآفرینان موتور توسعه‌ی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیز خواهند بود و می‌توانند به گونه‌ی ویژه ایده‌های فرهنگی را به سرانجام برسانند.
در کنار واژه‌ی مرکب کارآفرینی فرهنگی، می‌توان از کارآفرینی بومی یاد کرد. چنین می‌نماید که آنچه کارآفرینی فرهنگی را موفق می‌سازد، کارآفرینی بومی است. هرگونه تعریف از کارآفرینی بومی، نیازمند آمیختگی شناخت پویایی محیطی و آگاهی از شرایط اجتماعی و اقتصادی است.
کارآفرینی بومی بر ایجاد، اداره و گسترش فعالیت‌های تازه کارآفرینانه و مخاطره‌آمیز برای بهره‌گیری افراد بومی دلالت دارد. پشتیبانی از ایده‌ی کارآفرینی بومی به نگهداشت هویت و پاسداشت میراث فرهنگی می‌انجامد. (لیندسی، 2005)
سرشت کارآفرینی بومی از دو جنبه‌ قابل بررسی است: ابعاد فرهنگی جامعه و نگرش کارآفرینانه‌ی برخاسته از آن فرهنگ ویژه. این دو جنبه زمینه‌ساز گسترش فعالیت‌های اقتصادی کارآفرینانه و پدیدآورنده‌ی رفتارهای کارآفرین است. برای افراد بومی، فرهنگ با ارزش است و آنان درباره‌ی سرزمین و میراث خود حسی نیرومند دارند. فرهنگ به عنوان یک متغیر وابسته در نگرش کارآفرینی بومی نمایان می‌شود و به رفتاری ویژه با رویکرد اقتصادی کارآفرین می‌انجامد. کارآفرینی بومی فراگیر است و می‌تواند با جهت‌گیری‌های فرهنگی، اهداف اقتصادی و نیز غیراقتصادی در پی داشته باشد.
در زمینه‌ی کارآفرینی فرهنگی و کارآفرینی بومی پژوهش‌های اندکی در گذشته به انجام رسیده است. گذشته از موارد بالا، نوئل لیندسی با نگرش بومی به کارآفرینی، الگویی فرهنگ مدار از کارآفرینی به دست داده است.
ویژگی‌های افراد، سازمانی که کارآفرینی در آن ایجاد می‌شود، محیط و نیز فرایند کارآفرینی، چهار جنبه‌ی اساسی کارآفرینی از دیدگاه گارتنر است. نوئل لیندسی با بررسی دو بعد نخست و سوم چارچوب اصلی پژوهش خود را بنا نهاده است، می‌توان گفت:
رفتار افراد بازتاب‌دهنده‌ی پیچیدگی‌های فرهنگی آنان است؛
فضاهای فرهنگی گوناگون می‌تواند باعث ایجاد تفاوت‌های نگرشی شود.
تفاوت‌های نگرشی کارآفرینان که از فرهنگ‌های گوناگون مایه می‌گیرد به ایجاد کارآفرینی‌های توسعه محور گوناگون می‌انجامد؛
می‌توان تصور کرد که هماهنگ با تنوع فرهنگی، فعالیت‌های مخاطره‌آمیز کارآفرینانه‌ی اقتصادی و رفتارهای توسعه مدار متفاوت وجود دارد.
چهارچوب مفروض نوئل لیندسی به روشنی ریشه‌ی رفتار و عمل کارآفرینانه را به ارزش‌های فرهنگی نسبت می‌دهد. با توجه به اهمیت کارآفرینی در حوزه‌ی فرهنگ که در این نوشتار با عنوان کارآفرینی فرهنگی از آن یاد شد، ضرورت تقدم کارآفرینی بومی پیش از کارآفرینی در حوزه‌ی فرهنگ نمایان می‌شود. می‌توان گفت که کارآفرینان بومی همواره از بهترین دست‌اندرکاران کارآفرینی فرهنگی هستند.
برخی از ویژگی‌ها که کارآفرینی بومی را از غیربومی جدا می‌کند عبارت است از:
داده‌ها نشان می‌دهد که سرانه‌ی فعالیت‌های کارآفرینانه کمتر از سوی کارآفرینان بومی صورت گرفته و بیشتر از سوی کارآفرینان غیربومی انجام شده است (لیندسی، 2005)، در حالی که کارآفرین بومی همزمان هدف‌های مادی و معنوی را در نظر می‌گیرد و از این رو پاسدار میراث و ارزش‌های فرهنگی است؛
سرشت اقتصاد در کارآفرینی بومی متفاوت از اقتصاد غیربومی است. توانایی‌های بازرگانی نزد کارآفرین بومی دربرگیرنده‌ی اهداف اقتصادی و غیراقتصادی است و با آنچه کارآفرین غیربومی، اقتصادی می‌داند، متفاوت است؛
فشارهای فرهنگی بر کارآفرین بومی در فرایند کارآفرینی آشکار است. میندل و کاندسون (2005) اثبات می‌کنند که تأکید بر هویت و پاسداشت میراث فرهنگی اجزای جدایی ناپذیر کارآفرینی بومی است؛
ارزش‌های فرهنگی نهاد خانواده، نهاد جامعه و... در شکل‌گیری نگرش‌های کارآفرینانه یک کارآفرین بومی اثرگذار است، و از این روست که کارآفرینی بومی زیر تأثیر فضاهای گوناگون فرهنگی متفاوت است. (اندرز 1986، داکنر 1983، دارا 1996، ریدیث و نیلسون 1997)
شمار سودبرندگان در یک بازرگانی بومی بسیار بیشتر از سوداگری غیربومی است و این نکته باید مورد توجه قرار گیرد. با این حال باید دانست که ارزش‌های بومی زیر چتر یک اندیشه‌ی کل‌نگر مطرح است؛ بنابراین موفقیت در پرتو داد و ستدها در یک محیط بومی بر پایه‌ی ابعاد اقتصادی و غیراقتصادی سنجیده می‌شود. (دامونت، 1993، فولسی 2003) در جایی که پیشرفت و موفقیت تنها بر حسب اهداف اقتصادی ارزیابی می‌شود، ارزش‌های بومی به برخورد با ایجاد فعالیت‌های اقتصادی مخاطره‌آمیز گرایش دارد. بر پایه‌ی این منطق، شاید چنین به نظر آید که ارزش‌های بومی بیشتر مانعی است برای توسعه‌ی اقتصادی. همچنین، بی‌میلی به رقابت، تصمیم‌گیری با توافق طرف‌ها و پافشاری بر بهره‌مندی از چتر حمایتی ارزشی نهادهای اولیه و ثانویه (خانواده و اجتماع) ویژگی‌های پیچیده‌ای است که سخن گفتن از کارآفرینی در محیط بومی را دشوار می‌سازد. (اندرز 1986، داکنر 1983، دانا 1996، ریدیث ونیلسون 1197)
جوامع بومی، بر پایه‌ی معیارهای هافستده، گرایش به زن سالاری دارند. (هافستده 1980) و بیشتر بر کیفیت زندگی کاری تأکید می‌کنند (ریدیث و نیلسون 1997)؛ در برابر فرهنگ‌های مردسالار به همه‌ی جنبه‌های زندگی اهمیت می‌دهند. (هافستده 1993) با این استدلال، روشن است که پیشرفت در جامعه‌ی بومی و غیربومی متفاوت خواهد بود.
در راه توسعه‌،‌ جامعه‌ی بومی نمی‌تواند هر ایده‌ی نوآورانه‌ی ناهمخوان با هنجارهای فرهنگی بومی را تحمل کند و در نتیجه اثرگذاری‌های فرهنگی، نوآوری برای توسعه و پاگیری فعالیت‌های کارآفرینی را محدود می‌سازد. از جمله هنجارهای فرهنگی بومی این است که کنترل فردی در جوامع بومی در سطح بالایی مطرح است، جمع‌گرایی و هماهنگی گروه برای جوامع بومی مهم شمرده می‌شود و نهادهای خانواده و جامعه بزرگترین ابزارهای کنترل است.
آنچه یک فرصت را از چشم‌اندازی بومی پدید می‌آورد با آن چیزی که یک فرصت را از چشم‌انداز غیربومی به وجود می‌آورد متفاوت است. در فرهنگ‌های بومی شناخت فرصت بر جامعه متمرکز است.
روش کلی حل مسأله و تصمیم‌گیری‌های شهودی و زن‌سالارانه گوناگون بر پایه وفاق و همدلی در زندگی گروهی و نیز اثرگذاری دوسویه‌ی سازمان‌های بومی با محیط باعث برخی تفاوت‌های جدی شده است. لذا کارآفرینان بومی در پی جامعه‌ای متفاوت با فرصت‌های گوناگون هستند.
هر چند نتیجه‌گیری قطعی درباره­ی همه متغیرهایی که کارآفرینی بومی با آن روبه‌رو است امکان‌پذیر نیست، اما روشن است که مداخله‌ی جنبه‌های فرهنگی در کارآفرینی، توجه به وضع مقایسه‌ای آن در شرایط بومی- غیربومی را ضرور می‌سازد. توجه به اثرپذیری گریزناپذیر کارآفرینی از فرهنگ- بوم، آغاز مرحله‌ی تازه‌ای از تحول در کسب و کار و راه‌های موفقیت در آن است. در این زمینه، توجه به چند نکته‌ی بنیادی اهمیت دارد:
در کشورهای توسعه نیافته پروژه‌های توسعه- داخلی یا بین‌المللی- تنها هنگامی به بالا رفتن سطح زندگی در این کشورها می‌انجامد که بپذیرند فرهنگ آن جامعه‌ ترجمان بنیادین هستی آن‌ها است. این فرهنگ درون زمینه‌ای اقتصادی قرار دارد که مرزها و گستره‌ی پیشرفت و رشد مادی ممکن را معین می‌کند. (تراسبی، 1382)
عنصر فرهنگ باید در الگوهای کارآفرینی حضور فعال داشته باشد چرا که نگرش کارآفرینان تحت تاثیر روش‌ها و ارزش‌های فرهنگی بومی است. همچنین فرهنگ گذشته از نگرش، بر ادراک و رفتار نیز اثرگذار است.
جهت گیری‌های غیربومی و به‌گونه‌ای غربی در پروژه‌های کارآفرینی، برنامه‌ریزی برای شکست است. برای برنامه‌ریزی‌های کلان، نخست باید ارزش‌های فرهنگی، تاریخ و شیوه‌ی اندیشیدن در آن جامعه را شناخت و سپس اقدام کرد. این مهم در زمینه‌ی صنایع فرهنگی به عنوان زیرمجموعه‌ای از صنعت، اهمیت چشمگیر دارد. امروزه گسترش لگام گسیخته‌ی صنایع فرهنگی در کشورهای رو به توسعه بر پایه‌ی نیازها نیست و در بیشتر موارد با شرایط محلی هماهنگی ندارد و با هویت فرهنگی این کشورها در چالش است. در این کشورها بیشتر پیام‌های فرهنگی با ارزش و کم مانند به حاشیه رانده شده است و رفته رفته اهمیت خود را از دست می‌دهد. صنعتی شدن نظام‌های تولید و توزیع پیام‌های فرهنگی از ارزش معنوی هنر و فرهنگ کاسته است. در این شرایط در یک زمان پیام‌هایی تازه و متفاوت، میان فرستنده و دریافت‌کننده‌ی پیام برقرار می‌شود. این زمینه‌ساز موازنه‌ای تازه است؛ موازنه‌ی اجتماعی- اقتصادی و اجتماعی- فرهنگی میان فرستندگان بهره‌مند از قدرت سیاسی، اقتصادی یا فرهنگی و توده‌های انبوه کاربران صنایع فرهنگی چه به صورت بازده اقتصادی کوتاه مدت که در آن مردمان بازار مصرف‌اند و چه به گونه‌ی ابزار کنترل سیاسی- اجتماعی که مردمان در آن همچون افکار عمومی‌اند. (یونسکو، 1380) اما با این حال نمی‌توان تنها به بررسی‌ انتقادآمیز کارآفرینی در صنایع فرهنگی پرداخت.
باید هر چه بیشتر از این واقعیت آگاه بود که کارآفرینی در گستره‌ی فرهنگ و هنر که بازتاب‌دهنده‌ی ارزش‌های فرهنگی هر جامعه است، برآیند یک فرایند تولید منطقی ویژه است که باید شناسایی شود. بنابراین پیام‌های برخاسته از صنعت و داد و ستد فرهنگی بی‌اثر نیست و به تغییر نگرش‌ها و جهان‌بینی‌ها می‌انجامد. آن‌ها به گونه‌ی مستقیم یا غیرمستقیم مبلغ افکار، عقاید و ارزش‌های ایدئولوژیک تولیدکنندگان آن پیامند.
در جهانی که آگاهانه یا ناآگاهانه، سرگرم تبادل فرهنگی است، فرهنگی که به عنوان یک نیاز اجتماعی رفتارسازی می‌کند، یکی از راه‌های پاسداری از هویت و فرهنگ ملت‌ها تقویت صنعت فرهنگی از راه بها دادن به کارآفرینی فرهنگی به عنوان ابزار توسعه‌ی فرهنگ است.
گذشته از آن، صنایع فرهنگی از معدود راه‌های ممکن برای رها ساختن هنر از بن‌بست اقتصادی است. در گذشته، پاداش هنرمند درآمد روانی او بوده، هر چند اکنون نیز این باور نادرست در میان برخی کسان وجود دارد که ناداری بهای زندگی هنرمندانه است، اما واقعیت آن است که در پرتو درک ضرورت توسعه‌ی مطلوب فرهنگی، جایگاه هنرمندان بومی آفرینشگر بسی بهتر و سازنده‌تر خواهد بود.

فرهنگ کارآفرینى:

فرهنگ کارآفرینى، خلاقیت و نوآورى مجموعه‏ی ارزش‏ها، نگرش‏ها، هنجارها و رفتارهایى است که هویت افراد کارآفرین را تشکیل مى‏دهد. افراد کارآفرین و خلاق سعى مى‏کنند با نوع متمایز نگاهشان به پدیده‏هاى اطراف و شیوه‏ی متفاوت رفتارشان در مواجه با پدیده‏هاى پیرامون خود، دست به فعالیت‌های کارآفرینانه بزنند و محصول و خدمت جدیدى به جامعه ارائه نمایند.

گفته می­شود که کارآفرینان موتور توسعه اقتصادى بوده و همواره مورد توجه دانشمندان و محققان قرار دارند، به طوریکه مؤسسه‏ی تحقیقات بین­المللى دیده­بان جهانی کارآفرینی، تفاوت نرخ رشد را در کشورهاى توسعه یافته بر اساس سطح کارآفرینى آنها بیان می­نماید.

«جفرى تمونز» کارآفرینى را ایجاد کننده‏ی یک چیز ارزشمند از هیچ مى‏داند و کارآفرین کسى است که داراى قدرت درک بالا است و توان پیدا کردن خلاء و فرصت‌ها را دارد، و مى‏تواند در جامعه از طریق پرورش ایده و تبدیل فکر خود به یک محصول جدید اقدام به ارزش‌آفرینى از هیچ نماید. این ارزش مى‏تواند یک ارزش اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و حتى فرهنگى باشد.

اما این سؤال مطرح است که فرهنگ غالب بر یک محیط خلاق داراى چه باورها و ارزش‌هایى مى‏باشد؟ کدام ارزشها و هنجارها توسعه کارآفرینى را در جامعه تقویت مى‏نمایند و چگونه فرهنگ کارآفرینى در جامعه نهادینه مى‏شود؟ اینها سؤالاتى است که براى پاسخ دادن به آنها باید پژوهش‌هاى بسیارى صورت پذیرد، و سعى شده است که در این فرصت محدود، موضوعات آن به بحث گذاشته شود.

 

 تعریف فرهنگ:

فرهنگ کارآفرینى، یک خرده فرهنگ از کل فرهنگ حاکم بر جامعه مى‏باشد. از این‌رو قبل از پرداختن به این موضوع باید تعریف صحیح و درستى از فرهنگ غالب بر جامعه بیان شود.

تاکنون تعاریف بسیارى در زمینه فرهنگ ارائه شده است که عده‏اى آنها را 164 تعریف در مشهورترین دایرة‌المعارف‏هاى دنیاى امروز مى‏دانند. به همین دلیل ارائه‏ی یک تعریف جامع و مانع که بتواند همه‏ی دیدگاه‏ها را در برداشته باشد شاید امکان‏پذیر نباشد. اما شاید بتوان بر روى عناصر مشترک آنها تأکید کرد.

فرهنگ در کلى‏ترین حالت آن، به مجموعه‏ی پیچیده‏اى از خصوصیات احساسى، فکرى، مادى و غیر مادى اطلاق مى‏شود که به عنوان شاخص یک جامعه یا گروه اجتماعى مطرح مى‏شود، که این نه فقط شامل هنرها و آثار ادبى است بلکه اشکال مختلف زندگى، حقوق بنیادین انسانها، نظام‏هاى ارزشى و اعتقادات را نیز در بردارد.]1[

مفهوم فرهنگ، مرکب از دو جزء «فر» و «هنگ» است. که «فر» به معنى بالا و جلو و «هنگ» به معنى قصد کردن، کشیدن و آوردن است. در زبان علمى جامعه‏شناسى در ایران «فرهنگ»، معادل مفهوم لاتین (culture) به کار گرفته شده که در اصل به معنى کشت و زراعت بوده است.

از مفهوم فوق، چنین استنباط مى‏شود که به‌نظر مى‏رسد در تعریف فرهنگ باید مفهوم رشد و تعالى انسان به عنوان هدف این مجموعه‏ی منسجم و منظم ذکر شود. بنابراین مى‏توان چنین گفت که فرهنگ نظامى است تا حدودی منسجم، متشکل از اجزایى غیر مادى شامل: ارزشها، هنجارها، نمادها، باورها و اعتقادات، آداب و رسوم، دانش و اطّلاعات رایج و هنرها و اجزایى مادى، شامل کالاهاى مصرفى، ابزارها، فنّاوری و میراث فرهنگى نسبتاً مشترک بین اعضای یک گروه، اجتماع یا جامعه که از طریق یادگیرى از نسلى به نسل دیگر منتقل مى‏شود.]2[ و موجبات رشد و تعالى انسان را فراهم مى‏آورد

علامه جعفرى در کتاب خود با عنوان «فرهنگ پیرو، فرهنگ پیشرو» مى‏نویسد:

مى‏توان اثبات کرد که جامع مشترک همه‏ی تعاریف فرهنگ، داراى عنصر بایستگى و شایستگى، کمال، ترقى مادى و معنوى، کرامت، حیثیت، شرف ذاتى انسان، حیات شایسته و آزادى مسئولانه و عدالت در اجراى حقوق و قوانین است.]3[

ایشان در کتاب خود فرهنگ را این چنین تعریف مى‏کنند:

«فرهنگ عبارت است از کیفیت یا شیوه‏هاى بایسته و شایسته براى آن دسته از فعالیت‌های حیات مادى و معنوى انسان‏ها که مستند به طرز تعقل سلیم و احساسات صعودکرده‏ی آنان، در حیات معقول تکاملى باشد.»]4[

کارکردهاى مهم نظام فرهنگى، ایجاد هماهنگى،  انسجام و همبستگى بین نهادها و اجزاى مختلف نظام اجتماعى است، به گونه‏اى که یکپارچگى آن نظام حفظ شود، براى نظام فرهنگى هر جامعه لااقل مى‏توان 5 کارکرد ذکر کرد:

تأمین نیازهاى فیزیولوژى‏

ایجاد ارتباط جمعى‏

دادن هویت فرهنگى خاص بر اعضاء

حفظ و تداوم و بقاى جامعه‏

ایجاد، حفظ همبستگى و انسجام اجتماعى]5[

به عبارت ساده‏تر اینکه اگر فرهنگى بخواهد براى یک جامعه به عنوان فرهنگ باقى بماند و توسط اعضاى آن جامعه حفظ شده و مقدس شمرده شود. باید از کارکردهاى فوق برخوردار باشد. و گرنه همواره به عنوان یک فرهنگ پیرو به دنبال عناصر فرهنگى جوامع دیگر خواهد بود تا بتواند از طریق آن عناصر این کارکردها را پاسخ دهد.

 

 فرهنگ کارآفرینى چیست؟‏

 از آنجایی که فرهنگ به مفهوم مجموعه‏ی ارزش‏ها، نگرش‏ها، هنجارها و رفتارهایى است که هویت یک جامعه را تشکیل می‌دهند؛ کارآفرینان به عنوان بخشى از جامعه پیرامونى، از مجموعه‏ی ارزش‏ها، نگرش‏ها، هنجارها و رفتارهاى متمایزى برخوردارند که مى‏توان به آن خرده‏فرهنگ کارآفرینى اطلاق نمود.]6[ ساختار و عملکرد این خرده فرهنگ و عناصر درونى آن در سطوح مختلف فردى، اجتماعى و هم چنین ارتباط آن با فرهنگ مسلط پیرامونى، به نحوى است که مى‏توان گفت: بر اساس اصل تأثیر متقابل حوزه‏هاى مختلف فرهنگ و اجتماع، فرهنگ کارآفرینى از حوزه‏هاى دیگر فرهنگ، از جمله حوزه‏ی اخلاق و مذهب، ارزش‏ها، عقاید اقتصادى و سیاسى تاثیر مى‏پذیرد. از این رو ریشه‏هاى ضعف و قوت فرهنگ کارآفرینى را باید در حضور و وجود ارزش‏ها و عقایدى جستجو کرد که در فرهنگ و در سلسه مراتب ارزش‏ها جایگاهى فراتر از کار را به خود اختصاص داده‏اند و در تعارض و تقابل با کار و یا همنوا و همساز با کارآفرینى هستند.]7[

 «ژزف مک گوایر» [i] نقش کارآفرینى در جوامع مختلف را باتوجه به تنوع فرهنگى متفاوت مى‏داند و به نظر وى منابع طبیعى و سرمایه‏ی نقدى، ممکن است یکسان باشد اما آنچه باید در درک تفاوت رفتار، مورد توجه قرار داد، عواملى است همچون:

عقاید اجتماعى

هنجارها

پاداش رفتارها

آرمان‏هاى فردى و ملى

مکاتب دینى

 بنابراین اگر چه کارآفرینان، ارزش‏ها و باورهایى متمایز از افراد جامعه دارند، ولى فرهنگ کارآفرینى متأثر از فرهنگ حاکم بر جامعه است. در واقع هر چه ارزشها و عقاید موجود در جامعه، افراد جامعه را به کار، تولید مداوم، فکر و اندیشه‏ی خلاق و یادگیرى و کسب دانش سوق دهد؛ در آن جامعه، فرهنگ کارآفرینى اشاعه یافته و درون افراد نهادینه مى‏شود و یا به عبارتى در این جامعه افراد بیشترى دست به خلاقیت، نوآورى و کارآفرینى مى‏زنند و افراد کارآفرین بیشترى موفق مى‏شوند که ایده‏هاى نوین خود را در جامعه محقق سازند.

 کارآفرینان افرادى هستند که فنّاوری و دانش را با فرصت‌ها و نیازهاى بازار ترکیب کرده و سپس با توجه به نواقص، واکنش‏هاى بازار سبب یکپارچگى و سازگارى بازار و دانش شده و شکاف میان علم و بازار را پر مى‏کنند.

 از سوى دیگر نیز جامعه‏ی کنونى، در حال حاضر با سرعتى شتابان به سمت «جامعه‏ی دانشى» پیش مى‏رود، جامعه‏اى که در آن منابع فیزیکى و مادى مزیت خود را نسبت به منابع فکرى و علمى از دست داده و سرمایه‏ی اصلى آن، استعداد و خلاقیت اعضای آن جامعه به شمار مى‏رود.

 بنابراین مى‏توان گفت که قسمت اعظم فرهنگ کارآفرینى در جوامع کنونى متأثر از نهادینه شدن فرهنگ علم در جامعه است. واژه‌هایى مانند: مدیریت علمى، اقتصاد مبتنى بر دانش، خلاقیت در صنعت، نوآورى و... در سمینارها و همایش‏ها بسیار بکار برده مى‏شود و همه اینها گواه این ادعا است که فرهنگ کارآفرینى در محیطى امکان‏پذیر است که هنجارهاى غالب بر آن محیط، ارزش‌ها و باورهاى فرهنگ کار و علم را تقویت نمایند.

فرهنگ کار در ایران و سایر کشورها:

 در این قسمت به بررسی فرهنگ کسب وکار در جوامع دیگر پرداخته می‌شود تا مقایسه‌ای داشته باشیم با فرهنگ کسب و کار در کشور ایران

 

 فرهنگ کار در غرب:

 تأکیدى که در ایدئولوژى غرب به ویژه در آمریکا بر کار به عنوان «بروز جوهر اصلى وجود انسان» شده است و اینکه حیات انسان با کار تبلور مى‏یابد نشانه‏ی اهمیت یافتن کار در این جامعه به عنوان ارزش فى‏نفسه است.]8[

«ماکس وبر» در کتاب خود تحت عنوان «اخلاق پروتستانى و روح سرمایه‌دارى» سعى کرد رفتار سرمایه‏داران را به عنوان افرادى که به کار و تولید به عنوان ارزش فى‏نفسه مى‏نگرند و نه به عنوان وسیله‏اى براى دستیابى به رفاه بیشتر، براساس اخلاق پروتستانى (کالونى) تشریح ‏کند. او با طرح این سؤال که کدام ارزش و عقاید، پیروان مکتب کالون را به فعالیت، کار و تولید مداوم و پیوسته سوق مى‏دهد و کدام نظام ارزشى چنین امرى را موجه و مشروع مى‏سازد و به عقاید و ارزش‏هاى ارایه شده در دیدگاه کالونى اشاره مى‏کند و نشان مى‏دهد تفسیر جدید کالون از دین مسیح و نگاه وى به جهان و نیز جایگاه انسان در جهان و رابطه‏ی وى با خدا، على‏رغم سوق دادن فرد به سوى رفتار زاهدانه، معتقد به این عقاید را به تلاش مداوم وامى‏دارد. در حالى که تفسیر کاتولیکى از مسیحیت چنین مکانیسمى را در جامعه فراهم نمى‏سازد.]9[

 رشد کسب و کار در آمریکا همواره مورد توجه دانشمندان اروپایى بوده است. چرا کسب وکار در آمریکا تا این حد مورد تحسین است؟ چگونه در آمریکا در مدت 20 سال، 30 میلیون شغل ایجاد شده است؟ و حال آنکه در اروپا با جمعیتى بیش از آمریکا فقط 5 میلیون شغل ایجاد شده است. چه چیزى اشتهاى سیرى‏ناپذیر آمریکا را براى رشد و افزایش خیره کننده‏ی بهره‏ورى در سال‏هاى اخیر تحریک مى‏کند؟ این‏ها سؤالاتى بود که «چارلز هندى»[ii] فیلسوف شهیر انگلیسى براى پاسخ دادن به آنها سرمایه‏دارى را در کانون توجه خویش قرار داده و نتیجه کار، نگاهى روشنفکرانه و تکان‏دهنده به برخى از فرصت‏هاى بنیادى در شالوده‏ی کسب و کار آمریکاى امروز است.

 آنچه بیش از همه توجه «هندى» را جلب مى‏کند، خوش‏بینى مردم آمریکاست. اعتقاد استوار و بى‌چون و چراى آنان به این که فردا مى‏توانند و باید بهتر از امروز باشند. به نظر هندى، نیروى برآمده از خوش‌بینى، توأم با اعتقاد «پاکدینان» در قداست کار و حرمت ثروت ناشى از کار یمین و عرق جبین، راز توفیق و کامیابى مردم آمریکاست.

 بیشتر آمریکاییان عقیده دارند که فردا مى‏تواند بهتر از امروز باشد و خود را براى ساختن آینده‏اى بهتر مسئول مى‏دانند و هر کارى که از دستشان برمى­آید انجام می‌دهند.

«رابرت هیوز»[iii] استرالیایى مى‏گوید که ارزش‏هاى «پاکدینان» در رگ و پى جمع عظیمى از آمریکاییان تزریق شده است. آنان بذر اخلاق کار و نیز تقدم مذهب را در حدى که جز در دنیاى اسلام سابقه نداشت، در بستر زندگى آمریکایى‏ها کاشتند.

پاکدینان، پیروان مکتب کالوینیست هستند. کالوین یک شخصیت مذهبى پروتستان بود که اعتقاد داشت کار کردن در روى زمین یک دستور الهى است و هر پیشه باید به دقت انتخاب شده و تعقیب شود. اگر کسى شغلى را انتخاب مى‏کرد از او انتظار مى‏رفت، رفتارى مانند یکى از برگزیدگان خداوند بر روى زمین را داشته باشد. عقاید کارى کالوینیست نه تنها به پشتکار افراد کمک کرد بلکه سبب پرهیز از تسامح و تساهل در آنها شد. مؤمنان این مکتب پول‏هاى خود را پس‏انداز کردند و اعتقاد داشتند که این پول از طریق خداوند براى پیشخدمتى در اختیار آنان قرار گرفته است و به عنوان پیش‏خدمت خداوند آنها احساس مسئولیت کرده که پول را جهت ارتقای بهره‏ورى استفاده کنند. کالوینیست‏ها پول‏هاى خود را در مؤسسات بهره‏ور، سرمایه‏گذارى و راه را براى انقلاب صنعتى و پیشرفت‏هاى ناشى ار آ ن هموار کردند.

«هیوز» مى‏گوید که پاکدینان مفهوم نوبودن و نوشدن را در آمریکا اختراع کردند و این که ثروت نماد ارزش باشد، از سنت پاکدینان است که تا به امروز ادامه یافته است. معناى این حرف آن است که داشتن پول یا کالاهاى مادى عار نیست و لازم نیست که کسى ثروت خود را پنهان کند. که از این منظر با بخش‏هایى از اروپا که در مقام کسب ثروت موروثى یا ثروت مفت و بى‌زحمت سابقه‏اى طولانى دارد، بسیار متفاوت است. بنابراین، ثروتمند آمریکایى مى‏خواهد که در بخشش مال خود دست و دل باز باشد و حتى تظاهر و خودنمایى کند. زیرا که پول زحمت کشیده مایه‏ی مباهات است، نیکوکارى و رساندن خیر به مردم و جامعه، نشانه‏ی گذراندن عمرى پربار و پرحاصل است. بى‌جهت نیست که بذل و بخشش اموال و دارایى شخصى در آمریکا به مراتب بیشتر از اروپاست. «چرچیل»[iv] روزى گفته بود که اگر جامعه‏اى ثروتمند مى‏خواهید باید ثروتمندان را تحمل کنید. حال آنکه در آمریکا ثروتمند به جاى تحمل، ستایش مى‏شود، به شرطى که ثروت او از راهى آبرومندانه و شرافتمندانه به دست آمده باشد.]10[ ارج نهادن به ثروتى که از راه تلاش و کوشش و با خلاقیت و ابتکار حاصل شده از یک طرف و ارزش نهادن به آموزش و پژوهش به نحوى که جامعه را به صحنه آموزش و پژوهش تبدیل کرده و علم، پژوهش و فنّاورى را موضوعات مورد علاقه‏ی عموم قرار دهد. این‏ها نشانه‏هایى از جامعه اطّلاعاتى موجود در غرب است.

 شاید «سیلیکون ولى» مثال خوبى باشد از جامعه‏ی کوچکى که توانسته است فرهنگ کار و فرهنگ علم را در هم آمیزد و کارآفرینانى همچون مدیران شرکت‌هاى ماکروسافت، اینتل، یاهو، نت‏اسکیپ را وارد عرصه‏ی اجتماع نماید.

«سیلیکون ولى»، یک دالان پنجاه مایلى در ایالت کالیفرنیاست که به الگوى کارآفرینى فنّاورانه جهان مبدل شده است. این منطقه که در جنوب سانفرانسیسکو واقع شده، در دهه‏ى‏1990، اصلى‏ترین مرکز فعالیت‌های فنّاورانه در ایالات متحده بوده است.

 آمار مربوط به «سیلیکون ولى» به نقل از مجله نیوزویک، بسیار خیره کننده است:

در سال 1997، بیش از 33 درصد از 100 شرکت بزرگ فنّاورانه ایالات متحده در سیلیکون ولى مستقر بوده‏اند.

در سال 1996، بیش از 50هزار شغل در این منطقه ایجاد شده است.

در سال 1997، فقط %1  از جمعیت آمریکا در این منطقه ساکن بوده‏اند ولى %11 از مشاغل فنّاورانه آمریکا به این منطقه اختصاص داشته است.

در سال 1997، بیش از %60 از تولید (ساخت) این منطقه مبتنى بر فنّاوری بوده است. این رقم براى کل ایالات متحده %9 بوده است.

در سال 1996، مؤسسات آکادمیک این منطقه 2268 دانش­آموخته در رشته‏هاى پیشرفته‏ی مهندسى داشته‏اند که بیشترین میزان در سطح ایالات متحده بوده است.

 انقلاب اطّلاعات، عمده‏ترین عامل پیشبرد توسعه در سیلیکون ولى بوده است. صنایع رایانه و نیمه هادى این منطقه، بیش از %45 از رشد صنعتى سال‏هاى 1993 تا 1997 را رقم زده‏اند.

 فرهنگ «سیلیکون ولى» به گونه‏اى تکامل یافته است که توسعه‏ی شرکت‏هاى جدید فنّاورانه را تشویق مى‏کند. مؤلفه‏هاى این فرهنگ عبارتند از:

آزادى عمل در آزمودن و شکست خوردن: این مؤلفه تمامى سطوح مدیریت را تشویق مى‏کند تا ایده‏هاى جدید را بیازمایند.

پذیرش تغییرات سریع: این مؤلفه فرهنگى به بنگاه‏ها اجازه مى‏دهد به راحتى تغییرات عمده‏اى در الگوى کسب و کار خود صورت دهند و پیش از آنکه سهم بازار آنان توسط رقبا تهدید شود، محصولات خود را دگرگون سازند.

جبران خدمت: بنگاه‏هاى کارآفرینانه و بالغ، بر حسب موفقیت خود، نسبت به جبران خدمت و انگیزش کارکنان، در تمامى سطوح اقدام مى‏کنند. برای مثال سهام شرکت را بین آنان توزیع مى‏کنند.

سرمایه‏گذارى در شرکت‏هاى جوان: شرکت‏هاى موفق با سرمایه‏گذارى در کارآفرینى فنّاورانه (سرمایه‏گذارى در شرکت‏هاى نوپا)، پیشتازى فنّاورانه خود را حفظ مى‏کنند. این اقدام به شرکت‏هاى بالغى همچون «اینتل » فرصت مى‏دهد تا با حداقل سرمایه‏گذارى در تحقیق و توسعه به فنّاوری‏هاى جدید برسند.

 هر چند در بسیارى از کشورهاى جهان و حتى در برخى مناطق ایالات متحده تلاش شده ‌است که از الگوى سیلیکون ولى تقلید شود، اما اینکه در جاى دیگرى از جهان این درجه از موفقیت حاصل شده باشد، مورد تردید است. اساسى‏ترین مؤلفه‏ی سیلیکون ولى که تقلید از آن را براى سایرین دشوار مى‏نماید، فرهنگ و روحیه کارآفرینانه‏اى است که بر این منطقه سایه افکنده است.]11[

 

 

فرهنگ کار در ژاپن:‏

 گفته شد که ریشه‏هاى قوت و ضعف در فرهنگ کار را باید در حضور و وجود ارزش‏ها و عقایدى جست‏وجو کرد که در فرهنگ و در سلسله مراتب ارزش‏ها جایگاهى فراتر از کار را به خود اختصاص داده‏اند. از این حیث تعریف فرهنگ در ژاپن و تاثیر آن در اخلاق کار بسیار اهمیت دارد.

 در دایرة المعارف ژاپنى، فرهنگ این چنین تعریف شده است:

«تلاش براى استفاده از طبیعت یا منابع طبیعى در بهتر کردن زندگى انسان (نوع بشر)» که داراى دو بعد زیر مى‏باشد:

 الف - دانش، هنر، مذهب و سایر ثمره‏ی فعالیت‌های روحى انسان‏

 ب – ثمره‌ى فعالیت‌های فنى که مترادف کلمه تمدن است.‏

 تعریف فرهنگ، در عبارت بالا هم به معنى به فعلیت رساندن استعدادها و امکانات طبیعى براى تنظیم و بهتر کردن زندگى نوع بشر در نظر گرفته شده است و هم به معنى استعدادها و امکانات و پدیده‏هاى عالى انسانى، مانند علم، هنر، مذهب و سایر ثمره‏هاى فعالیت‌های روحى انسان.]12[

 تلاش و کوشش در فرهنگ ژاپنى، نقش اساسى را ایفا مى‏کند؛ به طورى که یکى از عوامل مؤثر بر موفقیت اقتصادى ژاپن، تأکید نظام ترتیبى آن بر تلاش و پشتکار است. این عقیده در بین ژاپنى‏ها رایج است که عنصر وجدان کارى و پشتکار در رفتار کودکان و جوانان ژاپنى، رازموفقیت اقتصادى آنهاست. اطّلاعات بدست آمده از مطالعه تطبیقى درباره‏ی پشتکار انجام کار و تکلیف در کودکان ژاپنى و آمریکایى در سال 1985-1984 نشان مى‏دهد که یک تفاوت بزرگ بین این کودکان وجود دارد و آن عبارتست از این که بچه‏هاى ژاپنى در مقایسه با کودکان آمریکایى بیشتر به پشتکار دعوت مى‏شوند، در خانواده‏هاى آمریکایى توانایى، دلیل بر موفقیت است ولى خانواده‏هاى ژاپنى خواستن و پشتکار را از رموز موفقیت بر مى‏شمارند.]13[

 ایران و ژاپن تقریباً به طور همزمان یعنى از اواسط قرن نوزدهم شروع به الگوبردارى از روش‌هاى جدید غرب کردند، اما با توجه به شرایط فرهنگى و سیاسى متفاوت حاکم بر دو کشور، نتایج حاصله یکسان نبوده است. درحالى که ژاپن برقرارى رابطه با ممالک غربى را ضرورى مى‏دانست و با نزدیکى به آنها با درک، اخذ و جذب روش‌هاى علمى توانست با شتاب در ردیف کشورهاى صنعتى قرار گیرد و در سایه‏ی همین پیشرفت، خود را از سلطه‏ی غرب رها سازد، اما ایران با توجه به بافت فرهنگى متفاوت، مغرور از فرهنگ و تاریخ گذشته خود و فقدان انعطاف‏پذیرى در گرفتن تصمیم به اخذ علوم غربى، دچار تردید شد و در نهایت نتوانست صنعتى شود.

 از لحاظ آمادگى‏هاى فکرى و فرهنگى نیز مى‏توان به این نکته اشاره کرد که روشنفکران و اصلاح‏طلبان ژاپنى که با تحولات غرب آشنا شده بودند و به ضرورت درک آن براى توسعه‏ی ژاپن واقف بودند به راحتى موفق شدند با نوشته‏ها و سخنرانى‏هاى خود تفسیرهاى تازه‏اى از سنت‏هاى گذشته عرضه کنند و به آگاه کردن مردم بپردازند. پس از این روشنگرى، ژاپنى‏ها نیاز به بازنگرى و تجدیدنظر در بعضى از ارزش‏هاى کهن و سنت‏ها را ضرورى تشخیص دادند و در تطبیق آنها با فرهنگ نوین تلاش کردند. اما در ایران شرایط به گونه‏ى دیگرى بود. شاهان هرگونه اندیشه نو، تفکر جدید و دموکراسى را که تضعیف قدرت سلطنت را به همراه داشت به شدت سرکوب مى‏کردند.

 پیشرفت ژاپن نیز بیش از همه مدیون بالا بودن بهره‏ورى کار بوده است که در سایه تلاش زیاد و احساس مسئولیت حاصل شد. براى آنها کار فراتر از وسیله معاش است، اما در ایران آن روحیه سخت‌کوشى در میان مردم دیده نمى‏شود. در حقیقت ما کار مى‏کنیم تا زندگى کنیم اما در کشورهاى صنعتى و ژاپن زندگى مى‏کنند تا کار کنند. کار مهمترین عامل پیشرفت و توسعه است و در کشورهاى جهان سوم کم‏کارى، کاهلى و عدم احساس‌مسئولیت در بین تعداد زیادى از مردم رایج است.]14[

فرهنگ کار در ایران:‏

 در جامعه‏ی ما با وجود عناصر مثبت بسیار در فرهنگ آرمانى دینى که در آن به کار ارزش بسیار داده مى‏شود و نیز با وجود سنت امامان در ارج نهادن به کار و تأکید بیشتر بر ارزش اکتسابى تا انتسابى؛ هنوز ارزش‏هایى در جامعه غلبه دارد که اخلاق کار و به تبع آن کارآفرینى را تضعیف مى‏کند.

 در ساختار کلى و سطح کلان جامعه، بخصوص ارزش‏هاى موبوط به نظام سیاسى، ارزش‏هاى غالب بطور عمده انتسابى بوده است و ارزش‏هاى اکتسابى که تقویت کننده‏ی کار، خلاقیت و نوآورى به عنوان ارزش فى‌نفسه است جایى نداشته یا جایگاهى محدود به خود اختصاص داده است. اهمیت نسبت در اشغال مناصب و تخصیص منابع، اصل وراثت خاندانى سمت‏ها و بهره‏مندى از منابع کمیاب، غلبه ارزش وابستگى و وفادارى شخصى بر لیاقت و کاردانى، که جوهره‏ی نظام سیاسى موروثى در ایران را تشکیل مى‏دهد؛ از عواملى است که در سطح کلان جامعه و فرهنگ با کار به عنوان ارزش فى‌نفسه، در تعارض بوده و کارآفرینى، خلاقیت و نوآورى را تضعیف کرده است.]15 [و حال آنکه فرهنگى که خواستار پرورش کارآفرین باشد باید مردم را به خاطر دستاوردهایشان و نه به خاطر مقتضیات تولدشان طبقه­بندى کند.

همچنین وجود ارزش‏هایى چون اشرافی‌گرى، تجمل‏گرایى، رفاه‏طلبى و مصرف‏گرایى در فرهنگ مرتبط با نظام سیاسى موروثى سبب مرگ خلاقیت و تولد مصرف زدگى شده است که علت عمده‏ی این معضل را باید در وجود ثروت‏هاى ملى و استفاده‏ی نادرست و غیر مدبرانه از آن جست وجو کرد.

 از سوى دیگر در فرهنگ عمومى و اعتقادات دینى با وجود باورهایى همچون بى‏اعتنایى به مال دنیا، زشت شمردن انگیزه‏هاى مادى، تقبیح رفتار سودطلبانه، تأکید بر بى‏وفایى دنیا و کفایت حداقل معیشت، نمى‏توان انتظار کار و تلاش فوق­العاده همچون کشورهاى پیشرفته داشت.

 همچنین جریان نوسانات اقتصادى در دوره‏ی گذشته و دست یافتن افراد به پول‏هاى بادآورده در جریان این تغییرات، موجب شد، پول که در مباحث اقتصادى به عنوان «کار تبلور یافته» شناخته مى‏شود؛ بصورت کالا و غنیمتى درآید که دستیابى به آن لزوماً با انجام کار همراه نیست بلکه زرنگى، اطلاع از اوضاع و مهم‏تر از همه «شانس و اقبال» بیشتر از کار در آن سهم دارد. این عوامل به همراه «درآمد نفت» که عمده‏ی آن را سود تشکیل مى‏دهد و توسط دولت به مصرف مى‏رسد، موجب شد پول به عنوان ارزش فى‌نفسه و تاحدى «مستقل از کار» و بیشتر وابسته به شانس و اقبال در جهت تضعیف کارآفرینى عمل کند.]16[

 اما اخلاق کار و پدیده‏هاى مرتبط به آن، مانند، کارآفرینى پدیده‏هایى هستند قابل شناسایى، مطالعه و تغییرپذیر، قابل کنترل و دستکارى که از قواعد کلى حاکم بر فرهنگ و جامعه تبعیت مى‏کنند، از این رو مى‏توان از آنها به عنوان یک مسئله اجتماعى یاد کرد و مسئله‏ی اجتماعى همواره قابل حل بوده و مى‏توان براى اصلاح آن کارى انجام داد ولى اگر فکر کنیم که درباره‏ی مسائل اجتماعى نمى‏توانیم کارى کنیم و اینها همه‏ی سابقه تاریخى داشته و غیر قابل تغییر به حساب مى‏آید باید آن مسایل را از فهرست مسائل اجتماعى حذف کنیم زیرا دیگر مسئله‏ی اجتماعى به شمار نمى‏روند.

 بنابراین با همه ضعف‌هاى فرهنگى و اجتماعى که در اخلاق کار در ایران وجود دارد این مسئله قابل‏حل است و به‌نظر مى‏رسد که راه‏حل آن نیز مى‏توانند کارآفرینان باشند؛ زیرا براساس نظر «ماکس وبر» کارآفرینى یک فرآیند اجتماعى است که در آن کارآفرین با اشتیاق و پشتکار در کار، خویشتن خویش را پیدا مى‏کند و از بند عادات و سنت‌هاى مرسوم رها مى‏گردد.

 او معتقد است که فرهنگ کارآفرینى در سطح تعامل انسانها با یکدیگر شکل مى‏گیرد و شخصیت، ارزشها، نگرشها و باورهاى فرد نسبت به کارآفرینى، تحت تأثیر تعامل وى با سایر افراد جامعه شکل گرفته و تکامل پیدا مى‏کند.]17[

 بنابراین براساس نظر «وبر» جامعه، باورها و ارزش‏هاى آن نقش مهمى در ایجاد کارآفرینى دارند و همچنین کارآفرینان نیز نقش بسیار موثرى در ایجاد تحولات ارزشمند و نجات جامعه از بند عادات و سنت‏هاى بى‏اساس و بى فایده اما مرسوم ایفا مى‏نمایند.

 کارآفرینان در اجتماع سبب پویایى و افزایش بهره‏ورى شده و در سطح اجتماع ارزش کار را افزایش مى‏دهند و روحیه سعى و تلاش در بدنه‏ی جامعه را بالا مى‏برند. کارآفرینان سبب تشویق جامعه به کارهاى خلاق و کارآفرینانه مى‏شوند و همین امر سبب رشد و بالندگى در اجتماع مى‏شود.

 

راهکارهای توسعه‏ی فرهنگ کارآفرینی در ایران:

 بیشتر متفکران اقتصادى - اجتماعى امروزه براین باورند که نوآورى تنها راه تضمین بقا در دنیاى امروزى به شمار مى‏رود. از این حیث به‌وجود آورندگان این نوآوری‌‌ها، شاهرگ حیاتى سازمانها به شمار مى‏روند و استعداد و خلاقیت افراد سازمان، سرمایه‏ی اصلى آن محسوب مى‏شود. بنابراین این امر ایجاد فضایى مناسب براى خلاقیت و نوآورى افراد در جامعه را ضرورتى اجتناب‏ناپذیر مى‏سازد.

 عواملى همچون نیروى کار، سرمایه، فنّاورى و مدیریت، هر کدام به نوبه‏ی خود متأثر از ویژگى‏هاى فرهنگى جامعه است و ریشه در ارزش‏ها و باورهاى فرهنگى دارند. بنابراین هیچ کشورى نمى‏تواند بدون گذار از مرحله‏ی تحول فرهنگى و فکرى و آماده سازى افکار عمومى به توسعه اقتصادى نایل شود.

 اما تحول فرهنگى چگونه مى‏تواند صورت پذیرد؟ چه عواملی در دگرگونى یک فرهنگ نقش دارند؟ از جمله عواملى که در تحول فرهنگى نقش دارند، مى‏توان نوآورى فرهنگى و فرهنگ‌پذیرى را نام برد. در هر جامعه‏اى، انسانها با استعداد و خلاقیتى که دارند، مى‏توانند از هر یک از اجزای فرهنگى مانند ارزش‏ها، هنجارها، دانش‏ها، نهادها آثار هنرى، ابزار و متون، عناصر جدیدى ابداع و به جامعه عرضه کنند. در صورتى که چنین عناصرى مورد پذیرش عامه قرار گیرند. به عنوان یک عنصر فرهنگى جدید به جزء مربوطه اضافه و سبب دگرگونى در آن جزء مى‏شوند و سپس به علت وجود ارتباط متقابل بین اجزاء و نظام فرهنگى، ممکن است سبب دگرگونى در کل نظام فرهنگى شوند. بدیهى است هر چند عناصر فرهنگى بیشترى در مدت زمان کمترى، ابداع و به جامعه عرضه و مورد پذیرش اکثریت مردم واقع شوند، میدان دگرگونى حاصله در نظام فرهنگى وسیع‏تر و سریع‏تر خواهد بود.]18[

 در تعریف فوق تنها شرط پذیرش عنصر فرهنگى جدید، مورد پذیرش بودن عامه ذکر شده است که به‌نظر مى‏رسد علاوه بر مورد پذیرش بودن عامه، باید عنصر فرهنگى جدید موجبات رشد، تکامل عقلانى و پیشرفت انسان را هم فراهم آورد.

 یکى دیگر از عوامل دگرگونى فرهنگ، فرهنگ پذیرى مى‏باشد. فرهنگ پذیرى نوعى اشاعه‏ی فرهنگى است که از طریق تماس نزدیک و مداوم بین فرهنگ‏ها حاصل مى‏شود؛ به عبارت دیگر، در نتیجه تماس نزدیک بین دو فرهنگ، آن دو در یکدیگر اثر مى‏گذارند و عناصر از یکى به دیگرى منتقل مى‏شود، معمولاً فرهنگ نیرومندتر، عناصر بیشترى را به فرهنگ ضعیف‏تر وام مى‏دهد.

 حال با توجه به فرهنگ غنى اسلام چگونه مى‏توان با بهره‏گیرى از عناصر جدید غربى و با نوآورى در عناصر فرهنگى، کارکردهاى مورد انتظار نظام فرهنگى را برآورده ساخت و یکپارچگى نظام فرهنگى را حفظ کرد.

 اسلام به هیچ وجه از بهره‏بردارى از عناصر سازنده فرهنگى که بارزترین آنها علم به عنوان وسیله‏ی وصول به واقعیات است نه تنها جلوگیرى نکرده، بلکه به شدت مورد توصیه قرار داده است. در نتیجه به طور حتم باید گفت: اسلام پذیرنده‏ی هر عنصر فرهنگى است که در کشف واقعیت یا بهره‏بردارى از آن مؤثر باشد.

 انتقال فرهنگ مفید و سازنده که عبارت است از حقایق و واقعیات مربوط به ضرورت‏ها، ارزش‏ها و زیبایى‏ها و دیگر شیوه‏هاى شایسته حیات معقول انسانها، نه تنها شایسته است که همگان در انتقال آنها براى اقوام و ملل تلاش کنند، بلکه از دیدگاه اسلام این یک تکلیف مذهبى براى هر فرد و گروهى است که توانایى انجام دادن آن را دارند. به شرطى که انتقال عناصر مفید فرهنگى با هدف سوداگرى اقتصادى یا سیاسى یا سلطه گرى و کوشش درجهت ترویج بى‏فکرى نسبت به مسایل اجتماعى، نفى آزادى و سلب کرامت انسانها نباشد و این امر مستلزم درایت و تیزبینى فرهنگ وام گیرنده مى‏باشد. که نباید فرهنگ وارد شده از اقوام و ملل دیگر را بدون تحقیق، تصفیه و تنها از روى تقلید بپذیرد.]19[

 بنابراین ترویج فرهنگ کارآفرینى نیز باید با ملزومات فوق همراه باشد، در جامعه‏اى که مى‏خواهد کارآفرینى توسعه یابد، باید مناسبات اجتماعى و سیاسى در جامعه بر پایه‏ی استعدادها، خلاقیت و کارآفرین بودن افراد باشد. در این جامعه افراد باید بیاموزند به جاى جلب رضایت سرپرستان و صاحبان قدرت، تلاش کنند که چگونه با سعى و تلاش در راه توسعه سازندگى قدم بردارند و به جاى تسلیم شدن، تملق گویى، پذیرش دستور و... باید تفکر حاکم بر جامعه، یک تفکر علمى میل به کسب اطّلاعات جدید و ابتکارات باشد.

 بنابراین ایجاد ایمان و احترام به علوم و دانش جدید در بین مردم، آماده ساختن آنها براى قبول اندیشه‏هاى نو، آزمایش روش‌هاى جدید بدون توجه به غربى بودن یا شرقى بودن آن و مهم‏تر از همه گسترش عدالت اجتماعى و اقتصادى براى اقشار مختلف جامعه نقش اساسى را در رشد و توسعه‏ی یک کشور ایفا مى‏نماید.

 بنابراین با ایجاد ایمان و احترام بر علوم و دانش جدید در بین مردم و رایج کردن فرهنگ علم و به خصوص ترویج سطوحى از دانش کارآفرینى به سطح عمومى جامعه و وارد کردن به فرهنگ کسب و کار به منظور علمى کردن مشاغل و توسعه مشاغل مبتنى بر دانش به نحوى که موفقیت هرکس منوط به دانشى باشد که در کسب و کار خود به کار مى‏بندد، مى‏توان علم کارآفرینى را با نیازها و مشکلات اجتماعى پیوند داد و فرهنگ کارآفرینى را در بدنه‏ی اجتماع نهادینه کرد؛ به همین منظور براى چگونگى ارتباط بین کارآفرینى و نهادهاى اجتماعى از قالب آجیل AGIL پارسونز استفاده مى‏شود.

اقتصاد

جامعه

فرهنگ

سیاست

کارآفرینی

سیاست‌گذاری و قوانین

فرهنگ عمومی

شکل 1

 


 

 

 

 

 

 

 

در این قالب علم کارآفرینى با چهار عامل اقتصاد، سیاست، جامعه و فرهنگ عمومى، دایم در حال تنش و کنش است. در این قالب، کارآفرینى به عنوان یک علم با دیگر نهادهاى اجتماعى مشخص شده است. این نوع ارتباط در واقع به معناى سازگارى و تنش متقابل بین کارآفرینی و جامعه است.

 رابطه‏ی اقتصاد و کارآفرینى به معناى تعامل بین دو طیف فعالیت‌های علمى و اندیشه‏هاى علمى در زمینه کارآفرینى از یک طرف و مجموعه‏اى از نهادها، فعالیت‏ها و مقوله‏ی بازار، مقوله‏ی صنعت، خدمات، تولید و مفاهیم مشابه است و رابطه‏ی سیاست و کارآفرینى حاکى از نوع نگرش نظام سیاسى مسلط به مقوله‏ی کارآفرینى و سیاست‌گذارى در این عرصه مى‏باشد و همچنین در مورد ارتباط کارآفرینى با جامعه باید دید که آیا ارزش‌هاى اجتماعى مدافع ارزش‌هاى کارآفرینانه است؟ یا اینکه با آنها مغایرت دارد. این ارتباط باید طورى باشد که کارآفرین خود را در جامعه غریبه احساس نکند. خود را به عنوان عضو مؤثر جامعه قلمداد کند، نه به عنوان عضوى حاشیه‌نشین و فراموش شده و نیز در مورد ارتباط کارآفرینى با فرهنگ باید ارزش‏ها، هنجارها و باورهاى موجود در فرهنگ عمومى، متناسب با فعالیت خلاق کارآفرین باشد.

 البته این سازگارى و تنش باید دوطرفه باشد یعنى اینکه هم علم کارآفرینى باید به نیازهاى اجتماعى توجه کند و خود را به این چهار عامل نزدیک کند و هم نهادهاى اجتماعى باید با کسب دانش کارآفرینى خود را به این علم نزدیک کنند.

 براى برقرارى پیوند دو عامل اقتصاد و سیاست با کارآفرینى، مى‏توان از طریق قانونگذارى و برنامه‏ریزى به این مهم دست یافت. اما براى پیوند جامعه و فرهنگ با کارآفرینى باید یک تعامل در حوزه‏ی عمومى انجام پذیرد و نمى‏توان با قانون آنرا به اجرا درآورد یا به عبارتى علم کارآفرینى باید بتواند در حوزه‏ی عمومى نفوذ کرده و به موضوعات زنده‏ی گفت‏وگوى عمومى تبدیل شود. به‌نظر مى‏رسد وسایل ارتباط جمعى مى‏توانند با مطرح ساختن موضوعات کارآفرینى در سطح جامعه در این زمینه نقش بسیار مهمى ایفا نمایند. این بدان معناست که بپذیریم‏بازیگران صحنه‏ی خلاقیت، نوآورى و کارآفرینى متنوع و زیاد هستند و باید همه‏ی جامعه را به این صحنه فراخواند.

 عوامل موثر در ارتباط کارآفرینى با این چهار عامل احتیاج به مباحث گسترده‏اى دارد که در اینجا نمى‏توان به آن پرداخت اما به جهت موضوع این مقاله در این مختصر به تنش‏ها و سازگاری‌هاى کارآفرینى به عنوان یک علم و مقولات فرهنگى مى‏پردازیم.

 از مباحثى که در اخلاق کار در غرب و ژاپن مطرح شد، به‌نظر مى‏رسد جوامعى که توانسته‏اند پیوند مستحکمى بین اخلاق و ارزشهاى انسانى با کار و تلاش برقرار کنند موفق‏تر از جوامع دیگر بوده‏اند. آنچه در اخلاق کار کالونیست‏ها موجود است؛ حکایت از آن دارد که متعهد بودن پیروان آنها به ارزش‏هاى اخلاقى، در افزایش روحیه‏ی کار و تلاش آنها مؤثر بوده است.

 بنابراین به طور همزمان از یک سو باید فرهنگ عمومى با ارزش‏هاى کارآفرینى همنوا و همساز شود تا جامعه از فعالیت‌های کارآفرینانه حمایت کند و پذیراى تلاش خلاق آنها باشد و از سوى دیگر باید با نفوذ علم کارآفرینى به بدنه‏ی جامعه، قابلیت‌هاى افراد را براى انجام کارها به شیوه‏ی خلاق و نوآورانه افزایش داد.

اگر بخواهیم عمل کارآفرینان در جامعه با دلگرمى انجام پذیرد. باید خلاقیت، کارآفرینى، قابلیت‏ها و استعدادهاى فردى را در افراد جامعه افزایش داد. ولى تنها بالا بردن قابلیت‏هاى فردى کافى نیست بلکه باید محیط را نیز انعطاف‏پذیر، پویا و خلاق نمود تا میزان اعتماد به محیط نیز افزایش یابد. این کار با توجه به سابقه‏ی تاریخى و ریشه‏هاى ضعف فرهنگ کار در ایران به سادگى امکان‏پذیر نیست و باید در فرهنگ عمومى تحولات اساسى ایجاد شود تا جامعه از فعالیت‌های کارآفرینانه حمایت کند و پذیراى تلاش خلاق آنها باشد. در فرهنگ عمومى ما که برگرفته از فرهنگ دینى ما مى‏باشد به‌نظر مى‏رسد که مرزهاى جغرافیایى ارز‏ش‏ها، اندکى دستکارى شده است، دیگر از دیدن افراد فقیر مسلمان رنج نمى‏بریم، دیگر از اینکه اکثر کشورهاى مسلمان در فقر و تنگدستى بسر مى‏برند ناراحت نیستیم و همه‏ی این عوامل را به بیرون از دایره‏ی مسلمانان مرتبط مى‏دانیم. در عوض مرز ارزش‏هایى در ذهن ما گسترش یافته است که بیشتر ظاهرى و صورى بوده و هیچ تأثیرى در بهبود زندگى مسلمین ندارد. جالب است که «ویل‏دورانت» مى‏گوید: «هیچ دینى به اندازه اسلام پیروانش را به قدرت فرا نخوانده است.» در حالى که پیروانش این‌چنین در ضعف و بیچارگى بسر مى‏برند. آیا مکتبى که پیروانش را به قدرت فراخوانده است، ابزار به قدرت رسیدن آنها را با دستوراتش از آنها گرفته است؟

 به عقیده‏ی متفکر اندیشمند، اقبال لاهورى، نقص در تفکر مسلمین است. ارزش‏هاى اسلام همگى حامى کار، تلاش، کسب ثروت و قدرت مسلمین هستند. اما این نگرشهاى غلط مسلمین است که سبب شده است آنها نتوانند به قدرت دست یابند. به نظر مى‏رسد برداشت‌هاى غلط و دیدگاه نادرست ما نسبت به این ارزش‏ها سبب فاصله بسیار زیاد بین کارآفرینى و فرهنگ عمومى شده است. در ادامه به چند مورد از این مفاهیم و معانى که به صورت نادرست از آن برداشت شده است، اشاره مى‏شود.

دیدگاه اسلام درباره‏ی کار:

 اسلام همواره بشر را متوجه این نکته مى‏کند که هر چه هست عمل است. سرنوشت انسان را عمل او تشکیل مى‏دهد. این یک طرز تفکر واقع بینانه و منطقى و منطبق با قوانین طبیعت است. قرآن کریم راجع به عمل، بسیار تأکید دارد و با تعبیر رسا و زیبایى در این خصوص مى‏فرماید: «براى بشر جز آنچه که کوشش کرده است هیچ چیز وجود ندارد.]20 [ یعنى سعادت بشر در گرو عمل اوست. این تعلیم، یکى از بزرگ‌ترین تعلیمات براى حیات یک ملت است. اگر ملتى بداند که خودش باید سرنوشتش را تعیین کند، در آن راستا عملکردش را جهت مى‏دهد. آن وقت متوجه عمل و نیروى خودش مى‏شود، متوجه اینکه هیچ چیز شرایط را به نفع من تغییر نمى‏دهد مگر سعى و کوشش من، که این عامل بزرگى براى حیات و پویائى و تلاش است. امروزه روانشناسان و صاحب‌نظران علوم تربیتى تلاش بسیارى مى‏کنند که حس اعتماد به نفس را در انسان بیدار کنند و اما اسلام این‌کار را با قطع امید انسان، از هر چه غیر عمل خودش هست، تثبیت مى‏کند. یعنى انسان باید با عمل خودش به چیزهایى که مى‏خواهد برسد، همین‌طور پیوند انسان با هر چیز و هر کس از طریق عمل او میسر مى‏شود و به عبارت دیگر اسلام کوشش و سعى بلیغ دارد که انسان را متکى به اراده‏ی خودش کرده و سرنوشت انسان را وابسته به تلاش و سعى او معرفى نماید.

 در اسلام سعادت و شقاوت فرد به عمل او بستگى دارد. عمل انسان به چیزى جز خواست و اراده‏ی خود او بستگى ندارد. در نتیجه انسان یک موجود متکى به خود و متکى به کردار و شخصیت خود مى‏شود که این امر عامل بیدارى، بینایى و توانایى است.

 در مقابل این دیدگاه ناب و حیات‌بخش، دیدگاهى وجود دارد که همه‏ی سرنوشت انسان را به دست تقدیر مى‏سپارد و سعادت و شقاوت انسان را به مسایل انتسابى مربوط مى‏سازد نه به مسایل اکتسابى، دیدگاهى که در آن، روزى دست خداست و تلاش براى افزایش آن سبب دخالت در امور خدا مى‏شود. در این دیدگاه تلاش به اندازه‏ی تأمین حداقل معیشت کافى است و بیشتر از آن، غرق شدن در مال دنیا تعبیر مى‏شود و زشت شمرده مى‏شود.

دیدگاه اسلام درباره‏ی توکل:

 اسلام مى‏خواهد مردم مسلمان به خدا توکل کنند. اما توکل در قرآن یک مفهوم زنده، پویا و حماسى دارد. یعنى هر جا که قرآن مى‏خواهد بشر را وادار به عمل کند و ترس‏ها و بیم‏ها را از انسان بگیرد، مدام متذکر مى‏شود که از شکست نترس و به خدا توکل کن، تکیه‏ات به خدا باشد. ولى دیدگاه ما نسبت به توکل مفهومى وارونه دارد. وقتى مى‏خواهیم کارى را به تعویق بیاندازیم و راجع به آن خوب فکر و تفحص و جستجو نکنیم، مى‏گوییم، به خدا توکل مى‏کنیم. در صورتى که توکل کردن به خدا در مفهوم واقعى یعنى پذیرفتن مخاطرات و تحمل ابهام به منظور تکیه کردن به یک قدرت لایتناهى. این باعث مى‏شود که فرد بسیار خطر‏پذیر باشد و با دوراندیشى و درایت، شجاعانه کار را پیش ببرد.

دیدگاه اسلام درباره‏ی زهد:

 دیدگاه ما از زهد این است که اگر کسى در زندگى شخصى و فردى به کم قناعت کند «زاهد» نام مى‏گیرد.در صورتى که زهد مربوط به مال و ثروت و حتى مربوط به مقامات دنیوى است. شما اگر بپرسید که در اسلام مال و ثروت دنیا خوب است یا بد؟ جواب این است که مال و ثروت دنیا براى چه هدفى؟ ثروت خودش قدرت است، پست و مقام هم قدرت است، علم هم قدرت است، این قدرت را شما براى چه هدف و منظورى مى‏خواهید؟ هر چیزى که در خدمت امور خلاف انسانیت قرار گیرد بد است، چه ثروت باشد چه علم.

 اسلام طرفدار دو قدرت است: یکى قدرت روحى و دیگرى قدرت اقتصادى، قدرت روحى یعنى فرد آنقدر قوى و نیرومند باشد که نسبت به دنیا و متعلقاتش بى‏اعتنا باشد و اگرهمه‏ی آنها را از دست داد از لحاظ روحى بتواند شکست را تحمل کند و از اشتباهات خود عبرت بگیرد و با پافشارى و دوراندیشى به دنبال فرصتى دیگر براى کار و تلاش باشد. نداشتن تعلقات دنیایى مى‏تواند در پذیرفتن مخاطرات اقتصادى بسیار مؤثر باشد زیرا در این صورت با از دست دادن سرمایه خود چیزى را از دست نداده بلکه تجربه‏ی گرانبهایى را بدست آورده است و مسیرى از راه موفقیت را به جلو پیموده است. ]21 [

دو نوع زهد از نظر اسلام مطرود است:

 1- دیدگاه اول: بعضى معتقدند فلسفه‏ی زهد این است که کار دین بجز کارهایى از قبیل: تجارت، زراعت و صنعت است و هر کدام از آنها به دنیایى جداگانه تعلق دارد. کار دین عبادت و کار دنیا کسب و کار و تجارت است و زهد یعنى رو آوردن از کار دنیا به کار آخرت. این دیدگاه اشتباهى است که بعضى کارها به دنیا تعلق دارد مانند:کسب و کار و تحصیل مال کردن، و اساساً به دنیاى دیگر تعلقى ندارد. در مقابل، کارهاى دیگرى هستند که تأثیر مثبت و مفیدى در زندگى دنیا ندارد که به آنها عبادت مى‏گویند و این عبادات متعلق به دنیاى آخرت هستند و زهد یعنى رهاکردن زندگى تا انسان براى کارهاى آخرت فراغت پیدا کند.

 2- دیدگاه دوم: اعراض کردن از لذات دنیوى براى کسب لذات اخروى.

 این دیدگاه معتقد است که اگر انسان از لذت دنیا بهره‏مند شود از لذت آخرت محروم مى‏شود. به عبارت دیگر براى هر کسى یک مقدار اعتبار لذت قائل شده‏اند و او باید آن را یا در دنیا و یا در آخرت وصول کند. اگر در دنیا وصول کرد حسابش تمام مى‏شود، اما اگر وصول نکرد حق دارد در آخرت با سود سپرده گذارى بسیار بالا برداشت کند.

 این دیدگاه کاملا غلط است، زیرا اگر کسى در دنیا خودش را از لذت‏هاى دنیا محروم کند در آخرت بخاطر این محرومیت به او جایگاه رفیع نخواهند داد. امیرالمومنین(ع) وقتى خصوصیات برخى از متقین را بیان مى‏کند، مى‏فرماید: آنها پرهیز‌کارانى هستند که هم نعمت دنیا را برده‏اند و هم نعمت آخرت را، در دنیا در بهترین مکان‏ها سکنى گزیده‏اند، بهترین غذاها را خورده‏اند و در عین حال به نعمت عقبى هم رسیده‏اند. زهد در اسلام یعنى انسان از امور مورد طبع خودش به خاطر هدفى بزرگتر و آرمانى دست بردارد. البته باید دانست که زهد واجب نیست بلکه یک فضیلت و یک کمال است، اما فضیلت و کمالى که هدفش اعراض داشتن فرد از لذات دنیایى نیست. بلکه در اسلام در مواردى براى هدف‏ها و منظورهایى توصیه شده است که انسان لذت پرست نباشد، خودش را در لذت‏هاى دنیا غرق نکند، حتى اگر خودش را در لذت‏هاى حلال هم غرق بکند، کار حرامى نکرده است، ولى اگر نکند یک کار اخلاقى بزرگ انجام داده است. اسلام براى چندین هدف قبول مى‏کند که انسان در دنیا زاهد باشد، یعنى از لذت‏هاى حلال چشم بپوشد. مانند ایثار، همدردى، آزادى و آزادگى و درک لذات معنوى. ]22 [

 بنابراین اسلام پیروانش را به قدرت فراخوانده است و دستورات آن نیز براى تقویت اراده و توان مسلمین است و از هر چیزى که مانع این پیشرفت مى‏شود، نهى کرده است. ولى این نگرش غلط مسلمانان نسبت به اسلام است که آنها را ضعیف نگه داشته است.

 البته باید دقت داشت که علم کارآفرینى سبب بعضى ناهنجاریها در اجتماع و فرهنگ عمومى نشود، نباید علم کارآفرینى اصالت فرد و به تبع آن اصالت سود و اصالت لذت را که برگرفته از نظام سرمایه‏دارى است وارد جامعه کند.

 آنچه از موضوعات فوق برداشت مى‏شود اینست که نه تنها اسلام موافق کارآفرینى است بلکه کارآفرینان مسلمان با رعایت دستورات الهى مى‏توانند موفق‏تر و موثرتر از کارآفرینان دیگر جوامع و ادیان ایفاى نقش کنند.

 

 باورها و هنجارهای قالب بر محیط کسب و کار موفق:

امروزه اصول اخلاقی در کسب وکار از اهمیت بالایی برخوردار است. عده‏ای بر این اعتقاد هستند که کارآفرینان تنها باید به هدف خود و در نتیجه سود بیشتر فکر کنند. آنها باید همه‏ی تلاش خود را در جهت کم کردن هزینه‌های تولید، فروش و کسب درآمد بیشتر متمرکز کنند. آنها مسئولیتی در قبال محیط زیست، معضلات اجتماعی و یا افراد جامعه ندارند. اما بدون داشتن بینش مثبت برای نوع بشر نه تنها هیچ معنا و هیچ هدفی باقی نمی‌ماند بلکه نمی‌توان در کسب و کار به موفقیت پایدار و دراز مدت دست یافت.

متأسفانه بسیاری از کارآفرینان تازه‌کار در راه نادرست قدم برمی‌دارند و وجدان کاری را فراموش می‌کنند. اما در اینجا باید به طور مفصل به آن بپردازیم چرا که این موضوع برای کارآفرینان حیاتی است. شما باید با درستکاری و صداقت برخورد کنید؛ درستکاری و تعهد شما باید فراتر از حرف باشد و از عمق وجودتان برخیزد.

فقدان درستکاری به شکل‌های متفاوتی ظاهر می‌شود: تقلب‌ محض، به سادگی برتری یافتن بر مشتری، بی‌توجهی به قانون. نام این خطای اخلاقی را هر چه بنهیم، حقیقت آن است که هیچ شرکتی اگر نادرستی را پیشه کند در درازمدت موفق نخواهد بود؛ تنها شرکت‌های کاملاً درستکار در درازمدت رشد و توسعه می‌یابند و تا زمانی که بازارهای آزاد وجود دارند، درستکاری عنصری اساسی برای موفقیت است که بدون آن رشد و موفقیت مخدوش خواهد شد.

 بسیاری از کسب‌ و کارهای تازه، منافع خود را مهم‏تر از مشتریان می‌دانند. موقعیت‌های بسیاری برای کلاه‌گذاشتن سر مشتری وجود دارد. تقلب، آنتی‌تز خدمت و ارزش است. در واقع، رفتاری متقلبانه، فرمولی قطعی برای شکست است. اگر شما به این جرم‌ها متوسل شوید، به طور قطع زمین خواهید خورد زیرا تقلب و طمع بسیاری از شرکت‌ها را از پا انداخته است و صاحبان آنها را روانه‏ی زندان کرده است.

بیشتر خیانت‌ها و تقلب‌ها در کسب و کار جزئی است و کار به مراجع قانونی نمی‌کشد. این میزان تقلب که بسیار متداول است، شامل برخوردهای سودجویانه با مشتری است. البته افراد تنها یکی دوبار می‌توانند تقلب کنند یا سر مردم کلاه بگذارند. مشتریان به طور حتم به واقعیت پی می‌برند. آنها دیگر با فرد یا شرکت خاطی معامله نخواهند کرد. بنابراین، مردم دیر یا زود پی می­برند که گول خورده‌اند و اغلب اوقات واکنش آنها قهرآمیز می‌باشد؛ چرا تجار و کاسبکاران باید از چنین خط‌مشی‌ای پیروی کنند؟ به روندی که زیان دائمی کسب و کار و از دست دادن مشتری را تضمین می‌کند، چه صفتی بجز احمقانه می‌توان داد؟

 «برنارد اچ.کروگر»، مؤسس فروشگاه غذایی زنجیره‌ای می‌گوید:

«هرچه بیشتر مردم را شناختم، برایم آشکارتر شد که نمی‌توان آنها را گول زد. روش خدمتگزاری من به مشتری به نحوی با آنچه او می‌خرید مرتبط بود. قیمت و ظاهر کالاها هم با آن ربط داشت. اینها موجب اولین خرید می‌شدند. ولی آنچه باعث می‌شد مشتری دوباره  از ما خرید کند، رضایتی بود که از خود آن کالا پس از استفاده حاصل می‌کرد. اگر این رضایت حاصل نمی‌شد، همه چیز از جمله مشتری از دست می‌رفت».]23[

مردم دوست دارند در جریان امور تازه و در کوران حوادث جدید باشند. از این گذشته، آنها از انتقال دانسته‌های خود به دیگران لذت می‌برند. آنها عاشق توصیه‌ دادن‌ هستند و همیشه آماده‌اند با دادن اطّلاعات خود به دیگران کمک کنند. و همین انتقال اطّلاعات و یا حرف‌هایی که مردم می‌زنند برای کسب و کارهای تازه واقعاً حیاتی است. مصداق این سخن به خصوص در مورد خدمت یا محصول جدیدی است که هر مشتری راضی از آن، خود به فروشنده‏ی آن تبدیل می‌شود. این دارایی ضروری، فوایدی بسیار فراتر از هر نوع دیگری از تبلیغات و آگهی‌ها دارد. وقتی شرکت‌ها با مشتریان، درست رفتار نمی‌کنند یا کم می‌گذارند، خود را از داشتن قدرتمندترین حامیان خود محروم می‌کنند. شما هرگز از مرز بین موفقیت و رکود پا فراتر نخواهید گذاشت مگر آن که پشت سر خود، بهمنی از حرف مثبت مردم به راه اندازید.

«استنلی مارکوس»  مهارت‌های کار‌آفرینی را از پدر فراگرفت؛ او با اتکا به دروسی بسیار فراتر از قلمرو معمولی خدمت به مشتری و صداقت، شرکت خود را به زنجیره‌ای ممتاز و برجسته مبدل کرد، او می‌گوید:

«من در سالهای اول کسب و کارم از شکایات و تقاضاهای غیرمنطقی مشتریان جاخورده بودم، از پدرم پرسیدم: چگونه می‌توان لباسی را که مشتری به آن آسیب رسانده تعویض کرد؟ منظورم لباس رقص تور دستبافی بود که مشتری پس از یک بار پوشیدن پس آورده بود. او باید می‌دانست این لباس چقدر ظریف است. پدرم پاسخ داد: «بله او باید می‌دانست، ولی ازآنجا که این نخستین لباس ظریف دستبافی است که تاکنون خریده، پس نمی‌دانسته است.» برای او توضیح بده که ما آن را جایگزین می‌کنیم ولی توجه او را به این نکته جلب کن که عمر مفید تور ظریف دستباف بسیار کوتاهتر از تورهای ضخیم ماشینی است. برای دفعه بعد او آگاه خواهد بود. من که قانع نشده بودم پرسیدم: «این زیان را چگونه جبران کنیم؟ تولیدکننده که این هزینه را تقبل نخواهد کرد.» او با حوصله پاسخ داد: «او که با تولیدکننده معامله نکرده، بلکه با ما وارد معامله شده است. پیدا کردن یک مشتری با قدرت مالی این زن برای ما 200 دلار هزینه دارد، و من او را به خاطر 175 دلار قیمت این لباس از دست نخواهم داد» او سپس اضافه کرد «وقتی با او صحبت می‌کنی، لبخند بزن.‌» طی سالیان این زن بیش از 500 هزار دلار از ما خرید کرد. به این ترتیب من یکی از مهمترین دروس شغل خرده‌فروشی خود را کسب کردم».]24[

«مارشال فیلد»  شاید یکی از تجار درجه‏ی یک زمان خود بود و فروشگاه «فیلد» فعلی در شیکاگو یادمانی از قابلیت‌های او است. روزی یک مشتری یک بلوز توری از فروشگاه فیلد خرید، ولی آن را به تن نکرد. دو سال بعد آن را به عنوان هدیه عروسی به خواهرزادة خود داد. آن خواهرزاده بلوز را به فروشگاه فیلد بازگرداند و آن را با کالای دیگری تعویض کرد، گرچه دو سال از تاریخ خرید آن گذشته بود و آن بلوز، دیگر از مد افتاده بود. فروشگاه فیلد نه تنها آن کالا را پس گرفت، بلکه این کار را بدون هیچ جروبحثی انجام داد. البته هیچ اجبار، قانون شرعی و عرفی مبنی بر الزام به تعویض بلوز پس از دو سال برای فروشگاه وجود نداشت، و همین نکته این کار را بسیار با اهمیت‌تر جلوه می‌دهد. آن بلوز در آغاز پنجاه دلار قیمت داشت، ولی پس از دو سال اینک باید در بخش حراج به هر قیمت ممکن به فروش می‌رسید. ولی هر دانشجوی زرنگ علوم انسانی درک می‌کند که فروشگاه فیلد نه تنها هیچ ضرری نکرد، بلکه در نهایت، از این معامله چنان سودی جست که به مقیاس دلار قابل اندازه‌گیری نیست.

زنی که بلوز را به فروشگاه بازگرداند می‌دانست حق هیچ تخفیفی ندارد، بنابراین وقتی فروشگاه حقی را که نداشت به او عطا کرد، این معامله او را به یک مشتری پروپا قرص تبدیل کرد. ولی اثرات این معامله به همین جا ختم نشد، بلکه این تازه آغاز کار بود؛ چرا که این زن خبر این معامله و «رفتار عادلانه‏ی» فروشگاه فیلد را همه جا پخش کرد. زنان هم‌پایه او روزها در این مورد سخن می‌گفتند، و فروشگاه با قیمتی ده برابر آن بلوز هم نمی‌توانست تبلیغاتی به این گستردگی داشته باشد.]25[

هیچ شرکتی بدون صداقت نمی‌تواند تعریف مردم را پشت سر داشته باشد. هیچ کس به گول خوردن خود افتخار نمی‌کند.

چه خود را اسطوره‏ی پاکدامنی بدانید یا ندانید، این توصیه را جدی بگیرید. عادت کنید درک درستی از ادعاهای خود داشته باشید و با آگاهی کامل خود را پیش برید. از پافشاری‌های خود بکاهید. همه‏ی تبلیغات و شدت و ضعف فروش را با واقعیت بسنجید. همیشه خود و کارمندانتان را در قبال نادرستی و خیانت، به دقت تحت نظر داشته باشید. تا وقتی درک نکنید که داشتن صداقت محض باعث رونق همه‏ی کسب و کارهای جدید است، هرگز از دیگران پیشی نخواهید گرفت.

کسانی که حقیقت و اعتماد را دستکاری می‌کنند، نه تنها بر بنیان مشتریان خود آسیب می‌رسانند، بلکه کل روابط حرفه‌ای و شغلی خود را به خطر می‌اندازند. یک شرکت رهن و اجاره‏ی معتبر که من با آنها صمیمیتی داشتم دچار مشکل مالی کوچکی شد و در گزارش‌های مالی خود دست برد. آنها خیال داشتند با دست بردن در ارقام مالی مدتی بانک خود را گول بزنند تا با یکی دو معامله پر سود اوضاع را به حال عادی برگردانند. معاملات انجام نشد و بانک متوجه موضوع شد. هیأت مدیره‏ی خجالت‌زده، افراد مسئول را اخراج کرد و بقایا را از بین برد. آنچه می‌توانست یک شرکت سهامی عام بزرگ با نیروی کار جوان و مستعد باشد به صدفی تو خالی بدل شد. مسئولان، روابط شغلی ارزشمندی را نابود کردند که برای یک عمر می‌توانستند با آنها همکاری کنند.

تقلب، بذر شکست را می‌افشاند چرا که امنیت دروغین حاصل از پول‌های بادآورده از راه‌های نادرست، انگیزه‏ی بقاء و مدیریت صحیح را از بین می‌برد. هاروی فایرستون می‌گوید:

«یک کاسبکار موفق آن نیست که در یکی دو سال رونق بازار پول زیادی درآورد یا از خوش اقبالی، از نخستین پیشگامان آن زمینه‏ی تجاری باشد؛ بلکه کسی است که در زمینه‌ای پررقابت، بدون داشتن هیچ برتری نسبت به رقبا، صادقانه و قانونی از دیگران پیشی گیرد و حرمت خود و اجتماع را حفظ کند.»

 

 

تفاوت کارآفرینی فرهنگی از نگاه کسب و کار فرهنگی:

عده­ای فقط صاحبان کسب و کارهای کوچک و نوآور را کارآفرین می­دانند و عده­ای شالوده کار را در عصر فراصنعتی «کارآفرینی» و در عصر صنعت «استخدام» معرفی می­کنند، عده­ای دیگر کارآفرینی را مترادف با شغل آزاد و کارآفرین را به معنی کارفرما و سرمایه­دار تلقی می­کنند. علاوه بر برداشت­های نادرست فوق که در ایران هم رایج شده است در جهان نیز وجه مشترک و بستر تمام تعاریف، تفاسیر و ابعاد مختلف کارآفرینی منحصر به کار و اقتصاد می­شود؛ به عبارت دیگر تاکنون کارآفرینی، در جهان فقط در حوزه کسب و کار و آن هم در بعد اقتصادی مطرح بوده است و آنجایی هم که از کارآفرینی اجتماعی، سیاسی و یا فرهنگی صحبت شده است عمدتاً به معنی کشف، جذب و بهره برداری از فرصت­های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی درآمدزا و سودآور بوده است نه صرف کارآفرینی اجتماعی، سیاسی یا فرهنگی. به عبارت دیگر وقتی در غرب صحبت از کارآفرینی اجتماعی می­شود عمدتاً منظور این است که از طریق کسب و کار، درآمدی برای امور اجتماعی و عام­المنفعه حاصل نمایند و یا ساختار اجتماعی، سیاسی یا فرهنگی کشورشان را برای تسهیل و حمایت از کارآفرینی اقتصادی تغییر، اصلاح یا تکمیل نمایند.

در فرهنگ غرب وقتی صحبت از کارآفرینی فرهنگی می­شود، منظور این است که کسب و کار تازه­ای در عرصه فرهنگ ایجاد کنند و یا برای افزایش فروش محصولات فرهنگی راهبرد کارآفرینانه را به کار گیرند و ... به  هر حال در آن فرهنگ، هدف از کارآفرینی فرهنگی و اجتماعی یا سیاسی، تخریب خلاق در اصالت، رسالت، روش­ها، مؤلفه­ها و ساختار فرهنگ، اجتماع یا سیاست نیست و تقریباً هر آنچه که به این نام مطرح می­شود نهایتاً به منظور تقویت کارآفرینی اقتصادی است. برای روشن­تر شدن موضوع لازم است بدانیم که ادبیات کارآفرینی نشان می­دهد کارآفرینی تاکنون از طریق مدل استقرایی تعریف و تبیین گردیده است؛ یعنی ابتدا شاخص­ها و ویژگی­های شخصیتی و رفتاری افراد موفق در کسب و کار مورد شناسایی قرار گرفته و سپس بر اساس آن مؤلفه­ها، ابعاد، مفاهیم، فرضیه­ها و مدل­هایی را برای کارآفرینی طراحی و ارائه نموده­اند. بدین ترتیب و با این رویکرد یا روش که مدل استقرایی نامیده می­شود کارآفرینی فقط در بعد اقتصادی تعریف و تبیین شده است و لذا فقط رفتار کارآفرینانی مورد بررسی و شناخت قرار گرفته است که در حوزه کسب و کار فعال بوده­اند.

اما از آنجایی که حوزه فعالیت­های کارآفرینانه محدود به امور کسب و کار نمانده و به مرور این قلمرو گسترش یافته، وقت آن رسیده است که از روش قیاسی به موضوع کارآفرینی نگاه شود یعنی ابتدا گمانه زنی، نظریه پردازی، مدل سازی و فرضیه پردازی شود و سپس مفاهیم، ابعاد و مؤلفه­های کارآفرینی شناسایی و تبیین گردد تا نهایتاً به رفتار کارآفرینانه برسیم که تنها به حوزه کسب و کار محدود نمی­باشد و می­توانید رفتار کارآفرینانه را در حوزه سیاسی، فرهنگی، اجتماعی نیز به معنی حقیقی و محض آن یعنی بدون زمینه و فعالیت­های اقتصادی و جدا از فرصت­های درآمدزا شناسایی و تعریف نمائیم. به عنوان مثال کارآفرینی فرهنگی با این رویکرد یعنی خلاقیت و نوآوری یا تخریب خلاق در فرهنگ جامعه نه در محصولات فرهنگی یا به عبارت دیگر ایجاد چیزی ارزشمند در فرهنگ جامعه و کارآفرینی اجتماعی یعنی تخریب خلاق در ساز و کارها، قوانین، عرف و عادات و رسوم یا مناسبات و روابط اجتماعی و ... بدین ترتیب رفتار کارآفرینان فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به طور جداگانه شناسایی، تعریف و با یکدیگر تطبیق داده خواهند شد.

بر اساس رویکرد قیاسی تعریف کارآفرینی عبارت است از ارزش کارآفرینی و کارآفرین کسی است که بتواند ارزشی را در جامعه خلق نماید؛ چه ارزش مادی، و چه ارزش معنوی، سیاسی، فرهنگی یا اجتماعی، بنابراین کارآفرینان اجتماعی کسانی هستند که در صدد شناسایی و رفع نیازهای اجتماعی جامعه­اند و در این راه از اعتبار اجتماعی خود مایه می­گذارند و برای رسیدن به هدف و مأموریت خود دست به ایثار و از خودگذشتگی می­زنند، همچنان که کارآفرینان سیاسی در صدد شناسایی نیازها و خلأهای سیاسی جامعه هستند و می­کوشند تا موانع سیاسی موجود را جهت رشد و توسعه جامعه و استقرار عدالت و دموکراسی شناسایی و از سر راه بردارند، البته از طریقی نو و کارآفرینانه و بالاخره کارآفرینان فرهنگی افرادی هستند که ارزش­های فرهنگی را در جامعه خلق، کشف و یا احیا می­نمایند. در هر صورت هریک از کارآفرینان اجتماعی، سیاسی و فرهنگی همچون کارآفرینان اقتصادی دائماً در جست وجوی نیازها و فرصت­ها هستند تا از طریق خلاقیت، خطرپذیری و رهبری،  ارزشی را در جامعه ایجاد و خلأ یا نقصی را دفع و اصلاح نمایند. بنابراین می­توان گفت: کارآفرینی یک شغل نیست که فقط در بعد اقتصادی و آن هم در حوزه کسب و کار مطرح باشد بلکه فراتر از آن یعنی یک سبک زندگی یا یک فرهنگ است که همواره همراه کارآفرین است و بر تمام شئونات زندگی او تأثیر می­گذارد؛ از جهان بینی و ایدئولوژی و انتخاب دین وی گرفته تا انتخاب همسر، شغل و حرفه و روش انجام کارهایش. لذا کسی که دارای ویژگی­های کارآفرینانه است الزاماً نباید وارد حوزه کسب و کار و بعد اقتصادی کارآفرینی شود. همان طور که افراد زیادی در حوزه­های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی فعالیت می­کنند و دارای ویژگی­های کارآفرینانه هستند ولی صاحب کسب و کاری نیستند و یا برعکس افراد زیادی هستند که در موقعیت­های کارآفرینانه قرار دارند یعنی صاحب کسب و کاری هستند اما رفتار کارآفرینانه ندارند. لذا یک خانم خانه دار، یک محصل، یک نویسنده، یک خبرنگار، یک استاد دانشگاه، یک سیاستمدار، یک کارخانه دار، یک روحانی، یک تاجر یا یک کارگر می­تواند رفتار کارآفرینانه داشته باشد یا نداشته باشد. به طور کلی می­توان گفت کارآفرینان به سبک خاصی زندگی می کنند، با عینک خاصی به جهان نگاه می­کنند و به روش خاصی با مسائل و مشکلات و پدیده­ها برخورد می­کنند. آنها یک زندگی کارآفرینانه دارند که ممکن است در این زندگی کسب و کار کارآفرینانه­ای داشته باشند یا نداشته باشند.

یادداشت‌ها:
1- سرمایه‌ی فرهنگی بر خلاف سرمایه‌ی انسانی که ماهیت فردی و اکتسابی دارد و مایه گرفته از تلاشی خودآگاهانه است، سرشتی جمعی دارد و به گونه‌ی ناخودآگاه و از راه خانواده و اجتماع به درون روح و شخصیت افراد رسوخ می‌کند. با وجود این، سرمایه‌های فرهنگی و انسانی هر دو این ویژگی را دارند که بتوانند به سرمایه‌ی فیزیکی تبدیل شوند.

2- البته به کار بردن اصطلاح سرمایه‌های اجتماعی مورد اعتراض است، اما اگر سرمایه را عاملی برای تسهیل در تولید بنامیم، این ویژگی اجتماعی- سرمایه‌ی اجتماعی- با آنکه کمتر به چشم می‌آید و به سختی قابل اندازه‌گیری است نقشی برجسته در فرآیند توسعه‌ بازی می‌کند.

3- این واژه از واژه‌ی فرانسوی Entrepreneure به معنای under- take یا متعهد شدن گرفته شده است.

4- بهتر است به جای واژه‌های کارآفرینی و کارآفرینان، واژه‌های ارزش‌آفرینی و ارزش‌آفرینان به کار گرفته شود.

5- تیم بومی مورد بحث تنها در برگیرنده کارآفرین و تیم بازرگانی او نیست بلکه خانواده یا جامعه را نیز در برمی‌گیرد. گفتنی است که سود شمار سودبران از یک بازرگانی بومی بسیار بیشتر از بازرگانی غیربومی است.

6- از دید فریدمن، نگرش (attitude) نظامی بادوام است، در برگیرنده‌ی یک عنصر شناختی، یک عنصر احساسی و یک گرایش به عمل.

 

یادداشت‏هایى بر روحیات کارى، تلاش و کوشش:

1- نگرش به کار به عنوان یک وظیفه‏ی ملى و نه اسباب کسب درآمد و کارکردن با هدف انجام تکلیف و نه به صورت رفع تکلیف بر عهده‏ی همه است.

2-  اولین نشانه‏ی بیمارى «کار براى رفع تکلیف» این است که فرد حجم معینى از کار را در قبال استفاده از حد مناسبى حقوق، استراحت و مزایا، انجام مى‏دهد.

3-  کارکنانى که تمام سعى و کوشش آنها بر این است که وقتشان تلف نشود و براى این کار حد و مرزى نمى‏شناسند، به طور قطع از کسانى که در حد رفع تکلیف کار مى‏کنند، موفق‏ترند.

4-  سعى کنیم با تمام وجود در کارمان غوطه ور شویم و تخصص لازم براى آن را در حد عالى کسب کنیم. در عین حال اطّلاعاتى در مورد زمینه‏هاى مرتبط به تخصص اصلى‌مان به دست آوریم.

5-  همیشه فکر کنیم تنها کسى هستیم که مى‏توانیم کارمان را انجام دهیم. ما جزیى لاینفک از مجموعه اجزایى هستیم که پیکره‏ی کار را ایجاد مى‏کنیم و هیچ فرد دیگرى کار به زمین مانده‏ی ما را انجام نمى‏دهد. اگر خود را یک آدم بى کاره و ضعیف بپنداریم، دیگران نیز به همین نحو در مورد ما قضاوت مى‏کنند.

6-  سعى کنیم که خوش‌بینى به آینده و دورى جستن از یأس، به صورت عادت ما درآید.

7-  نتیجه‏ی تلاش و روحیه‏ی جوانى پیشرفت است، اما در مواردى هم همین جوانان پس از ارتقاء به سمت مدیریت اجرایى به تن‌آسایى خو گرفته و دست از مطالعه و مبارزه برداشته و علاقه‏اى به خودسازى نشان نمى‏دهند. این قبیل اشخاص به مرور به بیمارى انجام کار براى رفع تکلیف دچار مى‏شوند و در نهایت در جهت زوال و نابودى گام برمى‏دارند.

8-  نسبت به خود سخت‌گیر باشیم. هیچ گاه از کارهایمان راضى نباشیم. زندگى را با قدرت و صلابت به پیش بریم. اگر تحرک نداشته باشیم، ناتوان مى‏شویم. هر گاه اراده کنیم مى‏توانیم نبوغ خفته‏ی خود را بیدار کنیم.

9-  یک فرد گمنام چنانچه با جدیت سعى در پیشرفت خود کند به فرداهایى درخشان مى‏رسد.

10-     مشکلى در جوانان نسل جدید وجود دارد که مرا مضطرب مى‏کند و آن ضعف، راحت‏طلبى و تا اندازه‏ی زیادى عدم استقلال و نداشتن روحیه‏ی ماجراجویى آنان است. بسیارى از این مسائل ریشه در تربیت ناصحیح والدین دارد.

 یادداشت‏هایى بر نوآورى و خلاقیت در کار:

1- اعتقاد داشته باشیم به این که اگر محال بودن کارى اثبات نشده است، امکان‏پذیر است.

2-  شک کردن به موفقیت، اولین پله‏ی شکست است. کسى که از شکست و مبارزه واهمه دارد هیچگاه طعم پیروزى را نمى‏چشد.

3-  جوانان سعى کنند که همیشه خلاقیت‏هایشان را بروز دهند، نه این که به واسطه‏ی دنباله‏‏روى از دیگران مطالعاتشان در حد رفع نیاز متوقف شود.

4-  سعى کنیم یک متخصص، یک کارشناس و یک نابغه شویم و در هر رشته‏اى که وارد مى‏شویم، بهترین باشیم. اگر راه‏حل آن را نمى‏دانیم.

5-   هر کارى را که در دست گرفتیم، کاملاً خود را در حرفه و کارهاى سازنده خود غوطه‏ور کنیم. ایده‏ها، هوش، ذکاوت، آگاهى و درک را خداوند به کسانى ارزانى مى‏دارد که با تمام وجود خود را در حرفه و کارهاى سازنده خود غوطه‏ور کنند.

6-  سعى کنید تا جوان هستید یک پیشتاز باشید، همیشه پیشتازان در ابتداى کار تنها هستند.

7-  پیشتازان همیشه در مسیرهاى ناهموار گام برمى‏دارند و حتى مورد انتقادهاى شدید واقع مى‏شوند.

8-  اگر بخواهید براى کسب ایده‏هاى جدید مدت زمانى دست از تلاش بردارید و به استراحت بپردازید، راه بسیار بیهوده‏اى را انتخاب کرده‏اید. جرقه‏هاى ذهنى تنها در بطن کار حاصل مى‏شوند.]26[
پی‌نوشت‌ها:

1- گزارش یونسکو در مکزیک، بررسى سیاست‌هاى فرهنگى درجهان، 1982

2-  پناهى، 1375، ص 96

3-  علامه جعفرى، 1379، ص 130

4-  پیشین، ص 62

5-  پناهى، 1375، ص 101

6-  احمدپور، 1380

7-  رجب زاده، 1376، ص 65

8-  سوداگر، 1359، ص 14و11

9-  رجب زاده، 1376، ص 66

10-                     کیاوند،1380،ص‏18

11-     سیاست‌گذاری توسعه کارآفرینی فنّاورانه، سازمان همیارى اشتغال جهاد دانشگاهی

12-                     علامه جعفرى، 1379، ص 98

13-                     سجادى، 1376، ص 302

14-                     کلدى و رزاقى، 1380، ص 104

15-                     رجب زاده 1376، ص 69

16-                     پیشین،ص‏71

17-                     احمدپور،1380، ص 25

18-                     پناهى، 1375، ص‏102

19-                     علامه جعفرى 1379، ص 213

20-                     قرآن کریم، سوره نجم، آیه 39

21-                     مطهری، 1381

22-                     پیشین

23-                     کوک / ترجمه تیموری، 1383، ص117

24-                     پیشین، ص119

25-                     پیشین، ص120

26-                     گزیده‏اى از کتاب «سنگفرش هر خیابان از طلاست.»




[i] - J. McGuire

[ii] - Charles handy

[iii] - Robert Hughes

[iv] - Churchil

 

 

منابع:

1- اطلاعات سیاسی- اقتصادی (سال بیست و یکم، شماره نهم و دهم- خرداد و تیر 1386)

2- فاطمه براتلو، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، بازار کار

3-      articles and White Papers on Relationship Business; http://www.rhythmofbusiness.com/LeadingThoughts/ArticlesWhitePapers.asp?newspapertype=&id=34

4-     Social Entrepreneurship

5-     Lateline - 21-8-2001 Bridging the gap discussed _ Australian Broading Corp; http://www.abc.net.au/lateline/stories/s350302.htm

6-      Jennifer Leonard Bill Drayton on the citizen sector; http://www.renegademedia.info/books/bill-drayton.html

7-      

 

All Rights Reserved 2022 © BSFE.ir
Designed & Developed by BSFE.ir